حكايات موضوعي ، معاقبه‏ ، مقابله به مثل‏

طلحه می‏گوید: یکی از اصحاب، روزی از میان مردم بیرون رفت و جامه‏های خود را از تن بیرون آورد و در میان سنگ ریزه‏های داغ صحرای عربستان شروع به غلطیدن نمود. وی به خود خطاب می‏کرد: بچش، که آتش دوزخ از این سنگ‏ها بسی داغ‏تر است. اکنون کارت به جایی رسیده که شب‏ها چون مرداری می‏افتی و روزها را با بطالت به سر می‏آوری؛ اجیفه باللیل و بطاله بالنهار!
او در این حال، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که در سایه درختی بود، دید و به خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد: ای پیامبر خدا! نفسم بر من چیره شده است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به جز این کار انتقام جویانه، چاره دیگری نداشتی؟ بدان که درهای آسمان برای تو گشوده شد و خداوند عز و جل به واسطه تو بر فرشتگان خود مباهات فرمود.
سپس به اصحابش فرمود: از این برادرتان توشه بگیرید. اصحاب هر یک به او گفتند: ما را دعا کن! رسول خدا فرمود: برای همه یک دعا کن!
آن مرد عرض کرد: بار الاها! تقوا را توشه اینان قرار داده و کارشان را بر محور هدایت، گرد آور(343)!







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0