حكايات موضوعي ، یتیم ، مهربانی با یتیمان
در اطراف بصره مردی از دنیا رفت و چون مردی گنهکار بود، کسی در تشییع جنازه او حاضر نشد. زنش به چند نفر پول داد، تا جنازه او را برداشتند؛ اما پس از غسل و کفن نیز کسی برای نماز بر او نیامد. در میان راه، زاهدی را دیدند که انتظار جنازه او را میکشید، وقتی او را آوردند، خود به نماز ایستاد و به دیگران هم سفارش کرد در نماز شرکت کنند. همگی تعجب نمودند و از او جریان را پرسیدند. او گفت: در خواب به من گفتند: به فلان محل برو و به جنازهای که فقط زنی همراه آن است، نماز بخوان که آمرزیده شده است.
زاهد از زن، حالات شوهرش را پرسید.
زن گفت: شوهر من، شب و روز خود را با شرابخواری میگذرانید.
زاهد پرسید: عمل خوبی هم داشت؟
زن گفت: آری سه عمل انجام میداد:
وقتی از مستی شراب، هوشیار میشد گریه میکرد و میگفت: خدایا! کدام گوشه جهنم، مرا جای خواهی داد؟
صبح که میشد لباس خود را عوض کرده، غسل مینمود، وضو میساخت و نماز میخواند.
خانه او هیچ گاه از همراهی دو یا سه نفر یتیم خالی نبود و آنقدر که به یتیمان مهربانی میکرد، به بچههای خود نوازش نمینمود.(371)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 3 خرداد 1394
سلامـ .... ... ..
