چرا قرآن داستان می گوید
منتها از راه ارائه آيات روشن الهي و باز نمودن صفحههاي قيامت و تصاوير بهشت و عذاب و ايراد دليل از راه عقل و تمثيل در حقانيت رستاخيز و توانايي خداوند و غيره .
در نتيجه داستانهايي كه در قرآن آمده در خدمت اغراض ديني به كار گرفته شده، با اين حال نميتوان انكار كرد كه با وجود غرض ديني اينگونه داستانها، به علت قدرت تعبير و عظمت تصويرپردازي در قرآن واجد كمال اهميت هنري نيز هستند.
تعبير قرآن جمع ميان غرض ديني و هدف هنري كرده، تا آنجا كه زيبائي هنري براي او ابزاري است كه بوسيله آن وجدان ديني را برميانگيزد تا بهتر بتواند آنرا پذيرايي تأثرات مذهبي سازد.
هنر چون به چنين ساحت و مرزي رسيد يعني با بهترين تعبير بيان عقيده كرد و نفس به مرحله پالايش رسيد، آنگاه زيبائي نيز در القاء عقيده به مرز كمال ميرسد.
نقش داستان
داستان در قرآن ، وسيلهاي است براي اثبات يگانگي خدا، وحدت اديان، قدرت نمائي خداوند. بيم و اميد،سرانجام نيكي و بدي و سپاسگزاري و غرور و سرمستي و بسياري از اهداف ديگر كه قرآن به آنها عنايت دارد.
مهمترين اهداف بيان داستان در قرآن عبارتند از :
1 ـ يكي از هدفهاي داستانگويي نقل سرگذشت اقوام گذشته ، اثبات وحي و رسالت است .
چرا كه محمد(ص) خواندن و نوشتن نميدانست و با دانشمندان يهود و نصاري همنشين نبود.
با اينهمه در نقل روايات پيامبران گذشته از ابراهيم گرفته تايوسف و موسي و عيسي گاه چنان اشارات درست و دقيق است كه حقانيت وحي محمدي را به اثبات ميرساند.
در آغاز سورة يوسف ميخوانيم كه « ما قرآن را به زبان عربي نازل كرديم تاشما بينديشيد. ما زيباترين داستان را به موجب همين قرآني كه به تو وحي كرديم بر تو حكايت ميكنيم با آنكه پيش از نزول آن واقعاً از جمله بيخبران بودهاي». يوسف /3
و در سورة قصص / 44 ـ 46 ميخوانيم :

« و چون امر پيامبري را به موسي واگذاشتيم تو نه در جانب غربي(طور) بودي و نه از جمله گواهان ليكن نسلها پديد آورديم و عمرها بريشان همي گذشت و تو در ميان ساكنان شهرمقيم نبودي تا بريشان آيات ما برخواني، ليكن اين ما بوديم كه فرستنده پيامبر بوديم! و آندم كه موسي را ندا درداديم تو در جانب طور نبودي ولي [آگاهي توفرع] رحمتي از پروردگار تست، تا قومي را كه هيچ هشدار دهندهاي ، قبل از تو، بريشان نيامده بيم دهي، شايد كه آنها بپذيرند! »
و نيز در سورة آل عمران /44:
« اين جمله از اخبار غيبي است كه بر تو وحي ميكنيم و گرنه وقتيكه آنها خامههاي خود را [بقصد قرعه كشي] ميافكندند ـ تا كداميك سرپرست مريم گرددـ پيش ايشان نبودي و نيز چون با همديگر مجادله ميكردند نزد آنها نبودي !»
و نيز :
« بگو اينها خبري بزرگ بشمار مي رود و از آنها شما روي مي تابيد! مرا هيچ دانشي دربارة ملاء اعلي نبود آنگاه كه مجادله ميكردند. به من هيچ چيز وحي نميشود مگر اينكه من هشدار دهندهاي آشكارم! آنگاه كه پروردگارت گفت : « من بشري را از [ماده ] خاكي خواهم آفريد. » سوره صاد/67 ـ 71
ونيز:
« اين (ها) از اخبار نهان است كه به سوي تو آنها را وحي ميكنيم : پيش از اين نه تو خود و نه قومت آن را ميدانستيد! » هود /49
2 ـ غرض ديگر از داستان بيان اين واقعيت است كه همة اديان منبع الهي دارند
از روزگار نوح تا عهد محمد (ص) ، و خدا پروردگار همگان است و مؤمنان امت واحدياند . گاه آنچه مربوط به انبياست و نظر به هدف والاي دعوت دارد در سورة واحدي نظير سوره پيامبران يا انبياء ميآيد:
« و در حقيقت موسي و هارون را فرقان داديم و [كتابشان] براي تقوي طلبان روشنايي و اندرزي است . همان كساني كه از پروردگارشان در نهان ميترسند و از ساعت [رفتن به جهان ديگر يا قيامت] هراسناكند . و اين كتاب ياد كردي خجسته است كه آن را نازل كردهايم، آيا باز آن را انكار ميكنيد؟ سورة انبياء /48 ـ 50

و نيز آيات پياپي زير از همين سوره:
« و قطعاً رشد پسرش ابراهيم را به او داديم و بدان دانا بوديم. چون به پدر خود و قومش گفت : « اين مجسمههايي كه شما به ملازمتشان ايستادهايد چيست؟ « گفتند: پدران خود را پرستندگان آنها يافتيم»! و باو نيرنگي مي خواستند زد ولي آنها را بازنده گردانيدهايم .
او لوط را [ براي رفتن ] به سوي آن سرزميني كه براي جهاني اندر آن بركت نهاده بوديم نجات داديم . و به او اسحاق و يعقوب را مزيد بر آن بخشيديم و همه را از نيكان قرار داديم . و آنها را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت ميكردند و به ايشان انجام كاري نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحي كرديم و آنها پرستندة ما بودند! و به لوط تميز و دانش عطا كرديم و او را از شهري كه [مردمش ] پليد كاريهاي [جنسي] ميكردند نجات داديم راستي كه آنها قوم بدمنحرفي بودند! و او را در رحمت خويش داخل كرديم زيرا او از شايسته كاران بود.
و نوح چون پيشتر [از ساير پيامبران] ندا كرد، اجابتش كرديم و او و خانوادهاش را از بلاي بزرگ رهانيديم و او را عليه آن مردمي كه نشانههاي ما را به دروغ گرفته بودند ياري داديم ، چرا كه آنها مردم بدي بودند،در نتيجه همه آنها را غرق كرديم! و داود و سليمان آنگاه كه درباره كشتزار [ مورد نزاعي ] داوري ميكردند، هنگامي كه گوسفندان قوم شب هنگام در آن چريده بودند و ما شاهد داوري ايشان بوديم ! پس [موضوع] دعوي را به سليمان فهمانديم و همه را تشخيص و دانش عطا كرديم . و ما كوهها را همراه داود واداشتيم كه به نيايش ما پردازند و ما بوديم كه [چنين ] ميكرديم و به داود فن زره سازي آموختيم تا شما را از [ خطرات ] جنگتان حفاظت كند، پس آيا شكر گذاريد؟! و براي سليمان باد طوفانزا را آرام كرديم كه به سوي سرزميني كه در آن بركت نهادهايم (بيت المقدس) جريان پيدا ميكرد و ما به هر چيزي دانا بوديم . و برخي ازشياطين بودند كه براي او غواصي و به عملياتي غير از آن مبادرت ميكردند و ما مراقب آنان بوديم.
و ايوب چون پرودگارش را ندا در داد كه به من آسيب رسيده و توئي مهربانترين مهربانان ! پس اجابتش كرديم و آنچه از آسيب كه به او [وارد آمده] بود برطرف كرديم وبه صرف رحمتي از خود و عبرتي براي عبادتكاران، كسان او و نظيرشان را همراه با آنها [مجدداً] به او عطا كرديم! و اسماعيل و ادريس و ذالكفل همه از شكيبايان بودند و آنها را داخل در رحمت خود كرديم زيرا آنها از درستكاران بودند و ذالنون را آنگاه كه خشم زده رفت و پنداشت كه ما را هرگز بر او توان نباشد، تا در دل تاريكيها ندا داداو كه :

« خدايي غير از تو نيست، منزهي تو، ! راستي را كه من از ظالمان بودم ! » پس اجابتش كرديم و او را از اندوه رهانيديم و مؤمنان را چنين نجات دهيم! و ذكريان چون پروردگار خود را خواند: « پرودگار من مرا تنها مگذار و تو بهترين ارث برندگاني !» ما پس اجابتش كرديم و يحيي را بدو بخشيديم و زنش را براي او شايسته كرديم زيرا آنها در كارهاي نيك شتابزدگي مينمودند و ما را از روي رغبت و بيم ميخواندند و براي ما فروتن بودند .
و آن [ زن] كه خود را پاك دامن نگاهداشت و از روح خويش در او دميديم و او و پسرش را براي جهانيان آيتي قرار داديم . اين امت شما براستي امتي يگانه است و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستيد! & سوره انبياء /70 ـ 92

3 ـ ديگر از اهداف داستان تأكيد روي يگانگي دين و الوهيت واحداست.
و در تأييد اين مطلب حكايت پيامبران پياپي نقل ميشود. مثلاً « ما در حقيقت نوح را به سوي قومش فرستاديم . پس او گفت: اي قوم من ! خدارا بپرستيد كه شما را جز او معبودي نيست ! » اعراف /95
« و به سوي قوم ثمود بردارشان صالح را فرستاديم . گفت : اي قوم من ، خدا را بپرستيد، شما را جز او معبودي نباشد !» اعراف /73
« و به شهر مدين برادرش شعيب را [فرستاديم ] گفت : اي قوم من ،خدا را بپرستيد ، شما را جز او معبودي نباشد! » اعراف /85
4 ـ ديگر از اهداف داستان بيان اين معناست كه همه پيامبران بيك نحو دست كه به دعوت ميزنند و واكنش و استقبال قوم آنها نيز همه يكسان است . علاوه بر آن دين خدا يكي است و يك مبنا دارد .
5 ـ ديگر از اغراض آوردن داستان در قرآن بيان اصل مشترك دين محمد و دين ابراهيم است .
منبع تمام اديان الهي توحيدي است، به طور عام . اينك اشاراتي چند در اين زمينه :
« اين [مطلب] در صحيفههاي اوليه يعني صحيفههاي ابراهيم و موسي آمده است .» اعلي/19
« در حقيقت سزاوارترين مردم به ابراهيم همان كسانياند كه او را پيروي كردهاند و اين پيامبرست و كساني كه به [آئين او ] ايمان آوردهاند » آل عمران / 68
« آئين پدر شما ابراهيم همانكس كه از پيش شما را مسلمان ناميد! » حج /78
6 ـ ديگر از اهداف داستان تأييد اين مطلب است كه سرانجام خدا پيامبران خود را ياري و دروغزنان را هلاك ميكند .
و اين مطلب تأييد دين محمد (ص) و ترغيب گروندگان بدوست و بهمين دليل خطاب به پيامبر ما ميفرمايد غرض از نقل حوادث و سرگذشت پيامبران بر تو دلگرم داشتن و محكم ساختن قلب تو و اندرز و يادآوري براي مؤمنان است .در تأييد اين انديشه داستان پيامبران پياپي گوشزد و خاطرنشان ميشود . مثلاً « ما نوح را به سوي قومش فرستاديم و در ميان آنها نهصدوپنجاه عام درنگ كرد تا طوفان آنها را فراگرفت در حاليكه آنها ستمكار بودند!» عنكبوت /14

7 ـ و نيز از اغراض داستان هشدار و بشارت است
نظير: « به بندگان من خبرده كه منم آموزگار مهربان و شكنجه من شكنجهاي است دردناك و آنها را از مهماني ابراهيم خبرده . چون بر او درآمدند وسلام گفتند . [ابراهيم] گفت : ما از شما بيمناكيم ! گفتند: مترس! ما ترا به پسري دانا مژده ميدهيم . » حجر / 49 ـ 53
اين بخش مژده خوش است ، ولي در دنباله همين سوره حكايت از تهديد و خبر مرگبارست.
8 ـ ديگر از فوايد نقل ماجراي حال گذشتگان بيان نعمت خداست برپيامبران و گزيدگان و پاكان
مانند ماجراي سليمان، داود، ايوب، ابراهيم، مريم، عيسي، زكريا، يونس، موسي كه در قرآن نمونههاي فراوان دارد .
9 ـ و نيز غرض ديگر از داستان هشدارست به فرزندان آدم كه از اغواي شيطان بر حذر باشند


چرا كه ميان او و آدميان دشمني ديرينه است و پروردن اين مطلب در لباس داستان مؤثرتر و زيباتر و دلنشينتر است تا از مكر اين وسواسگر كهنه كار ـ كه مركز خير آدميان را نمي خواهد ـ در امان باشند و به همين سبب داستان آدم در موارد عديده تكرار شده است.
منبع:مقالات علمی ایران
تنظیم:امید واضحی آشتیانی
رابطه قرآن و هنر

■انسان از آن هنگام كه در هبوط گرفتار آمد ، همواره اميد داشت تا روزي خود را به جايگاه حقيقي اش باز رساند ، همين اميد بود كه به او پويايي مقدسي بخشيد تا در حركت تكاملي خود در بازگشت به « فردوس برين » به هر ابزاري دست يابد تا مگر بتواند جام وصل را به دست آورد و جان خود را سيراب كند . بر اين مژده ، خداوند نيز تصريح مي كند :
« يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه »
اي انسان تو براي رسيدن به پروردگارت سعي بسيار داري و سرانجام به حضورش خواهي رسيد .( انشقاق / 16 )
و سرانجام در ميان راه هايي كه امتحان كرده بود . هنر و وحي را بهترين و مطمئن ترين راه ها يافت ؛ از يك سو ، با آفرينش
تاريخ گواه است كه هر آينه انسان هنر را با مضامين روحاني و الهي آميخت و با ابزار خاكي درونمايه اي افلاكي آفريد ، به تعالي رسيد و هر اثر هنري كه بدين ترتيب آفريده شد ، به رغم پشت سر نهادن فراز و فرودهاي روزگار ، ماندگار شد و با ماندگاري خود ، هنرمند را نيز حتي در اين جهان فاني جاودان ساخت .
سخن گفتن از رابطه هنر و قرآن هم سهل است هم محال ؛ محال از اين نظر كه قرآن كلام بي واسطه خداوند است و هنر صرفاً تقليدي ـ هر چند خلاقانه ـ است از جلوه هاي هستي و بدين ترتيب هنر هرگز نمي تواند سر به ساحت رفيع قرآن برساند ؛ اما از نگاه ديگر ، هنر و قرآن يك جلوه از هستي اند ، بدين صورت كه از يك سو ، قرآن كريم دربردارنده عصاره رموز آفرينش است و از سوي ديگر ، هنر نيز در ماهيت خود جز آفرينش و تجلي بخشيدن به رموز هستي نيست ، چه ، هنرمند واقعي در خلق هر اثر هنري جلوه اي از جلوه هاي پنهان آفرينش را عيان مي سازد . از اين رو ، هنر مي تواند ـ در مفهوم راستين خود ـ بازگو كننده حقايق قرآني از زمان و مكان فراتر رود و در غايت خود ، در دل قرآن جاي گيرد .
قرآن در بردارنده همه آن چيزهايي است كه انسان براي رستگاري خود به آنها نياز دارد و از زمان جاري شدن وحي تاكنون ، منشا و سرچشمه پيدايش و تطور و تكامل حكمت ها و معارف ، شعر و ادب و هنرهايي همچون خوشنويسي ، تذهيب ، نگارگري و آداب تلاوت و قرائت بوده است .

عظمت اين كتاب در جامعيت و كامل بودن آن است . زيرا سخن خداست و در همه قرون و اعصار ، انسان را به تفكر ، انديشه ، عقل و خردورزي دعوت مي كند و با وجود آن كه در قالب زباني مشخص و برپايه مقتضياتي معين نازل شده است فراتر از زمان و مكان و زبان ، شيوه و راهي پيش روي انسان مي نهد كه به شرط درك مكنوناتش هدايت گري مبين و صادق تواند بود : « انه لقرآن كريم . في كتاب مكنون ، لايمسه الا المطهرون » . به راستي قرآن كتابي است گرانمايه در كتاب و نوشته اي پنهان . كه جز پاكان دست بر آن ننهند .( واقعه / 77 ـ 79 )
از ديگر سو ، هنر نيز خلق و زيبايي نيست و غايت آن هم زيبايي و بيان آن نيست . هنرمند موحد در آفرينش خود ، تمام اشياي عالم را با همه كثرت ـ از زمين و آسمان تا جمادات و نباتات و از افلاك تا خاك ـ از خدا مي داند و در عين كثرت ، وحدت را مي نماياند . با اين تعبير ، هنر امري مقدس جلوه مي كند . اما همه اشكال هنرها مقدس نيستند .
از اين روست كه هنر قدسي هم در درون و هم در بيرون عشق به حق را در ذات خود دارد و فارتر از يك مرز يا يك دوره يا حتي يك عمر عمل مي كند ؛ محدود به زمان و مكان خاصي نيست ، جوششي است از درون هنرمند كه همواره در گذر لحظه ها و ادوار جاري و ساري است زيرا اساس آن تقرب به حق و مقدس است . |
عشق به يگانه محبوب و جميل هستي ، در اين ميان ، ساخت و ساز هيات آن را در عهده دارد تا چهره قدسي در هنر شكل گيرد .
بهره گيري و تاثيرپذيري از قرآن كريم در حوزه هاي گسترده فرهنگي و هنري در جهان اسلام ، سنتي جاري بوده است كه در فراز و فرود تاريخ به گونه اي مختلف ، رواج و رونق داشته است . اين سنت در ايران اسلامي نيز منشا پديداري آثار گرانقدري شده كه حجم گسترده و غناي بسيارش اين سامان را از ديگر سرزمين هاي اسلامي متمايز ساخته است .
بدين ترتيب ، قرآن و هنر را مي توان دو عطيه الهي دانست كه خداوند نزد انسان به امانت گذارده است تا از رهگذر آنها انسان بتواند روزنه اي به سوي نجات بگشايد
هنر از ديدگاه قرآن
■هنر نردباني است كه به بام حقيقت منتهي مي شود ، به شرط آنكه بر ديوار قرآن تكيه كند و در واقع « هنر ، پلكان اضطراري در آسمانخراش روح است . البته هنر در قرآن ، در بردارنده حسي اجتماعي انسان جز با ديانت ممكن نيست :
هيچ هنرمندي نمي تواند از جان و دل به كار بپردازد مگر آنكه احساس كند جماعتي از مردم مخاطب او هستند ... هر هنرمندي كه بخواهد به مرتبه عالي برسد ، بايد به حس اجتماعي مردم توسل جويد و تا كنون بالاترين « حس اجتماعي » همان ديانت بوده است . كساني كه رابطه ضروري ميان هنر و ديانت را منكرند ، بايد حس اجتماعي ديگري معادل ديانت پيدا كنند كه براي هنر ، يك مداومت تاريخي غير ديني را تضمين كند ...
هنر در قرآن تمايلات اين جهاني را براي دستيابي به آرمان هاي معنوي به كار مي گيرد و پا به پاي اشراق انقلابي هر لحظه پويا و پويا تر مي شود
خدمات متقابل قرآن و هنر
■با نزول قرآن و آشنا شدن مسلمانان با اين معجزه الهي رفته رفته قرآن در اعماق جانها نفوذ كرد و در اين ميان هنرمندان راستين كه به واسطه داشتند طبعي ظريف ، مستعد پذيرش انوار حق بودند با تمام وجود آن را پذيرفتند و در هنر خود به كار گرفتند .
هنر اسلامي داراي ماهيتي ديني و معنوي است كه نه تنها در بارزترين مظهر آن ، يعني معماري مسجد بلكه همچنين در عرصه هاي خوش نويسي ، هنرهاي تزئيني و تصويري جلوه گر است و در واقع ، تبلور روح ايمان توحيدي مسلمان است . در درون مرزهاي جهان اسلام ، گوركاني هند ، تركي عثماني و غيره پديدار شدند كه هر چند هر يك ويژگي هاي خاص خود را داشتند ولي در ذات خود به آرماني يگانه وفادار بودند كه همان روح آموزه هاي قرآني بود .
هنرهاي قرآن و قرآن هاي هنري
■در داد و ستدي كه هنر و قرآن با يكديگر داشته اند ، از يك سو ، هنرهايي ابداع شد و هنرهايي تكامل يافت و از سوي ديگر قطعات و مصحف هاي نفيسي از قرآن پديد آمد كه بر تارك هنر اسلامي مي درخشيد . از اين ميان ، به موارد ذيل مي توان اشاره كرد :
1ـ خوش نويسي :
در ميان هنرهاي اسلامي خوش نويسي نزديك ترين پيوند را با قرآن دارد و اساساً علت و سرچشمه پيدايش اين هنر نيز قرآن بوده است . تا آنجا كه كتاب كلام الله مجيد هم توفيقي ربوبي محسوب مي شد و هم هنري زيبا ؛ در سر حلقه اين هنر نيز مولاي متقيان حضرت علي ابن ابي طالب حضور دارد كه خط كوفي را در مقام امامت و ولايت مطلق در اوج زيبايي و كمال كتابت فرمود . رفته رفته هنر خوشنويسي مي توانست به سبب دستيابي به كمال زيبايي شناختي به جايگاهي محوري در ميان ساير هنرهاي بصري دست يابد . فراوانند مصحف هاي شريفي كه تنها از جنبه منحصر به فرد بودن شيوه خوشنويسي شان اهميت هنري دارند . هنر خوشنويسي تا آنجا پيش رفت كه تنوع و گوناگوني شاخه هاي آن ـ از انواع خط هاي رايج گرفته تا نقاشي خط ـ هر يك مهارت و استادي خاص خود را مي طلبد
2ـ تذهيب :
از آنجا كه عنصر جوهر اساسي اسلام قرآن است ، با برآمدن تمدن اسلامي هنر كتاب سازي رواج يافت و شكوفا شد . تذهيب ، هنر تزيين صفحات كتاب است كه هر چند پيش از اسلام در چين و ژاپن و برخي كشورهاي اروپايي قرون وسطي سوابق باستاني داشت ، اما اين دين اسلام ـ و مشخصاً كتاب قرآن ـ بود كه اين هنر را در سطحي وسيع پروراند و به اوج عظمت رساند تا جايي كه اكنون صفحات مذهب و جلدهاي طلا كاري شده قرآن زينت بخش موزه هاي سراسر جهان است .
3ـ نگار گري قصص قرآني :
قرآن سرشار از قصه ها و داستان هاي پند آموز است كه در آنها به گونه اي نمادين عبرت هاي بشري آورده شده است . اساساً بهره گيري قرآن از قالب قصه براي بيان مقصود خود ، نشانگر توجهي است كه به هنر و جنبه هاي هنري در آن شده است و اين خود يكي از وجوه اعجاز قرآن به شمار مي آيد . هنرمندان اسلامي نيز از اين ويژگي قرآن نهايت بهره را بردند و تصاويري بديع و شگفت انگيز از قصه هاي قرآني ( همچون خلقت آدم و حوا ، يوسف و زليخا ، سرگذشت بني اسرائيل و ... ) را در لابه لاي صفحات كتابها و تابلوها و حتي ديوار كاخ ها آفريدند .
4ـ كتيبه نويسي و كاشيكاري :
همراه با باليدن تمدن اسلامي ، در سراسر سرزمين هاي اسلامي ساخت و ساز مساجد رونق گرفت و هنرمندان مسلمان نهايت تلاش خود را در زيبا سازي مساجد به كار گرفتند كه از جمله اين تلاش ها نوشتن آيات قرآن بر روي كاشي ها و كتيبه هاي زيبا بود ؛ به گونه اي كه رفته رفته سبك هاي متنوعي در كاشيكاري و كتيبه نويسي پديد آمد و به هنر مستقلي تبديل شد و همراه آنها از انواع ريزه كاري هايي همچون معرق كاري و نقش گل و بته و جز اين ها بهره گرفته شد .
5ـ قرآن و هنر كلامي :
قرائت و حفظ قرآن مجيد ، به ويژه در اوايل اسلام ، از نخستين واجبات مسلمانان بوده است . عبارات قرآني به زبان گويندگان و نويسندگان جاري بود و در هر كار از دين ، شرع ، لغت ، انشا ، تهذيب اخلاق ، تدبير قول و سياست مدن مرجعيت يافته بود . خطيبان ، نويسندگان و شاعران از سبك قرآني بهره ها گرفته اند . از قصص قرآني بارها در شعر شاعران به تلميح اشاره رفته است . تقريباً هيچ نويسنده يا شاعر مسلماني نبوده است كه در تجربه هاي ادبي ـ شعري خود از مضامين قرآني استفاده نكرده باشد . اين رابطه به يقين دوسويه بوده است : از يك سو ، ادبيات در نشر و اشاعه مفاهيم قرآني كوشيده است و از سوي ديگر ، بهره گيري از همين مفاهيم قرآني ، رمز پرباري و غناي هنر كلامي ( شعر ، داستان ، قصه و ... ) بوده است .
بديهي است كه رابطه هنر با قرآن صرفاً به چند مورد ياد شده خلاصه نمي شود و شاخه هاي هنري بسيار ديگري نيز هستند كه مستقيم يا غير مستقيم از قرآن تاثير پذيرفته اند يا در ترويج آن مؤثر بوده اند ؛ هنرهاي همچون معماري ، قاليبافي ، نساجي ، سفالگري و جز اينها
منبع: سايت شميم
تنظیم:امید واضحی آشتیانی
هنر در محضر قرآن

ابزارهاي هنري، يكي از رساترين، بليغترين و كاريترين ابزار ابلاغ و تبليغ پيام است. در واقع، هنر نيز يك شيوه بيان است، يك شيوه ادا كردن است، منتها اين شيوة بيان از هر شيوة تبيين ديگر، رساتر، دقيقتر، نافذتر و ماندگارتر است. اگر زبان علمي يا عادي داراي اين ويژگي و بيان مستقيم حقايق است، زبان هنر نيز، اين ويژگي را دارا خواهد بود كه بيان غير مستقيم همين حقايق است، با اين تفاوت كه زبان هنر، بيانگر حقايق به صورت واقعي آنها نيست، بلكه بر عنصر تخيل استوار است.
به عنوان مثال، براي نشان دادن اهميت انفاق در راه خدا، گاهي ميگوييم: «هر كس براي خشنودي خدا اموال خود را انفاق كند» چند برابر آن پاداش خواهد داشت. قهراً اين سخن، يك بيان واقعي يا عادي و يا علمي است.
اما هنگامي كه همين مفهوم را در آيه 261 سوره بقره، مشاهده ميكنيم، ميبينيم، قرآن كريم اين تعبير را در قالب يك بيان «هنري» در آورده و در آن، يك رابطه جديد بين انفاق و دانة گندم به تصوير كشيده شده است: «كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق ميكنند، همانند بذري هستند كه هفت خوشه بروياند». ...
بنابراين، قرآن كريم، براي عمق بخشيدن و محكمتر كردن مظلوم و مقصود مورد نظر در ذهن مخاطب از يك شيوه هنري سود برده است.
در يك نگاه كل، چنين ميتوان گفت:
و قهراً قرآن كريم ميبايست، به گونهاي به زيبايي هنر و ارزش آن پرداخته باشد، برخي آيات كه در اين زمينه وارد شدهاند عبارتند از:
1. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ...؛ (سجده، 7) او همان كسي است كه هر چه را آفريد، نيكو آفريد ...».
2. «وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ ...؛ (غافر، 64) و شما را صورت گري كرد و صورتتان را نيكو آفريد ...».
3. «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ ...؛ (مؤمنون، 14) پس بزرگ است، خدايي كه بهترين آفرينندگان است ...».
4. «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ...؛ (بقره، 138) رنگ خدايي (بپذيريد رنگ ايمان، توحيد و اسلام) و چه رنگي از رنگ خدايي بهتر است! ...».
5. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ ...؛ (اعراف، 32) بگو چه كسي زينتهاي الهي را كه براي بندگان خود آفريده روزيهاي پاكيزه را حرام كرده است؟ ...»
6. «يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ ...؛ (اعراف، 31) اي فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد ...».
آيات فوق، همگي دلالت دارد بر اينكه خداوند متعال نيز از زيبايي واتقان و قامت موزون در پديدهها خبر ميدهد و به نقش هنر، زيبايي، هماهنگي، دلنوازي و صورتهاي زيبا و دلپذير در مخلوقات خود ذرات عالم، اشاره ميفرمايد، پس ما نيز بايد، درس گرفته و در كارها و اعمال مان، از هنر و زيبايي و خلق شيوههاي نو و دلنواز كمك بگيريم.
هنر و اشكال هنري در قرآن:
هنر آهنگ - مراد از آهنگ، آوا داشتن و تجانس و توازن عبادات قرآني است. حروف تشكيل دهنده يك كلمه، جايگاهي خاص و سنجيده دارد، به شكلي كه اگر هر تعبيري از تعابير قرآن، بخواهد جايگزين تعبير مشابه آن شود و يا حذف گردد، فصاحت و بلاغت قرآن، دچار خدشه ميشود، آهنگ سازمان يافته حروف، موجب بر دل نشستن آن در قلب هر انساني است،[1] به عبارت ديگر، همساني صوتي يك كلمه با كلمة ديگر و قرار داشتن اصوات و آواها در يك سيستم صوتي مكرّر و پي در پي، همانند اوزان شعري يا عبارات موزون و آهنگ داخلي و همساني و هماهنگي اصوات با مفهوم، از جمله شيوههايي است كه ميتوان به روشني در متن قرآن كريم و احاديث پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ مشاهده نمود.
عاليترين هنر در پيوند ميان اصوات و صداها، تلاوت قرآن كريم است، كه همواره مورد ستايش پيشوايان دين قرار گرفته است[2] و در قرآن كريم نيز بدان تأكيد شده است.[3]
در تاريخ، حكايات متعدد و مختلفي در اين زمينه به چشم ميخورد. آيات قرآن در هنگام تلاوت، به گونهاي در جان و دل افرادي مينشست كه آنان را از خود بي خود ميكرد.
وليد بن مغيرة مخزومي، شخصي است كه در ميان عرب به حسن تدبير، مشهور است و او را «گل سر سبد قريش» ميناميدند. پس از نزول آيات اولية سورة مباركة غافر، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در مسجد حضور يافت و اين آيات را، در حالي كه وليد در نزديكي آن حضرت بود، قرائت فرمود. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ چون توجه وليد به آيات را مشاهده فرمود، بار ديگر نيز آيات را قرائت نمود. وليد بن مغيرة، از مسجد خارج و در مجلسي از طايفة بني مخزوم حاضر شد و اين گونه شروع به سخن نمود:
به خدا سوگند، از محمد سخني شنيدم كه نه به گفتار انسانها شباهت دارد و نه به سخن جنيّان. گفتار او حلاوت خاصي دارد و بس زيباست. بالاي آن (نظير درختان) پر ثمر و پايين آن (همانند ريشهي درختان كهن) پرمايه است. گفتاري است كه بر همه چيز پيروز ميشود و چيزي بر آن پيروز نخواهد شد.[4]
شعر:
شعر نه تنها از نظر تاريخي، حجم بسيار بزرگي از ادبيات عرب را به خود اختصاص داده، بلكه ديوان زبان عربي و شناسنامه تاريخ آن است.
اسلام، اين كار هنري را به رسميت شناخت و به تشويق آن پرداخت، به شاعران پايگاهي ارزشمند و والا و وعده ثواب اخروي داد. قرآن، ضمن نكوهش از شاعران بيهدف كه جز تأمين منافع مادي و ارضاء نامشروع احساسات جنسي و غرائز پست حيواني، محرك و انگيزهاي ندارند.[5] به تجليل از شعراء و گويندگاني پرداخته كه سرودة آنان را احساسات پاك و شورانگيز، از عشق به بيان حقيقت، مبارزه با باطل و دعوت به كارهاي نيك، برخوردار است.[6]
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ، نيز دربارةاين دسته از شعراء فرموده: «ان من الشعر لحكمة؛ پارهاي از شعرها دانش و حكمت است.»[7]
پيشوايان اسلام، همواره از سرودههاي شاعران با هدف استقبال نموده و آنها را مورد احترم و محبت خود قرار ميدادند. لحظهاي كه يكي از افراد طايفة بني كنانه برخاست و از حضرتش اجازه گرفت كه اشعاري را كه دربارة حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله ـ سروده بود، بخواند. حضرت اجازه داد و او اشعار خود را خواند.
پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة او چنين دعا فرمود: «لك لكل بيت قلته بيت في الجنة؛ در برابر هر بيتي از اين اشعار، خانهاي در بهشت داري.»[8]
تقديري كه امام سجاد ـ عليه السلام ـ از فرزدق و حضرت صادق ـ عليه السلام ـ، از «هاشميات» كميت و امام رضا ـ عليه السلام ـ از «دعبل خزاعي» نمودند. معروف و مشهور است.
به دليل اثرات بارزي كه شعر در ميدان دفاع از حق و زنده ساختن حقيقت، از خود ميگذارد، هنگامي كه عبدالرحمن بن كعب از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة شعر سئوال نمود، آن حضرت چنين پاسخ فرمود: مرد با ايمان با شمشير و زبان خود از حريم حق دفاع ميكند. به خدايي كه جان من در دست اوست، سرودههاي شما بسان تيري است، كه به قلب و چشم دشمن مينشيند.»[9]
تمجيد از شعر از سوي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و امامان ـ عليهم السلام ـ، يا استشهاد آنان به شعر و حتي شعر سرودن آنان، نه به اين جهت است كه شعر يكي از انواع هنر محسوب ميشود، بلكه از آن روست كه شعر ابزاري است در راه بيان حقايق و به همين دليل نيز آن چه در نزد ايشان اهميت داشت، «مفهوم» شعر بود نه ساختار و تكنيك و معيارهاي هنري، همانند آن چه در ميدانهاي جنگ به صورت رجز خوانده ميشد.
هنر قصه در قرآن
يكي از شيوههاي جذب مخاطبين و تأثيرگذاري مطالب، بيان آنها در قالب داستان است كه در تعاليم انبياء الهي ـ عليهم السلام ـ و كتابهاي آسماني و آموزشهاي ديني، براي پيام رساني بيشتر و تأثير تربيتي مؤثرتر، مورد توجه قرار گرفته است.
داستان واقعي كه در قرآن كريم مطرح شده، نوعي از طرح حقيقي «واقعيت» است، نه آن كه صرفاً «حكايت» يا «كشف» و يا «نگاهي» كوتاه به واقعيتي باشد كه در دايرة واقعيتهاي ممكن يا محتمل در داستان قرار دارد، به عبارت ديگر، داستانهاي قرآن كريم، بر خلاف آن چه در داستانهاي ساخته و پرداختة انديشة بشر است، ساخته و پرداخته «حوادث مجهول» نيست، بلكه داستان قرآني، پرداختن به واقعيتهاي موجود است، پرداختن به واقعيت بر اساس «گزينش»، رخدادها، شخصيتها و محيطهاي مناسب و مورد نظر است. اين گزينش و اين نحوة پرداختن به واقعيتها به گونهاي است كه از داستانهاي ساختة فكر بشر به نام داستانهاي تاريخي، كاملاً متمايز است، زيرا داستانهاي تاريخي، به پارهاي از حوادث و رخدادهاي واقعي ميپردازند. و برخي از عناصر ساخته و پرداخته ذهن را نيز به آن ميافزايند، اين امر در راستاي اهداف هنري نويسنده، از جمله تشويق و غيره و نيز در راستاي اهداف فكري داستان كه نقطه نظرات و ديدگاههاي نويسنده را مطرح ميكند صورت ميگيرد.
افزودن عناصر غير واقعي باعث ميشود، ويژگي واقعيت عيني از داستان سلب شود، هم چنين نبود عناصر هنري و تخيلي نيز، از ديگر سوي، كار را از حالت يك كار هنري خارج خواهد كرد.
عنصر داستاني در قرآن كريم، گاهي يك سوره را به طور كامل و گاهي بخشي از يك سوره را به خود اختصاص داده است. با توجه به اين كار در برخي از سورهها تنها يك داستان وجود دارد. و در برخي ديگر بيش از يك داستان، اين داستانها بر اساس هدف فكري سوره و رسالت آن شكل ميگيرند.
داستانهاي قرآني را ميتوان بر اساس معيارها و اصطلاحات بشري، به «رمان» نظير سورة يوسف ـ عليه السلام ـ و برخي از داستانهاي حضرت موسي ـ عليه السلام ـ، و نيز به داستان كوتاه، نظير اكثر داستانهاي قرآني و حكايات، نظير اكثر حكايتهاي قرآني كه كلمات نقل شده از كس ديگر، بدون آن كه حركت يا صيغه آن كلمه تغيير كند، قرآن آن را بيان داشته است مثل نقل گفتار حضرت موسي ـ عليه السلام ـ در مقابل فرعون و يا نقل گفتار فرعون به حضرت موسي ـ عليه السلام ـ و غيره.
در اصطلاحات بشري، به داستانهايي كه به «زندگي طولي» شخصيت داستان پرداخته شده باشد، «رمان» گفته ميشود، به عنوان مثال، در سورة شعراء، به «زندگي طولي»، حضرت موسي ـ عليه السلام ـ، اشاره شده است و بخش عمدهاي از سير زندگي آن حضرت، در آن مطرح شده است؛ از جمله به دريا افكنده شدن ايشان، نجاتشان از دريا و آزادي ايشان و ورودشان به شهر، كشتن يكي از آن دو نفري كه با يكديگر درگير بودند، رفتن به مدين، كمك به آن دو دختر، ازدواجشان با يكي از آن دو، نزول وحي بر ايشان و رفتنشان به سوي فرمون و ...،در مقابل در «داستان كوتاه»، به يك «مقطع عرضي»، يا وضعيتي استثنايي و بسيط از زندگي شخصيت داستان بسنده كرده است.
از ديگر امتيازات داستانهاي قرآني از داستانهاي بشري، اين است كه داستانهاي قرآني، داراي ساختار هندسي ويژهاي است كه بر اساس آن تمام جزئيات داستان و اجزاي آن اعم از آغاز و متن و انتها، داراي پيوندي زنده با يكديگر است، به نحوي كه هر جزيي از داستان يا تكامل و تحولي از جزء پيشين آن و يا شرح و تفصيلي بر آن و يا اثري از آن و يا امري در تجانس با آن است و همة اجزا در تابع محور فكري واحدي است.
در داستانهاي قرآني، از اصل «غافلگيري»، يعني مواجه ساختن خواننده، با وضعيت و يا رخدادي ناگهاني و غير قابل پيش بيني، «تعليق»، يعني نگاه داشتن سرّي كه تنها پس از گذشت زمان روشن خواهد شد و «تشويق»، يعني دلبسته كردن خواننده به پيگيري «آن چه رخ خواهد داد»، به خوبي استفاده شده است، مثلاً ميتوان براي اصل غافلگيري، به داستان حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ اشاره كرد، اين داستان در سورة انبياء آمده و به واقعة «درهم كوبيدن بتها و نگهداشتن بت بزرگ» پرداخته است كه بهترين نمونه از عنصر «غافلگيري» است.
اما عنصر «درنگ و تأخير»، را ميتوان در داستان «اصحاب كهف»[11] كه در آن تعداد اصحاب كهف به عنوان سرّي پوشيده مانده است، مشاهده كرد.
هنر نوشتن
ويژگي نوشته آن است كه خطاب به شخص يا اشخاص و يا مردمي مشخص و معين در قالب نوشتار ميباشد. خداوند متعال، در قرآن كريم، به قلم نيز ارزش داده و به آن سوگند ياد كرده است: «سوگند به قلم و آن چه با قلم مينويسند»[12]، از ظاهر آيه فوق بر ميآيد، منظور از قلم، مطلق هر نوشتهاي است كه با قلم نوشته ميشود، از اين جهت به آن سوگند ياد كرده، زيرا قلم و نوشته، از عظيمترين نعمتهاي الهي است كه خداوند بشر را به آن هدايت كرده است و به وسيلة آن، حوادث غايب از انظار آدمي و معاني نهفته در دل افراد را ضبط ميكند. به همين منظور نيز يكي از نعمتهاي الهي به شمار رفته است.
صورتهاي هنري ياد شد، نمونهاي از جلوههاي هنري قرآن كريم بود كه بدون آن كه به طور مستقيم، به مقولة هنر بپردازند، مطالب گهر بار خود را در قالب هنرهاي گوناگون بيان كردهاند.[13]
تنظیم:امید واضحی آشتیانی
گونه شناسی داستان در
قرآن

قصه در متون دینی ، دارای سابقه ای دیرینه است و ادیان مختلف به منظور هدایت و بیدار کردن انسانها ، از قصه گویی و داستان سرایی ، بهره های فراوان برده اند . گرچه متاسفانه برخي کتابهای آسمانی مثل عهد عتیق و جدید ، به مرور زمان دستخوش تحریف شده اند ، اما هیچگاه از داستان تهي نبوده اند .
هر اندازه که داستان نویس ، مفاهیم را با الفاظ شیرین تر و شیواتر بیان کند ، به همان اندازه به جاذبه داستان خود افزوده است . علاقه انسان نسبت به سرنوشت قهرمانان و شخصیتهای ديني و ملی و میهنی ، می تواند بر تاثیرات تربیتی و اخلاقی داستانها بيفزايد و مسئله آموزش از طریق داستان را به صورت جدی تر مطرح کند .

داستان نویسی ، یکی از شاخه های مهم ، موثر و رایج در هنر، از گذشته تاکنون بوده است . انسان ذاتا" به سوی قصه ، جذب می شود و از داستانها و حوادث شگفت انگيز به ويژه سرگذشتهاي دنباله دار ، لذت می برد . قصه در متون دینی ، دارای سابقه ای دیرینه است و ادیان مختلف به منظور هدایت و بیدار کردن انسانها ، از قصه گویی و داستان سرایی ، بهره های فراوان برده اند . گرچه متاسفانه برخي کتابهای آسمانی مثل عهد عتیق و جدید ، به مرور زمان دستخوش تحریف شده اند ، اما هیچگاه از داستان تهي نبوده اند .
بخشي از قرآن کریم نیز به بیان داستانهای لطیف و آموزنده اختصاص یافته است . در اين داستانها ، مفاهیم عقلی از قبیل اثبات خدا ، رسالت انبیاء و معاد ، در قالب الفاظ شیرین و شیوا بیان شده است . داستانهای قرآن ، از ویژگی های هنری بالایی برخوردار است .
قرآن علاوه بر رعایت اعجاز لفظی ، هیچ گاه از بیان محتوا و حقایقی که نقش هدایت و روشنگری را دارد ، غافل نمانده است . اين داستانها ، ضمن آنكه یک داستان و حکایت هنری و ادبی است ، بیان کننده حقایق روشنگرانه اي نيز هست .
داستانهای قرآن ، داستانهای تخیلی نیستند . همه اين قصه ها ، با واقعیاتی سر و کار دارند که در تاريخ زندگي بشر رخ داده است . در اين داستانها ، ضمن الگو قرار دادن شخصیت های داستان برای انسانها ، مسیر درست هدایت نیز به آنها نشان داده مي شود .
قرآن ، کلامی حکیمانه از طرف خداوند دانا و متعال است . همین امر باعث می شود که داستانهای آن نیز متناسب با روح کلی حاکم بر این کتاب باشد .
با دقت در داستانهای قرآني مشاهده می کنیم که فضاي كلي اين داستانها ، از اساطیر و افسانه های عرب که زایيده تخلیات عوامانه بوده ، دور است . قرآن به بیان الگوها و انتقال اندیشه ها و فرهنگ هایی می پردازد که در گذشته های دور و نزدیک ، تحقق خارجی داشته و می توان از آنها ، پندها و عبرت های فراوان آموخت .
قرآن در شرایط جامعه جاهلی آن زمان ، به طرز شگفت انگیزی به استخدام واژه هایی فاخر از زبان عرب پرداخت و با سبکی ویژه با مردم سخن گفت . به نحوی که بزرگان عرب جاهلی اقرار داشتند که آنچه پیامبر اکرم (ص) بیان می کند ، از سنخ کلام بشر نیست . لذا کسانی که قرآن را می خوانند و می شنوند ، شگفتي کلام را حس می کنند ، اما اکثر آنها قدرت تحلیل این نظم شگفت آور و هنرمندانه را ندارند ، زیرا تصاویر هنری در قرآن ، تصاویری آمیخته با آهنگ و ريتم خاص است .
با نگاهی کلی بر آیات قرآن کریم ، مشاهده می کنیم که آیات آن و قصه های آموزنده اين کتاب شگرف ، همه درجهت هدایت انسانها است . یکی از دلایل استفاده قرآن از قصص را ، مي توان نقش موثر داستان در تربیت و آموزش انسانها دانست .
امام علی (ع ) از اهل بیت گرامی پیامبر (ص) می فرماید : " از آنچه مایه عبرت است پند گیرید و از گردش روزگار عبرت پذیرید ." به این ترتیب ، قرآن در داستانهایش با بیان تجارب امتهای گذشته ، زمینه عبرت پذیری را نیز فراهم می آورد . زیرا سنت های الهی همیشه در تاریخ جاری هستند .
مضمون اصلی قرآن کريم را می توان به چهار بخش تقسیم کرد : اصول عقاید ، احکام فقهی ، حکمت ها و توصیه های اخلاقی و اجتماعی ، و قصص انبیاء و داستانهایی از پیشینیان ، در قرآن ، داستانهایي گوناگون از سرگذشت و سرنوشت پیامبران آمده که نام بیست و پنج پیامبر در ضمن این داستانها ذكر شده است . پیامبرانی مانند : آدم ، نوح ، ادریس ، هود ، صالح ، ابراهیم ، اسماعیل ، یوسف ، سلیمان ، موسي ، عیسی و محمد ،درباره تعداد داستانهای قرآن ، اختلاف نظر وجود دارد . برخی چون " ابواسحاق نیشابوری " تعداد داستانهای قرآن را تا 116 قصه برشمرده اند .

محققان در بررسي داستانهاي قرآني ، روشهاي مختلفي را برگزيده اند . برخي از آنها قصه ها را به ترتیب وقوع و دوره های ظهور انبیاء ، نقل کرده اند . این داستانها با طرح قصه آفرینش و حضرت آدم (ع) آغاز ، و با بیان وقایع زندگی پیامبر اسلام (ص) ختم می شود . سبک دیگر از معرفي داستانهاي قرآني ، ترتیب قرار گرفتن آنها در قرآن است که برحسب درج قصه ها در سوره ها نقل و بیان می شود . در این شیوه ، بررسی داستانها با شأن نزول سوره ها و آیات انجام می شود .
داستانهای قرآن را می توان به سه دسته تقسیم کرد :
- دسته اول داستانهای بلند است که داستانهایی چون زندگی حضرت یوسف (ع) و حضرت موسی (ع) از آن جمله اند . این داستانها ، دارای پرده های نمایش و حلقه های متعدد و پشت سر هم است . تمام سوره یوسف ، روایت داستانی زندگی این پیامبر است و هیچ گفتاری ، پیوستگی حلقه هاي این حکایت را قطع نمی کند . همچنین بخش مهمي از زندگی حضرت موسی (ع) در سوره قصص ، به صورت پیوسته و با ترتیب زمانی نقل شده است .
- دسته دیگر از داستانها ، داستانهای نیمه بلند است ، داستانهایی چون داستان حضرت آدم (ع) ، حضرت نوح (ع) و حضرت داوود (ع) ، پرده های نمایش اين داستانها ، چندان پر شمار نیست و با شروع رسالت الهی آنان آغاز ، و با دعوت به یکتاپرستی و مسایل مربوط به آن ادامه و پایان می یابد . در این داستانها ، نشانه ای از دوران کودکی و رشد و جوانی اين پيامبران وجود ندارد .
- داستانهای کوتاه نیز یا مانند داستان حضرت صالح (ع) ، به ذکر مقطعی از دوران نبوت ايشان می پردازد و یا مانند داستان حضرت زکریا (ع) در حد اشاره ای مختصر تمام می شود.
پایان این بخش ، آیاتي از سوره یوسف است که به نام زیباترین قصه ها نامگذاری شده است . در آیات 1 تا 3 اين سوره می خوانیم:
" الف ، لام ، را . این آیات کتاب آشكار است . ما آن را به زبان عربی نازل کردیم ، شاید شما درك كنيد ( و بينديشيد ) . ما بهترين سرگذشتها را از طريق اين قرآن - که به تو وحی کرديم - بر تو بازگو مي كنيم و مسلما ً پیش از اين ، از آن خبر نداشتی . "
پس از آن ، داستان زندگي حضرت يوسف (ع) طي حدود يکصد آيه بيان مي شود و سپس در آيه آخر اين سوره مي خوانيم : " در داستانهاي آنها ، درس عبرتي براي صاحبان انديشه بود . اينها داستان دروغين نبود ، بلکه ( وحي آسماني است و ) هماهنگ است با آنچه پيش روي او ( از كتب آسماني پيشين ) قرار دارد و شرح هرچيزي ( كه پايه سعادت انسان است ) و هدايت و رحمتي است براي گروهي كه ايمان مي آورند ."
تنظیم:امید واضحی آشتیانی
منبع:رادیو دری
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 5:28 AM | نظرات (0)