ﺧﻮﺩﺁ

ﺗﺎ ﻧﻤﺮﺩﻳﺪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ " ﻋﺸﻖ " .. ، ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻰ ﻧﺮﺳﻴﺪ ...

ﺑﻪ " ﺧﻮﺩﺁﻳﻰ " ﻧﺮﺳﻴﺪ ﺍﺭ ... ، ﺑﻪ " ﺧﺪﺍﻳﻰ " ﻧﺮﺳﻴﺪ !

ﭘﺸﺖ ﺍﻳﻦ ﻗﻠﻌﻪ ، ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﺟﺮِ ﻣﻦ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻳﺪ ... ،

" ﺗﺮﺱ " ﭼﻮﻥ ﺣُﻜﻢ ﻛﻨﺪ ... ، ﺟُﺰ ﺑﻪ ﮔﺪﺍﻳﻰ ﻧﺮﺳﻴﺪ .

ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭘُﺮ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ِ ﺧﻮﺵ ﺳﻮﺳﻦ ﻭ ﻳﺎﺱ ... ،

ﻟﻜﻦ ﺍﺯ ﺣﻴﻠﺖ " ﺳﺎﻳﻪ " ، ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻳﻰ ﻧﺮﺳﻴﺪ .

ﻣُﺤﺘﺮﻡ ﻧﻴﺴﺖ .. ، ﺣﺠﺎﺑﻰ ، ﻛﻪ ﻧﻘﺎﺑﻰ ﮔﺮﺩﺩ ... ،

ﺣُﺠﺐْ ، ..ﮔﺮ " ﺑُﺖ " ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ .. ، ﺑﻪ ﺭﻫﺎﻳﻰ ﻧﺮﺳﻴﺪ .

ﻟﺤﻈﻪ ﺍﻳﻰ ﺭﺍ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ " ﻋﺪﻝ " ، ﺑﻪ ﻏﻔﻠﺖ ﮔﺬﺭﻳﺪ .. ،

ﻣﺎﻭﺭﺍﺀ "... ﻫﻴﭻ ...." ، ﺑﻪ ﺍﺳﺮﺍﺭ ِ ﻭﺭﺍﺋﻰ . ﻧﺮﺳﻴﺪ !..

ﮔﻮﺵ ﻫﺎ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺳﺎﺯ ﻭ ﺩُﻫُﻞ ... ، ﻭﺯ ﻧﻰ ﻭ ﭼﻨﮓ .. ؟ !

ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻏﻠﻐﻠﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﺻﺪﺍﻳﻰ ﻧﺮﺳﻴﺪ .

ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﭘِﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺳـﺤﺮِ ﻓﺮﻳﺒﻨﺪﻩ ﻯ ﺻﻮﺭ ... ،

ﻣﺤﻮِ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﺮﻛﻪ .. ، ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﻏﻨﺎﺋﻰ ﻧﺮﺳﻴﺪ ...

" ﻫﻴﭻ " ﺩﺭ " ﻫﻴﭻ " ﺷﻮﻳﺪ ﻭ ... ، ﺑﻪ " ﺧﻮﺩﺁ " ﺑﺮﮔﺮﺩﻳﺪ ... ،

ﺑﺎﺭ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ... ﺑﻪ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﺍﻟﻬﻰ ﻧﺮﺳﻴﺪ !




ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:45 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

عشق

خدا کسب و کار من است ،


 

او را می‌خرم و به بهای تبسمی ژرف که بر لبان‌تان می‌نشانم

به شما می‌فروشم و اینچنین است که همیشه سود می‌کنم

عشق مخاطب خاصی ندارد فقط دلی سرشار از عشق داشته باش

عشق باید خاصیت تو باشد

عشق ربطی به رابطه ندارد

عشق به رایحه ی گل می ماند

برای گل تفاوتی نمی کند که کسی رایحه اش را استشمام کند یا نکند

حتی در دورترین و متروکترین نقاط جهان نیز گل هائی خوش رنگ و خوش بو می رویند

آنها بی آنکه منتظر نگاهی باشند شکوفا می شوند

گل ها برای رنگ و بوی خود از کسی توقعی ندارند

خاصیت گل آن است که خوش ببوید و رنگ های بدیع خود را در آفتاب پهن کند

همچون گل باش در دوست داشتن گل ها نگران این نیستند که مبادا دیده نشوند

آنها مسرور شکوفائی و رایحه خویشتن اند عشق باید خاصیت تو باشد

عاشق باش چیزی نخواهد گذشت که عین عشق خواهی شد

و این لحظه ای ست که قطره به دریا می رسد و دریا می شود ...


مسیحا برزگر



ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:44 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

...

ﺧﻮﻥ ﺩﺭ ﺟﺴﻢ ﻣﻦ , ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ .

ﻋﻘﻞ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ , ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ .

ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ , ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ .

ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ .



ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:44 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

امروز را دریاب !

هر روز که از خواب بیدار میشوم , میبینم امروز است ...
و فردا نیامده است ...
فردا واژه ای بیش نیست ...
هر چه که هست امروز است ...
امروزت قشنگ ...
امروزت شاد و دلپذیر

***
هرگز، منتظر” فرداى خیالى” نباش.
سهمت را از” شادى زندگى”، همین امروز بگیر.
فراموش نکن “مقصد”، همیشه جایى در “انتهاى مسیر” نیست!
“مقصد” لذت بردن از قدمهاییست، که برمى داریم!



چایت را بنوش!
نگران فردا مباش،
از گندم زار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها.

(نیما یوشیج)


ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:44 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

میخواهم قشنگ باشم

هر وقت صدایم را گم می کنم، ترانه ای برای تو می گویم تا اشیاء و طبیعت و آدم های عاشق آن را زمزمه کنند.

هر وقت کلمه هایم را گم می کنم، با تو حرف می زنم و غزلی می سرایم ک از اشعار تمام شاعران جهان فصیح تر و شیواتر است.

 

خدایا، هر وقت در پیاده روهای شلوغ گم می شوم و فراموش می کنم از کجا آمده ام،

به آسمان نگاه می کنم و حتم دارم دستهای تو برای کمک به من پایین می آیند.

 

خدایا، می خواهم در جمع روشن آینه ها بنشینم و گیسوان آرزوهایم را ببافم و از تو بپرسم ک دل چگونه باید بتپد و چشم چگونه می تواند آینه و دریا را در خود جای دهد و لب چگونه می تواند ترجمه ای از نام های شیرین تو باشد.

 

خدایا، مگذار از جبروت تو جدا شوم و بر شاخه ای شکسته بنشینم.

اگر صدای تو را نشنوم، اگر نگاه تو را نبینم، از شکوفه های بهاری خالی می شوم و هیچ ستاره ای قدم در اتاقم نمی گذارد.

 

خدایا، نمی خواهم آن قدر بخوابم تا فرشتگان دست خالی از کنار خانه ام بگذرند.

نمی خواهم آن قدر سکوت کنم تا کلمه ها مرا از یاد ببرند.

 

نمی خواهم آن قدر بنشینم تا آهوان به دشت های مکاشفه برسند،

بلکه می خواهم مثل پیامبران تو قشنگ باشم و آن قدر به تو نزدیک شوم ک کهکشان ها بتوانند روی ناخنم بنشینند.

 

"محمدرضا مهدیزاده"


ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:43 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

زندگی را با دیگران قسمت کن


 

اگر بتوانی نغمه‌ای شوی.

اگر بتوانی پاره‌ای از شادمانی‌هایت را با دیگران سهیم شوی،

اگر بتوانی خود را با دیگران قسمت کنی،

همین کافی‌ست، تو به منزل رسیده‌ای.

ما موجوداتی تنگ‌نظر و حقیریم،

زیرا از سهیم کردنِ دیگران در شادمانی‌‌های خود عاجزیم.

این بزرگ‌ترین خُسرانِ زندگیِ انسانی‌ست.

انسان احساسِ بدبختی و درماندگی می‌کند،

زیرا چشمه‌یِ عشقش را با گِلِ بُخل و تنگ‌چشمی بسته است.

اگر گذشتی داریم،

برای آن است که بیش‌تر بگیریم.

ما از بخشیدن عاجزیم؛

معامله می‌کنیم.

با تمامِ وجودت ببخش؛

هرآنچه می‌توانی ببخش ...

زندگی را با دیگران قسمت کن،

نان را با دیگران قسمت کن،

آواز را با دیگران قسمت کن،

شعر را با دیگران قسمت کن،

خود را با همگان قسمت کن

و بدین‌سان، خود را در هستی منتشر کن.

برخیز،

باز کن پنجره را

و به مهمانیِ آوازِ کبوتران برو.

زندگی، پشتِ پنجره‌یِ تو می‌خواند



مسیحا برزگر


ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:43 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

مراقب دل باش !

 ﻋﻠﻢ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺩﻝ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺍﺳﺖ .

ﻳﻌﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻝ ﮐﺴﯽ ﻣﻴﺸﮑﻨﺪ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ؛

ﻣﺜﻞ ﻳﮏ ﺧﻮﻥ ﺭﻳﺰﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻳﺎ ﻳﮏ ﺟﺮﺍﺣﺖ ...

ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺳﮑﺘﻪ ﻗﻠﺒﯽ ﺷﻮﺩ .
ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﻣﻦ ...

ﻫﻢ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺩﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ،ﻫﻢ ﺩﻝ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ...

ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻫﻨﺮ ﻧﻴﺴﺖ ... ﻣﻮﺍﻇﺐ ﻋﻮﺍﻗﺒﺶ ﺑﺎﺵ !!



ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:42 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

داستان کوتاه

ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﮐﺎﻧﺎﺩﺍ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﺯﺩﯾﺪﻥ ﻧﺎﻥ ..!
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺶ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﮐﺮﺩ: ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﺑﻤﯿﺮﻡ ..!
ﻗﺎﺿﯽ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺯﺩ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻣﻦ ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺁﻧﺮﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ , ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ..!
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻗﺎﺿﯽ ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﺑﺖ ﺣﮑﻢ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺷﻮﺩ ..!

ﺳﭙﺲ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﻭ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﯿﺪ.

ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﯾﮏ ﻧﺎﻥ ﺩﺯﺩﯼ ﮐﻨﺪ ..!

ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﺟﻠﺴﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ 480 ﺩﻻﺭ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ،ﻗﺎﺿﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺨﺸﯿﺪ ..!




ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه 8 مهر 1394  | 2:42 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0

تعداد کل صفحات : 5 :: 1 2 3 4 5