بسا باشد که دوست می‏دارید چیزی را و آن برای شما بد است‏

گوزنی را گویند که از چشمه روشنی آب می‏آشامید و سرا پای خود را در آب می‏دید؛ از شاخ‏های بلندش مسرور، از پاهای باریکش منفور بود و در عالم هوس و آرزو می‏گفت: ای کاش ساق‏های و قیح من مثل شاخ‏های ملیح من بودی تا در زیبایی و رعنایی دعوی یکتایی می‏نمودم. سرگرم این خیالات واهیه بود که غفله صیادی شیاد با تازی از بند آزاد، از دور نمایان شد که به جانب او شتابان می‏آمدند. گوزن از حول جان و صیاد به هوای نان و تازی به خدمت دیگران، در آن بیابان بی پایان می‏دویدند؛ گوزن به چالاکی دست و پا جان را رهانید و تازی خود را به او نرسانید. صیاد مایوس ماند. گوزن پس از طی مسافتی، ایمن از آفت و مخافتی، داخل اشجار انبوه درهم شد و شاخ‏های بلندش در شاخه سخت و محکم گردید! صیاد و تازی از عقب به او رسیدند و او را گرفتار نموده سرش را برید و معلوم شد که پاهای زشت نامرغوبش سبب نجات و حیات و شاخ‏های مطلوبش باعث هلاک و ممات او بود.
نتیجه‏
چه بسیار چیزها است که در طلب آن به جان می‏پوییم و حال آن که مضرت مال و جان است و خسران دین و ایمان. و چه بسیار امور است که از آن بیزاریم و در آزار، و حال آن که مفید است در ایام ثروت و مکنت، و نافع است در دنیا و آخرت. پس ما باید عقل خود را تابع شرع شریف نموده، در بلایا صابر و در رزایا شاکر باشیم، چه که عاقبت امور را به جز خدای تعالی نمی‏داند.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0