دشمن را کوچک مشمار اگر چه حقیر باشد
دشمن را کوچک مشمار اگر چه حقیر باشد
گویند شیری قوی پنجه در جنگلی میغرید و از روی غرور مبارز میطلبید؛ پشه ضعیف جثه به هوای مبارزت برخاست و بال و پری بیاراست و به آوازی بلند رجزی بر خواند که منم آن که به خرطوم تیز پیل را برمانم و از پنجه شیر را بدرانم، خواب از چشمها بربایم و آرام از دلها ببرم و از این دعوی سکوت نکنم تا به ثبوت نرسانم. شیر مغرور از لاف و گزاف او از جا درآمد و تا خواست از جای خود حرکت کند، پشه مکار خود را در پره بینی آن خونخوار جا داد و با تیشه فولادی به کسب آبا و اجدادی خود مشغول گردید. آن حیوان بیچاره از نیش آن خونخوار بر میجست و فرو میجست و با چنگال خود بینی و صورت خود را میخراشید و میخروشید تا آنکه مدهوشانه بیفتاد و جان بداد و پشه با کمال غرور باد در خرطوم انداخته که شیر اوژنم و پیل افکن، نمرود کشم و دشمن شکن! کیست که با من همسری تواند یا برابری کند؟ که به یکبار کمند محکم عنکبوت در پایش پیچید و تا رفت خبردار شود خونخواره سوم خونش را بمکید.
دانی که چه گفت زال با رستم گرد - دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
نتیجه
باید از این حکایت بیاموزیم که به بزرگی خود مغرور نشویم و از دشمن حقیر غافل نگردیم.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394
سلامـ .... ... ..
