تادیب کن فرزندت را در کوچکی تا روشن کند چشمت را در بزرگی‏

هیزم شکنی را گویند تیشه‏اش بی دسته مانده بود و بدین واسطه دستش از کار بسته؛ مدتی او از بی آلتی افسرده و از بی اسبابی پژمرده بود تا عاقبت الامر به جنگلی رفته، در طرف درخت بلوط طواف می‏نمود که دسته‏ای به دست آرد و بنای کار گذارد. درخت بلوط با خود گفت: بهتر است که در این روز درماندگی به دسته‏ای از او دستگیری نمایم تا ریشه‏ام سالم بماند و کمرم از تبرش محفوظ، پس شاخه راست و صافی از خود جدا و به آن ناراست بی انصاف عطا کرد. فورا تیشه را تیار نمود و مشغول کار شد و آن شجر از ضرب تبر فریاد می‏زد که چقدر خون خوردم و زحمت بردم تا جوانی پروردم و آن را قوی کردم، اکنون آلت دست دشمن است و اسباب قطع من.
نتیجه‏
ما از این قصه دو فایده می‏نماییم: اول آن که ما نباید هیچ وقت اسرار خود بر دشمن اظهار بداریم و بهانه‏ای به دست او بدهیم که بر ما غالب بشود. دوم آن که دوستان و بستگان خود را نباید از خود برنجانیم که یار دشمنان ما شده و همدست آنان گردیده ما را از پای در آورند.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0