رحم کن که رحم کرده شوی
گویند در بحبوحه گرما، شیری در سایه درختی آرمیده و خوابیده بود؛ جماعتی از موشان در حوالی و اطراف او بازی میکردند و از روی او میجستند و میگذشتند تا شیر را از خواب بیدار و غضبناک ساختند، با کمال خشم یکی از آنها را به چنگ آورده خواست بکشد، موش حقیر نالهای عاجزانه بلند کرد که: سزاوار شان و شوکت سلطانی نیست که پنجه به خون چنین رعیت ضعیف بیالاید. با وجود غضب و قدرت او را به جوانمردی فطری عفو فرمود و دست به خون او نیالود. چندی نگذشت که آن شیر شکار دام و بند گردید، به خود میپیچید و از هر طرف میغلطید و میکشید و چارهای برای خود نمیدید، از خوف و دهشت شروع کرد به نالیدن که:
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
موش مذکور که رهین منت او بود و آماده خدمت، به جهت ادای قرض که بر ذمه او فرض بود، دوید و آن بند محکم را به زودی هر تمامتر به دندان و نیش برید.
نتیجه
باید بزرگان ترحم کنند کوچکان را و کوچکان مدد بدهند بزرگان را.
ما باید همیشه اوقات در صدد آن باشیم که فایدهای به نوع خود برسانیم، یعنی اگر در مقام پدریم تربیت پدرانه کنیم و اگر به جای پسریم خدمت پسرانه تقدیم نماییم.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394
سلامـ .... ... ..
