حكايات موضوعي ، معاقبه ، دقیقه نجات
زن بد کارهای راهبی از بنی اسرائیل را که سالها مشغول عبادت خدا بود، گول زد و آن راهب، هفت شبانه روز با آن زن، به گناه گذرانید.
بعد از هفت شبانه روز، راهب آگاه شد و از گناه خود توبه کرد و رو به بیابان گذاشت. آن زن به او گفت: اگر خداوند توبه تو را قبول کرد و تو را آمرزید، دعا کن مرا هم بیامرزد.
راهب در بیابان و در حال گرسنگی و تشنگی، عبورش به مسجدی افتاد، که جمعی از نابینایان در آن نشسته بودند. برای هر یک از آن نابینایان یک قرص نان آورده میشد. چون نانها را به آنها دادند، راهب یک قرص نان را از دست یکی از آنان ربود تا بخورد. آن شخص نابینا، شروع کرد به گریه کردن. راهب با خود گفت: اگر من عاصی از گرسنگی بمیرم، بهتر است تا این مرد مطیع، بنابراین نان را به او باز گرداند. راهب از شدت گرسنگی، مرد. ملائک رحمت و عذاب سراغ او آمدند. ملائک رحمت گفتند: او از اهل رحمت است و ملائک عذاب گفتند: که اهل عذاب است. از خداوند خطاب آمد که عبادت هفتاد سالهاش را وزن کنید و با گناه هفت شب او بسنجید. وقتی عبادت و گناهش وزن شد، گناه هفت شبش سنگینتر از عبادت هفتاد سال او گردید. ندا آمد که گناهش را با ثواب آن ندامت یک دقیقهاش وزن کنید؛ وزن نمودند، ثواب ندامت یک دقیقه به مراتب از آن گناه سنگینتر شد(347).
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394
سلامـ .... ... ..
