اخلاق در کوچکی نمو مینماید تا به پیری
طفلی از مدرسه کتابی را به سرقت به خانه برد و به مادر سپرد. مادر نادان او را به جای زجر و توهین، مدح و تحسین کرد و در عوض توبیخ و نفرین، بارک الله و آفرین گفت. طفل ساده لوح آن عمل قبیح را هنری صحیح دانست و آن فعل شنیع را مقامی منیع شمرد. روز به روز تربیت آن ثمر نمود و تقویت آن شجر کرد تا به سر حد کمال رسید؛ یعنی طراری مشهور و دزدی معروف شد و عاقبت گرفتار و حکم قتلش صادر گردید. او را با دست بسته و سر و پای برهنه، در ازدحام عام میدواندند تا زیر دست قاتلش نشاندند؛ آن بیچاره با نهایت عجز و لابه درخواست که روی مادر ببیند و به جهت وداع دقیقهای با او بنشیند؛ جلاد او را رخصت داد. او به بهانه نجوا، سر بر گوش مادر نهاد و به غیظ دل گوش مادر را به ضرب دندان از بیخ برکند و به دور افکند. حضار به یک بار در عجب آمدند و در غضب شدند که زهی شوم غدار و بی رحم خونخوار که با مادر چنین رفتار کند. پسر سر بلند کرد کهای مردم! تعجب مکنید، تاسف نخورید که باعث قتلم مادرم بود و بس، اگر اول تحسینم نمیکرد و تنبیهم مینمود، این روز را نمیدیدم.
نتیجه
تهاون و مسامحه در تادیب طفل سبب تضییع اوست، افعال قبیحه نالایق اطفال را از ابتدا باید جلوگیری نماییم و گیاه هرزه را اول باید از ریشه براندازیم و از تنبیه و تعلیم و نصیحت او کوتاهی نکنیم و غفلت نورزیم و در حضور او کلمات نالایق نگوییم و اعمال ناشایسته ننماییم والا خود را و او را به هلاکت انداختهایم.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394
سلامـ .... ... ..
