حكايات موضوعي ، مرگ ، آمادگی
حضرت ادریس (علیه السلام) در روزگار خویش عابدترین افراد بود، و به دنیا توجهای نداشت. وی همیشه روزه دار بود و پیوسته در آرزوی بهشت. او ساعتی از عبادت خدا آسوده نبود و هر روز، عمل وی را به آسمان میبردند و فرشتگان از آن تعجب میکردند.
ملک الموت مشتاق دیدار وی شد، بنابراین از خداوند تعالی اجازه خواست تا به زیارت ادریس (علیه السلام) رود. خداوند به او اجازه داد و او به صورت یک انسان به زیارت او رفت.
ادریس (علیه السلام) او را به غذا دعوت نمود؛ اما او نخورد. ادریس (علیه السلام) گفت: دوست دارم بدانم که تو کیستی.
ملک الموت گفت: من عزرائیل هستم و به زیارت تو آمدهام!
ادریس گفت: مرا قبض روح کن! عزرائیل گفت: این کار باید به فرمان خدا انجام گیرد. از طرف خداوند فرمان آمد که روح او را بگیر. ملک الموت جان او را گرفت و سپس خداوند او را زنده کرد.
ملک الموت گفت: ای ادریس! چه دیدی؟ گفت: بسیار سخت و هولناک و کاری دشوار و عقبهای سخت است.
عزرائیل گفت: چرا چنین خواستهای داشتی و چنین تقاضایی کردی. ادریس گفت: بدان جهت که سختی جان دادن را بچشم و خود را برای آن آماده کنم(334).
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394
سلامـ .... ... ..
