هر شنیده قابل قبول نیست‏

روزی روباهی در تله افتاده، هر قدر در استخلاص خود سعی نمود فایده نبخشید، بالاخره خود را کم کم به بالا کشاند، لیکن دمش در تله ماند. عاقبت دم را فدای جان کرد؛ دم را در دام گذاشت و خود را بیرون آورد. چون پا به صحرای سلامت نهاد، به یاد دم گمشده افتاد که‏ای وای دم کنده شدم، در میان دم درازان سر به زیر افکنده گشتم؛ پس بهتر آن است که رنگی بریزم و مکری برانگیزیم، تا جماعت همرنگ من و مبتلا به ننگ من گردند، والا مرگ از زندگانی به رسوایی بهتر است. پس نزد رفقای خود رفته و گفت: ای برادران! از وقتی که دم کنده شده‏ام به غایت چالاک و سبکبارم و با جست و خیز و خوش رفتار، بر حیله‏ام افزوده و از ترس و خوفم کاسته، جانم فارغ و تنم آراسته، خاطرم خیال خطر نکند و دام کید بر من اثر ننماید و روباه دم کنده در هیچ دام و تله افکنده نشود و آزاد و دلشاد است و هیچ وقت گرفتار بند نگردد؛ دشمنان اسیر او شوند و گردن کشان حقیر او، روباهان آگاه در جواب آن خود خواه گفتند: همه آنچه فرمودید، اگر مقبول و مسلم دانیم و بی خلاف و گزاف خوانیم، لیکن تا دم خود را در دام بلاگرفتار ببینیم به ننگ دم کندگی تن در ندهیم و تا مجبور نشویم دل به رسوایی و شرمندگی ننهیم.
نتیجه‏
این حکایت در افواه عام شهرت تام دارد که مردم وقتی خود را در بلایی مبتلا بینند، میل دارند که دیگران را هم در این بلیه شریک خود سازند. پس ما باید چشم خود را باز کنیم و نصیحت ناصح مغرض را گوش ندهیم و به طناب چاه نرویم.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 

نظرات ، 0