فرایند تضعیف عزت مسلمانان از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله تا عصر عاشورا

فرایند تضعیف عزت مسلمانان از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله تا عصر عاشورا

الف) احیاء تعصبات قومی و قبیلگی:

پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بار دیگر تعصبات قومی و قبیلگی در میان مردم زنده شد و دقیقا به خاطر همین عصبیتها در بیعت با امیرمؤمنان علیه السلام سستی به خرج داده، افسار جامعه را بدست کسانی سپردند که خود بارها به ضعف و ناتوانی خویش برای اداره جامعه در زبان و عمل اعتراف کردند . عمر در مورد تاثیر تعصبات قومی در کنار گزاردن امیرمؤمنان علیه السلام به ابن عباس گفت: «قریش خوش نداشتند تا رسالت و خلافت هر دو در میان بنی هاشم باشد و در نتیجه شما به قوم خودتان فخر بورزید و مغرور شوید .» (17)

ب) تجمل گرایی:

وقتی دست جامعه اسلامی از دامن ولایت کوتاه شد، دچار مشکلات متعددی گردید; مشکلاتی چون، تبعیض در تقسیم بیت المال، بی مبالاتی نسبت به مسائل فرهنگی و حفظ دستاوردهای عصر بعثت، بی توجهی به پاسداری از ارزشها، روی کار آمدن شخصیتهای فرو مایه و مسئله دار، حذف چهره های شایسته، گسترش روحیه نفاق، شیوع بی اعتمادی، پیدایش بدعتهای ناروا، و سرانجام مهمترین آنها رواج تجمل گرایی و دنیاطلبی که مادر بسیاری از مصائب شد . یاران نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله و بزرگان اصحاب به مال و منال و خرید خانه های متعدد و زمین و املاک فراوان مبتلا شدند و مجاهدان نامدار، به ثروتمندان بی درد مبدل گردیدند . مسعودی آمار ثروت برخی از آنها را به شرح ذیل نقل کرده است .

طلحه: روزانه هزار دینار از غلات زمینهای عراق، و بیش از این مقدار از زمینهای شرات، درآمد داشت .

زبیر: خانه ای وسیع در بصره داشت که پایگاه تجار و ثروتمندان بوده و خانه هایی در مصر و کوفه و اسکندریه، و نیز پنجاه هزار دینار نقد، هزار اسب، هزار کنیز و [غلام] داشت .

عبدالرحمان بن عوف: صد اسب، صد شتر و ده هزار گوسفند داشت، به علاوه سهم هر یک از چهار زنش پس از مرگش از یک هشتم ارث، هشتاد و چهار هزار گردید .

زید بن ثابت: یکصد هزار دینار اموال منقول و غیرمنقول داشت و طلاهایش را با تبر بین وراث تقسیم کردند .

عثمان بن عفان: یکصد و پنجاه هزار دینار و یک میلیون درهم و زمینهای کشاورزی در وادی القری و حنین و غیره به ارزش یکصد هزار دینار و تعداد زیادی اسب و شتر داشت . (18)

ج) انحراف خواص و عوام:

وقتی خواص اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به دنیا چسبیدند و ارزشهای دینی را فراموش کردند، رفته رفته سنت پیامبر صلی الله علیه و آله جای خود را به سنتهای جاهلی داد و بسیاری از اصحاب در زبان از پیامبر صلی الله علیه و آله یاد می کردند و در عمل بر خلافت سیره آن حضرت عمل کرده از روشهای دوران جاهلیت پیروی می نمودند . در چنین شرایطی زمینه رشد مجدد امثال معاویه فراهم آمد . چرا که آنها بیش از سایران در اشرافیت سابقه داشته و زندگانی شاهانه ای در شام برای خود رقم زده بودند .

وقتی ارزشها تغییر کرد و سوابق دینی و افتخارات جهادی رزمندگان و ایثارگران صدر اسلام قیمت خود را از دست داد و روحیه امر به معروف و نهی از منکر از بین رفت، شوکت و عظمت خواص اهل حق فرو پاشید; چرا که امتیاز آنها به اموری بود که امروز رنگ باخته بود .

از سوی دیگر انحراف خواص موجب انحراف عوام گردید . آنها نیز براساس معیارهای دوران جاهلیت نو به صورت ناخودآگاه در قبال صاحبان زر و زور کرنش می کردند و در مقابل اشراف احساس کمبود نموده، سلطه اشراف ضعیف الایمان را می پذیرفتند .

د) سلطه بنی امیه و تحقیر مسلمانان:

حاصل این فرایند این بود که بنی امیه به آسانی بر مردم مسلط گشتند; به طوری که اگر در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان یک حزب شکست خورده سیاسی در حاشیه مجالس حل و عقد جامعه اسلامی می نشستند، پس از پیامبر صلی الله علیه و آله رفته رفته صدر نشین مجالس شدند و حتی اصحاب با سابقه مهاجر و انصار را تحقیر و تهدید می کردند .

ابن ابی الحدید می نویسد: در اواخر خلافت عثمان، معاویه در جمع بزرگان اصحاب حاضر شد و به بهانه دفاع از عثمان با کمال جسارت آنها را تحقیر کرد و خود و پدران بت پرستش را به نیکی و بزرگی ستود . او گفت: «ای مهاجران، شما می دانید هر یک از شما پیش از اسلام در میان قومتان فردی ورشکسته و گم نام بودید و امور اجتماع بدون نظرخواهی از شما رتق و فتق می شد، تا اینکه خداوند رسولش را مبعوث کرد و شما سبقت جسته، زودتر به او پیوستید . پس شما تنها به واسطه سبقتتان سیادت یافته اید، بطوری که امروز می گویند: رهط فلان، آل فلان، وگرنه پیشتر شما قابل ذکر نبودید .» طبق گزارش تاریخ، همه اصحاب حاضر در مجلس سخنان تحقیرآمیز معاویه را تحمل کردند . تنها کسی که در مقابلش ایستاد، امیرمؤمنان علیه السلام بود . آن حضرت فرمودند: «ای پسر زن کثیف، تو را چه به این حرفها . . . .» سپس برخاستند و از مجلس خارج شدند . (19)

ه) ضعف و ذلت خواص و عوام:

این ماجرا از یک سو میزان سلطه بنی امیه و از سوی دیگر احساس وحشت و حقارت بزرگان اصحاب را نسبت به آنان نشان می دهد . وضع به گونه ای شده بود که اگر کسی از بنی امیه مرتکب جنایتی می شد و طبق دستورات شرع مستوجب حد شرعی می گردید، مسلمانان جرات نمی کردند حد الهی را بر او جاری کنند .

طبق نقل مسعودی، وقتی ولید به جرم شرابخواری محکوم به شلاق شد، کسی از اصحاب جرات نکرد حد را بر او جاری کند، تا اینکه امیرمؤمنان علیه السلام شلاق را برداشت و او را به سزایش رساند . (20)

این ذلت و خواری در برابر بنی امیه و احساس وحشت و خود باختگی در برابر امویان، محصول سیاست تساهل خلیفه اول و دوم در برابر بنی امیه و سیاستهای غلط آنان در زمینه امور اقتصادی و فرهنگی جامعه بود که با ضعفهای شخصیتی و تعصبات قومی و بی مبالاتی مضاعف عثمان افزایش یافت و پس از عدم موفقیت مسلمانان در جنگ صفین و تحمیل صلح بر امام حسن علیه السلام و سلطه معاویه بر کل جهان اسلام به اوج خود رسید . بطوری که معاویه در دوران خلافت خود به آسانی می توانست قیام متنفذترین شخصیتهای شیعه را در کانون مخالفان خود یعنی کوفه در نطفه خفه کند، کما اینکه به آسانی قیام حجربن عدی کندی را کنترل و خود حجر و فرزند و یارانش را به شهادت رساند .

در سایر شهرهای حجاز و مصر و ایران و غیره نیز وضع به همین منوال بود . ترس از بنی امیه در کانون دلهای مسلمانان نشسته بود . یا از آنها می ترسیدند و یا از پیروزی بر آنها نومید گردیده، نسبت به عملکردشان بی تفاوت شده بودند و یا مجذوب قدرت و اموالشان شده به آنها پیوستند .

از این رو وقتی سیدالشهداء علیه السلام قیام خویش را آغاز کرد، برخی مانند عبدالله بن جعفر و عبدالله بن مطیع تلاش می کردند حضرت را از تصمیم خویش منصرف نمایند .

و برخی دیگر همچون احنف بن قیس چون پست و مقام و مال و منالی نزد سیدالشهداء علیه السلام نمی دیدند، از یاری آن حضرت سرباز زدند .

عبدالله بن جعفر به حضرت گفت: «از راهی که برگزیده اید برایتان نگرانم که مبادا به هلاکت شما و نابودی اهل بیتتان بیانجامد .» (21)

عبدالله بن مطیع گفت: «و الله اگر آنچه را که [امروز] در دست بنی امیه است [یعنی حکومتشان را] بطلبی، شما را می کشند و اگر شما را بکشند بعد از شما هرگز از کسی نمی هراسند .» (22)

این جملات حاکی از آن است که ترس از بنی امیه در دلهای برخی لانه کرده، از پیروزی بر آنها مایوس شده بودند و برخی دیگر تحت نفوذ فرهنگی بنی امیه، عقاید دنیا مدارانه و مال پرستانه و جاه طلبانه پیدا کردند . و شاید از همین رو عوام مردم به پیروی از خواص روحیه شهادت طلبی و ظلم ستیزی را از کف داده و از امر به معروف و نهی از منکر دست شستند و در عین علاقه به سیدالشهداء علیه السلام به خاطر ترس از امویان و یا طمع به دنیا از شرکت در نهضت امام حسین علیه السلام دوری جستند .

بنابراین در جمع بندی از اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر امامت امام حسین علیه السلام باید گفت: در جامعه آن روز حکومت دینی از بین رفت، خلافت به سلطنت مبدل گردید، ارزشهای دینی مسخ شده، جامعه از فرهنگ دینی تهی شد و مردم در اثر مرعوب شدن در برابر امویان، با حقارت، تسلیم وضع موجود گردیده از اصلاح امور نومید شدند .

زیرا امویان با در دست گرفتن حکومت و تبدیل حاکمیت دینی به سلطنت و پادشاهی، عزت و اقتدار مسلمانان را از بین بردند و با اهانت به ارزشها و هتک مقدسات، عزت اسلامی مسلمانان را پایمال ساختند . اکنون یزید می خواست با مسخ اصول و فروع و فروپاشی ستونها و شالوده های اساسی اسلام چون وحی و نبوت و نماز و روزه و حج، آخرین ضربه را بر پیکر جامعه اسلامی بزند و به مسلمانان اعلان کند که اسلام هیچ خیری برای آنان نداشته، دین آنان نه قدرت اداره جامعه را دارد و نه مایه عزت افراد است .



نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 29 آبان 1393  ساعت 12:05 PM | نظرات (0)