فلسفه سیاست و حکومت از منظر لائوتزه
حکومت از منظر لائوتزه
سياست از منظر لائوتزه
فیلسوف برجسته دائویی
لائوتزه کهن ترین فیلسوف برجسته دائویی كه در واقع بنیان گذار مکتب دائو است که به مکتب لائو یا دائو معروف است او در قرن ششم قبل از میلاد می زیست و معاصر کنفوسیوس بود گرچه او بزرگ تر از کنفوسیوس بود. در باستان هم آوازه کنفوسیوس بود و نفوذ تعالیم او هم کم از آنِ کنفوسیوس نبود میان این دو فیلسوف همان اندازه تفاوت است که میان افلاطون و ارسطو بوده است اما تاثیر دامنه دار لائوتزه در این نکته تصدیق می شود که او را برترین خدای مکتب دائو به شمار آورده اند. بعضی هنوز برآنند که لائوتزه که به لائودان هم معروف است یک چهره ارسطو شناختی محض است که پیرامون نامش به طرز کنجکاو انگیزی داستان های مشکوک و افسانه های خیالی گرد آمده است. لائوتزه به معنای «استاد پیر» است و این لقب لقب است نه نام. نام واقعی استاد پیر لی دان است اما از روی احترام او را لای زه نامیده اند.
لائوتزه و كنفسيوس
می گویند لائوتزه در پایتخت شاهی لو بایگان دربار بود و گمان می برند که با کنفوسیوس موقعی که به دیدار پایتخت لو (جو) آمده بود ملاقات کرده است میان این دو اگر به راستی دیداری دست داده باشد احتمال می رود که هر یک دیگری را مخالف خود یافته باشد چرا نظرهایشان بسیار متفاوت است جایی که کنفوسیوس انسان گرا و دلبسته مناسبات اجتماعی بود ولی لائوتزه فلسفه یی می آموخت که بنیادش طبیعت پرستانه و مخالف جامعه بود.
هدف کنفوسیوس مؤثر افتادن در «شهریاری روشن» بود ولی هدف لائوتزه روی گرداندن از هر گونه اندیشه ی به شاه و حکومت.
به خلاف کنفوسیوس که از این دربار به آن دربار می رفت و «امیران فئودال» را به اصلاحات سیاسی فرا می خواند، لائوتزه خوش داشت در گمنامی کار کند و به دائوی جهان بپردازد. (چوچای و وینبرگ چامی، 1386، صص 105-110(
فلسفه لائوتزه
فلسفه لائوتزه آرمانی شدن طبیعت و کاستن از ارج هنر (فن و صنعت) است بنابر نظر لائوتزه، انسان در آغاز شادمان بود اما در نتیجه تغییراتی که جامعه بوجود می آورد ناشاد می شود. بهترین راه شادمانی دامن فرو چیدن از تمدن تصنعی کنونی و زیستن در پیوند آرام با طبیعت است در میان جنگل ها، رودها و کوه ها. (همان، ص 110(
لائوتزه با چنین اندیشه های طبیعت پرستانه و طغیان در برابر همه قراردادها و نهادهای انسانی به ناچار فضیلت های کنفوسیوس انسان دلی و دست کاری را خوار می شمرد در واقع او رو گرداندن و دور افتادن انسان را از دائو و دِه به این فضایل نسبت می دهد. انسان شاید با طبیعت به درستی زندگی کند و طبیعت شاید او را به خوشدلی رهنمون شود اما دانش ساختگی و آرزوی او بر او چیرگی یافته او را سرگردان می کند. (همان، ص 120(
از این رو فرزانه می گوید:
تا زمانی که کاری نکنم مردم خود به خود درست می شوند، تا زمانی که من آرامش را دوست بدارم مردم خود به خود درستکارند، تا زمانی که من کوششی نکنم مردم خودب ه خود توانگر می شوند. تا زمانی که از آرزو آزاد باشم مردم خود به خود ساده و شریفند.
اگر این سیاست آزاد گذاشتن مردم در سیاست رواج می یافت سرانجام یک جامعه آرمانی به وجود می آمد.
جامعه آرماني در سخن لائوتزه
سخن زیر تصویر خوبی از جامعه آرمانی به دست می دهد:
کشور آرمانی کوچک است، مردمش اندک، آن ها ابزار و وسایل به کار نمی برند، خود اگر در دسترس شان باشد از خطرات مرگ دوری می جویند و به کشورهای دور دست نمی کوچند.
بدین سان گرچه ارابه و کشتی هست کسی در آن نمی نشیند. اگر چه افزارهای چنگ هست کسی آن ها را نشان نمی دهد...
مردم از خوراک شان خشنودند، از پوشاک شان خشنودند، در خانه هاشان آرامش دارند و از سرنوشت مشترکشان شادند.
سرزمین های همسایه در کنار هم هستند چندان که هر یک شاید پارس سگان و بانگ خروسان آن دیگری را بشنود در پایان روز مردم هرگز نگران آمدن یا رفتن نیستند. این آرمان شهر لائوتزه است. (همان، صص 121-125(
از لائوتزه به عنوان يك ديوانسالار هرگز بعيد نيست كه نظريات خويش را به حوزهي سياست نيز تسرّي دهد. كاركرد نظريات عرفاني او در حيطهي سياست به نوعي «بيآزاري» منجر ميشود. (همچون اصل آهيمسا در آيين هندو) او ادارهي جامعه را به پختن يك ظرف پر از ماهي كوچك تعبير ميكند كه بسيار حسّاس است و هر لحظه امكان دارد يك ماهي از داخل ظرف به داخل آتش سقوط كند. لذا اوّلين توصيهي او به حاكمان اين است كه روش تسامح و مدارا نسبت به همگان را در پيش بگيرند و انسانهاي نيك و بد را پذيرا باشند. او ميگويد اگر فاتحان با شكستخوردگان همسازي كنند، فتح حقيقي را نصيب خود كردهاند و فراخي واقعي هنگامي روي مينمايد كه پاس مخالفين را داشته باشيم.
از ديد لائوتزه حاكم فرزانه كسي است كه: «تيز است، نبرد، شكافد، زخم نزند، درخشد، خودنمائي نكند» يعني اينكه يك حاكم فرزانه با وجود بهرهوري از قواي دائو، نسبت به زيردستان تسامح و نرمخوئي به خرج ميدهد. لائوتزه اين نرمي را در باطن نوعي چيرگي ميداند.
وظيفهي اصلي حكومت نيز همچون انسان، تطبيق يافتن با قوانين دائو است. در قانون دائو هركس جنگ را برافروزد، خودش خواهد سوخت و برعكس آنكه متانت پيشه كند همواره پيروز است. امّا در كل ميتوان گفت كه فلسفه سياسي دائو، «عدم خشونت» است. يعني همان بيعملي عرفاني كه در قالب نوين سياست اجتماعي رخ نموده است.
توصيه ديگر او به حكمرانان پرهيز از فزونخواهي و منفعتطلبي است او تحرير ميكند كه طبق قانون دائو، «انسان سودجو (در نهايت) زيان خواهد ديد و انسان مالاندوز (در نهايت) متضّرر خواهد شد و لذا قبل از اين كه طبق قانون دائو آنچه را به ظلم گرفتهايد از چنگال شما به در آورند و از فزوني شما بكاهند، حق مستمندان را به آنها بازپس دهيد.
سوم اينكه هرگز در پي هماوردي و جنگ با تقدير دائو نباشيد، چرا كه تلاش بيهوده كردهايد و طرح نابودي خويش را پي افكندهايد. لذا افتادگي و فروتني پيشه كنيد و اين خاستگاه سروري و حكمراني است. حكومت واقعي، حكومت بر دلهاي مردم است نه بر اجساد آنها. (همان، صص 121-125(
نمونه هایی از سخنان لائوتزه درباره حکومت
آرمان لائوتزه درباره زندگی که بر بنیاد تعلیم( وو- وی) نهاده شده است و در زندگی شخصی روا است در رفتار حکومت هم فرمانروایی دارد. لائوتزه در عصر آشوب هایی اجتماعی و سیاسی به جهان آمده بود و بلاها وآشوب هایی که در دوران زندگی او بوده او آنها را به دو چیز نسبت می داد: 1ـ پیچیدگی نهادهای اجتماعی و سیاسی 2ـ اعمال طبقات حاکم او تا آن حد تند رو بود که قوانین و مقررات و آداب ها و هنجارهای اخلاقی را لعنت می شمرد چون احساس می کرد که این ها فقط به این درد می خورند که مردم را برانگیزند که آن ها را زیر پا بگذارند.
از سخنان اوست:
هر چه محدودیت ها و امرو نهی ها در جهان بیشتر باشد مردم بینواتر خواهند شد.
مردم سلاح های هر چه تیزتر داشه باشند کشور آشفته تر خواهد بود.
هر چه قانون ها و فرمان های بیش تر به آن ها تحمیل شود دزد و راهزن بیش تر خواهد شد.
پس اولین کار فرمانروا آن است که تمام این گونه علل بی نظمی اجتماعی و اشفتگی سیاسی را از میان بردارد.
فرزانگی را دور کن، دانش را دور افکن، که مردم بار دیگر مهربان و دلسوز شوند.
مهارت را دور کن، سود را دور افکن که دیگر دزد و راهزن پیدا نخواهد شد.
انسان دلی را دور کن، درستکاری را دور افکن که مردم بار دیگر مهربان و دلسوز شوند.
همین گونه، بهترین راه فرمانروایی کردن این است:
دل های مردم را تهی کردن، لیکن شکم هایشان را پر کردن، خواست آن ها را ناتوان کردن، لیکن استخوان هایشان را نیرومند ساختن، مردم را بی دانش و بی آرزو کردن و نیرنگ بازان را بی نیرنگ کردن.
لائوتزه درباره دلیل های این نظریه سیاسی می گوید:
مردم از گرسنگی در رنجند چون فرمانروایان مالیات های فراوان بسته اند.
حکومت بر مردم مشکل است چون فرمانروایان در کار آنها دخالت می کنند.
مردم دل به مرگ می نهند چون درباره زندگی بسیار نگرانند.
بنابراین فرمانروایان اگر در دائو استاد باشند مردم را با قانون شان روشن نمی کنند بلکه آن ها را در «نادانی» نگه می دارند (مراد از نادانی در اینجا یُو است به معنی سادگی و معصومیت) پس یو چنان که از تعالیم لائوتزه فهمیده می شود نه تنها عیب نیست که هنر بزرگی است.
می دانیم پختن یک ماهی کوچک زمان و مهارت کمی می خواهد همین گونه حکومت بر کشوری بزرگ هم همین اندازه اسان و ساده خواهد است به شرط آن که فرمانروایش فقط مردم را به حال خود بگذارد.
او همچنین در مورد شورش مردم می گوید:
وقتی حاکمان غلات می گیرند تا جشن برپا کنند مردمان گرسنه می شوند، وقتی حاکمان کار می کنند تا خواسته های خود را برآورند مردمان شورشی می شوند. وقتی حاکمان زندگی ها را می گیرند تا زندگی خودشان باقی بماند مردم دیگر از مرگ نمی هراسند. (ده جینگ، 1390، ص 566 دفتر 75(
درباره آرمانشهر می گوید:
بگذار اجتماعات کوچک باشد با مردمانی اندک، ابزارهای فراوان فراهم آور اما بر آنها تکیه نکن، زندگی ات را قدر بدان و به خانه ات خرسند باش. بادبان کشتی ها را بکش و بر اسب ها بنشین اما چندان دور نرو، سلاح و زره داشته باش اما آنها را به کار نبر، بگذار همه کس بخواند و بنویسد خوب بخورد و چیزهای زیبا بسازد.
در صلح زندگی کن و در جامعه خود خشنود باش، در خروس خوان همسایه ات ساکن شو اما استقلالت را از آنها حفظ کن. (همان، ص 592 دفتر 80(
درباره لزوم آرامش بر کشور می گوید:
کشور را از طریق آرامش (Chen) هدایت کن با کردارای نامعمول درگیر جنگ شو، از راه بی کنشی بر جهان غالب آی. (همان، ص 475 دفتر 57(
در توضیح دفتر 57 آمده است که امپراطوری با دادگری بهتر اداره می شود و ارتش با مهارت و نفوذ در مردمان با دخالت نکردن به دست می آید هر چه مردم بیش تری خود بین شوند امیرنشین آشفته تر می شود هر چه قوانین و فرمان ها چند برابر شود دزدید و خشونت افزایش می یابد پس فرزانه کامل استدلال می کند که اگر من به وو ـ وی یعنی به دخالت نکردن عمل کنم مردم خود را بالطبع بازخواهند داشت اگر من سرمشق رفتار خوب باشم مردم خود به خود آرام و بالطبع کامگر خواهند شد اگر من خود آرزوهای خود بینانه نداشته باشم مر دمان دیگر ناخودبین و ساده خواهند شد. (همان، ص 476)
همچنین در دفتر 58 آمده است هر گاه از راه سادگی و دلسوزی بر کشوری فرمان برانند مردمان راستگو و شریف خواهند بود هرگاه از روی درشتی و تجسس دقیق بر کشوری فرمان برانند مردمان گریزتر و ناشریف خواهند بود. (همان، ص48 )
با استفاده از مقاله:
فلسفه سیاست از دیدگاه کنفوسیوس ولائوتزه
نام ونام خانوادگی نویسنده اول1، نام ونام خانوادگی نویسنده دوم2، نام ونام خانوادگی نویسنده سوم3
1استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم . قم
mohirandoost@gmail.com
2 نورمحمد انصاری ، دانشجوی دوره دکتری ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم.
ansarinourmohammad@yahoo.com