اگر بخندی در تابستان، گریه خواهی کرد در زمستان‏

در ایام زمستان که باران و برف راه‏ها را مسدود و دانه‏ها را در گل مفقود نموده بود، ملخی گرسنه و عریان، ترسان و گریان، به در خانه مور دولتمند آمد و با کمال عجز و لابه عرض نمود که‏ای جوانمرد غیرتمند!
به این فقیر ذلیل و عیالمند علیل ترحمی نموده، چند دانه عنایت فرمایید که کارم به جان کشیده و کاردم به استخوان رسیده، تن را توان حرکت و پر را قوت پرواز و زانو را نیروی رفتار نیست. مورچه ملخی دید ضعیف با پیکری نحیف، چشم فرو رفته، چانه بالا آمده، رنگ پریده، قامت خمیده؛ پیکری است بی جان، پوست است و استخوان، با کمال بی شرمی جواب داد: ای عیاش بد مست! ای پرخوار شکم پرست! آن وقت که در بساتین می‏پریدی و در مزارع می‏چریدی و بر جویبار می‏خرامیدی و شربت خوشگوار می‏آشامیدی! هیچ به یاد زمستان سرد و ایام برد بودی و فکری از فقر و فاقه خود می‏نمودی؟ اگر ربع خرج بهارت را ذخیره ایام خزانت می‏کردی، آه و ناله به هدیه نزد من نمی‏آوردی و من به تو اعانت نتوانم کرد، مبادا خرج اطفالم به پایان سال نرسد و هر که فکر عاقبت نکند روزی به روز تو بنشیند و به سختی روزگار تو ببیند.
نتیجه‏

هر که مزروع خود بخورد خوید - وقت خرمش خوشه باید چید ‏

ما همواره باید در فکر عاقبت امور خود باشیم والا به روزی گرفتار خواهیم شد که حیف و پشیمانی فایده ندارد، سعدی گوید:

به کسری چنین گفت بوذر جمهر - که تا می‏خرامد به کامت سپهر ‏
بنوش و بپوش و ببخش و بده - قلیلی هم از بهر پیری بنه ‏
مبادا که در دهر دیرایستی - مصیبت بود پیری و نیستی ‏







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0