عاقل و دانا در اول می‏بیند ، آنچه را که نادان در آخر می‏بیند ‏

گویند کرکسی طماع، مدت‏ها در اطراف کبوتر خانه‏ای به طمع، پرواز می‏نمود و راهی در آن مجمع نمی‏یافت، آخر الامر بوسیله دوستی و حمایت که بهترین وسایل است پیش آمد: که‏ای خیل بی پرستار و ای جماعت بی مدد کار، شما را دشمنان غدار در کمین اند و در هر جا گوشه نشین عن غریب بر سرتان هجوم آرند و یک تن را زنده نگذراند، لکن من متعهد می‏شوم که شما را در کنف حمایت محفوظ دارم و در ظل عاطفت محروس، به شرط آن که به سلطنت من رضا دهید و سر تسلیم و اطاعت نهید. باری به سخن‏های لطیف و سوگندهای غلیظ مالک الرقاب آن خیل طیور و فرمانفرمای آن قوم جهول گردید. پس از چند روزی آن حامی ضامن، محتاج معاون شده، از همجنسان تیز چنگال خود یک یک، دو دو وارد کبوتر خانه نمود و سرباز قشون را به سرتیپ و سرهنگ و سردار منظم ساخت. باری به زودی دیدند که گوشتشان کباب و خونشان شراب و بال و پرشان رختخواب رؤسای ناجنس است؛ در اندک مدتی آن محل عالی از کبوتر سفید رو خالی و از کرکسی سیاه رو پر خواهد شد، جمع شدند و اجنبی را از خانه خود بیرون نمودند.
نتیجه‏
ما باید از مصاحبت ناجنس احتراز کنیم و به اشخاصی که مجرب ما نیستند اعتماد ننماییم، زیرا که ناجنس بالطبع هرگز دوست نخواهد گشت.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0