
اگر بتوانی نغمهای شوی.
اگر بتوانی پارهای از شادمانیهایت را با دیگران سهیم شوی،
اگر بتوانی خود را با دیگران قسمت کنی،
همین کافیست، تو به منزل رسیدهای.
ما موجوداتی تنگنظر و حقیریم،
زیرا از سهیم کردنِ دیگران در شادمانیهای خود عاجزیم.
این بزرگترین خُسرانِ زندگیِ انسانیست.
انسان احساسِ بدبختی و درماندگی میکند،
زیرا چشمهیِ عشقش را با گِلِ بُخل و تنگچشمی بسته است.
اگر گذشتی داریم،
برای آن است که بیشتر بگیریم.
ما از بخشیدن عاجزیم؛
معامله میکنیم.
با تمامِ وجودت ببخش؛
هرآنچه میتوانی ببخش ...
زندگی را با دیگران قسمت کن،
نان را با دیگران قسمت کن،
آواز را با دیگران قسمت کن،
شعر را با دیگران قسمت کن،
خود را با همگان قسمت کن
و بدینسان، خود را در هستی منتشر کن.
برخیز،
باز کن پنجره را
و به مهمانیِ آوازِ کبوتران برو.
زندگی، پشتِ پنجرهیِ تو میخواند
مسیحا برزگر