عزیز شد آن که قناعت کرد، ذلیل شد آن که طمع نمود
گویند موشی دهاتی با موشی شهرستانی الفتی داشتند، حقیقی و مودتی خالص و واقعی! روزی آن یار صحرایی، دوست خود را به مهمانی دعوت نمود و به جهت تشریفات مقدم گرامیش، انواع اطمعه لذیذ از نخود و گشنیز و کشک و مویز، به قدر مقدور فراهم آورد؛ احترامات فائقه و تدارکات لایقه او در نظر بلند و خاطر ارجمند دوست شهری ناپسند آمد. خلاصه بعد از نهار و قدری گشت و گذار، به زبانی نرم و سخنانی گرم، گفت: ای یار دیرین! آیا از این منزل تنگ و تاریک، دلتنگ نمیشوی که به جهت قوت لایموت باید دانه از دهان مور ضعیف بگیری و چینه از پیش مرغ نحیف بربایی؟ برخیز و بیا به خانه ما و ملاحظه وضع زندگانی ما بنما؛ اگر خاطر پسند افتاد همان جا منزل گیر و این چند روز دنیا را به عیش بگذران. خلاصه بالوفاق و الاتفاق به طرف شهر حرکت و طی مسافت مینمودند تا بعد از اندکی رنج و تعب در اول شب وارد محل معهود و سرای موعود گردیدند.
سرایی دید آراسته و پیراسته به همان قسم که دل میخواسته؛ عمارت آن همه عالی، فروش آن همه قالی، شمعهای افروخته محفل را روشن نموده و اسبابهای اندوخته مجلس را گلشن ساخته، صحن حیاطش رفته و آب پاشیده و آجرهای دیوارش سابیده و تراشیده، درهایش براق و شیشه هایش شفاف؛ الحق یک نگاهش به صد خانه خودش میارزد.
روحش به نشاط آمد و دلش در وجد و انبساط، در حالت بهت بود و عالم تحیر، که رفیق شهری بانگی زد که ظاهرش را دیدی باطنش را تماشا کن! پس او سوراخ به سوراخ، به مخزن و کاخ و دیوار به دیوار به آشپزخانه و انبار برد؛ و الحق در نظر کوتاه همت شکم پرست، بهشت برین بود و مقام علیین! با خود یک دل و یک جهت شد که در اینجا معتکف و مقیم شود؛ خلاصه هنگام شام شد و وقت طعام، لب بر لب کاسه نرسیده صدای پای خادم آمد؛ دست از سفره کشیدند و به سوراخ خزیدند. خادم گذشت و آنها پیش آمدند، هنوز بسم الله به یکدیگر نگفته بودند که از ورود سگ آشفته شدند، بار دیگر به لانه دویدند، پس از دقیقهای قدم پیش گذاشتند و لقمهای برداشتند که گربه عابد از وضو فارغ شده، تسبیح گویان به طرف سجاده خرامان شد که موش شهری و دهاتی از صدای ذکر او هراسان شده دعای قنوت را به فریاد بلند خواندند که یا خفی الالطاف نجنا برحمتک ممانحذر و نخاف. هر دو دست از جان شسته وداع نان کردند؛ از آن جا محروم و مایوس در کنج خانه مخفی شدند. بعد از ساعتی از شدت جوع به آشپزخانه رجوع نمودند که از ته مانده ظروف سد رمقی نمایند؛ با هزار خوف و هراس در مطبخ رفتند و چند لقمه تناول نمودند، لکن کنیز مطبخی کف گیر را به طرف آنها انداخت و دم موش شهری را مقطوع ساخت، با دم کنده به انبار رفته دو طفل عزیز را در دام بلاگرفتار دید، شروع به ناله و زاری نمود، موش دهاتی بعد از تعزیت و تسلیت او، معذرت خواست که یک روز بلکه یک ساعت خانه خود را به یک عمر در چنین خانه برابر نکنم.
به دریا در منافع بیشمارست - اگر خواهی سلامت بر کنار است
با کمال عجله و شتاب به جانب خانه خود شتافت و هیچ وقت آرزوی عیش نکرد.
نتیجه
قدر راحت خود را باید بدانیم و به عزت و نعمت دیگران حسد نبریم زیرا که مخاطرت و بلیات ایشان را مطلع نیستیم، شاید ایشان به راحت ما غبطه میخورند. هر گاه شخص به قدر کفایت زندگانی خود دارد نباید خود را پستتر از اشخاصی شمارد که زیاده از کفایت خود دارند، چون که در استغنا برابرند و برادر و در راحت نیکوترند و خوشتر.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394
سلامـ .... ... ..
