به جزء ترس از جدایی در کودکان ، آیا اضطراب علل دیگری هم دارد
سوال – به جزء ترس از جدایی در کودکان ، آیا اضطراب علل دیگری هم دارد ؟
پاسخ – تابلوی بیرونی خودش را این جوری نشان می دهد یعنی شایع ترین اضطراب در بچه ها ترس از جدایی از مادر است . ولی علت های آن متفاوت است . یکی سرشت و ذات هر بچه ای هست یعنی ما با یک الگوی ژنتیکی خاصی متولد می شویم همان جوری که وقتی شما خانواده ها را می بینید قیافه هایشان با هم فرق می کند . شخصیت این انسانها با هم فرق می کند گرچه پدر و مادر یکی است . یک وقت خانواده بچه ای دارد که ریلکس تر و راحت تر است و با مسائل راحت کنار می آید . یک بچه ای می بینید که سخت تر و بد قلق تر است ، اضطرابش بیشتر است و در جدایی از مادر و مدرسه رفتن دچار مشکل می شود و هر مسئله ی کوچکی که برایش پیش می آید انسان فکر می کند که باید مدیریت بیشتری روی آن بکند . اینها ربطی به دوران جنینی ندارد و در سرشت و ذات ماست و ما با آن متولد می شویم و شاید یک چیزی در ژن ماهست که با آن متولد می شویم . پس یک قسمت آن به فاکتورهای ژنتیکی و بیولوژیکی برمی گردد که با خودمان می آوریم همان طور که این چشم و ابرو را با خودمان آورده ایم . حالا چقدر می شود که این سرشت را تعدیل کرد ؟ بنظر می آید که صفات سرشتی و ذاتی را خیلی نمی توان تغییر داد . ولی می توانیم مقداری آنرا تعدیل بکنیم . یعنی بچه ای که ذاتا منزوی است و ذاتا اضطراب دارد و پاسخ های او مهاری است و به هیچ چیزی دست نمی زند ومی ترسد و محیط را امتحان نمی کند ، مادر می تواند 10الی 15درصد را تعدیل بکند ولی نمی تواند بچه را به یک فرد معاشرتی برون گرا و راحت تبدیل بکند . اگر ما زود اقدام بکنیم می توانیم 10 الی 15 درصد آنرا تغییر بدهیم ولی نمی توانیم کلاً به یک انسان دیگری تبدیل بکنیم . پس یک قسمت بیولوژی و سرشت ماست . یک قسمت به عوامل محیطی برمی گردد .مثلا اگر من مادر مضطربی باشم نمی گذارم که بچه ام دست به چیزی بزند و تجربه بکند ، بچه ام را به خودم می چسبانم . بچه ای که باید جدا از مادر بخواند ، مادر می گوید که نکند پتو رویش بیفتد و خفه بشود ، نکند که بلند بشود ، گریه بکند و من بالای سرش نباشم ، پس من پیش او می خوابم . حالا اگر بچه ی من دچار یک بیماری خفیفی هم بشود من این مراقبت را بیشتر می کنم یعنی اگر من مادر مضطربی باشم این قدر چتر حمایتی و مراقبتی ام را روی بچه پخش می کنم که نمی گذارم این بچه چیزی را تجربه بکند . پس معمولا اگر ما خودمان اضطراب و وسواس داشته باشیم و خودمان نگران باشیم بچه از ما الگو می گیرد و ما بچه را محدود می کنیم .مثلا نمی گذاریم که این بچه یک روز منزل خاله یا عمه اش بماند . پس وقتی نمی ماند ، وقتی هم که می خواهد به مهد کودک برود مشکل دارد و این بچه را تا دوران بزرگسالی می کشاند و می بینید که این بچه در هر دورانی مشکل دارد . اگر من وسواس داشته باشم نمی گذارم که بچه کوچکترین چیزی را تجربه بکند . ما باید اجازه بدهیم که بچه ها در یک محیط امن چیزهایی را تجربه بکنند .
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در چهارشنبه 6 خرداد 1394
سلامـ .... ... ..
