حكايات موضوعي ، هوی و هوس‏ ، بد عاقبت‏

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏فرماید: در بنی اسرائیل زاهدی دویست سال عبادت کرده بود و در آرزوی این بود که ابلیس را ببیند، تا به وی بگوید، الحمد الله در این دویست سال نتوانستی مرا از راه حق باز گردانی!
روزی ابلیس در محراب، خود را به او نشان داد، زاهد او را شناخت و به او گفت: اکنون برای چه آمده‏ای؟
گفت: دویست سال است می‏کوشم که تو را از راه بدر کنم و به کار و مراد خویش در آوردم؛ ولی نتوانستم و اکنون تو خواستی تا مرا ببینی. دیدار من به چه کار تو آید که از عمر تو دویست سال دیگر مانده است، و سپس ناپدید گشت.
زاهد در وسوسه افتاد و گفت: از عمر من دویست سال مانده و من این چنین خود را در زندان کرده‏ام. من چطور از لذات و شهوات باز مانده و دویست سال دیگر هم بر این وضع سخت باشم. بهتر است که صد سال، در دنیا خوش زندگانی کنم و از لذت و شهوات آن بهره جویم، سپس توبه کنم و صد سال دیگر در عبادت به سرم آورم که خداوند تعالی غفور و رحیم است.
زاهد آن روز از صومعه بیرون آمد و به سوی میکده رفت و به شراب خواری و لذت و بطالت مشغول گشت و به مجالست با زنان پرداخت. چون شب شد، عمرش به آخر رسید، ملک الموت آمد و در حال گناه، جان وی را گرفت و آن اطاعت و عبادت دویست سال بر باد رفت.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394 

نظرات ، 0