5 راه حل برای فرار از دندان های زرد
هر روز با خوردن مواد غذایی و حتی نوشیدنی هایی مانند : چای و یا قهوه باعث می شوید که دندان هایتان حالت زردی را به خود گرقته و از حالت شقاقی که شما تمایل دارید خارج شود حال باید چه کاری انجام داد؟
* بعضی از مواد غذایی مانند سیب و هویج باعث سفیدی دندان هایتان می شود زیرا این دو میوه دارای موادی هستند که باعث می شود رسوبی که بر روی دندان های شما قرار دارد از بین برود، و جرم روی دندان هایتان را نیز پاک می کند.
* مواد غذایی و نوشیدنی هایی مانند:
چای،قهوه برخی میوه هایی که دارای رنگ قرمز هستند مانند:گیلاس،تمشک و ... حالت لکه دار کردن و رسوب دندان هایتان را افزایش می دهد پس برای اینکه این لکه های و جرم های قهوه ای و زرد رنگ بر روی دندان های تان نماند،مدتی بعد از اینکه این مواد غذایی را میل نمودید بهتر است از مسواک استفاده کنید.
* اگر شما فردی سیگاری هستید این لکه های هر چه سریعتر و هر چه بیشتر بر روی دندان های تان ظاهر می شود زیرا سیگار به دلیل نیکوتین بالایی که دارد،رسوبات بسیاری را بر روی دندان های تان به جای می گذارد. و راه حلی که برای این موضوع پیشنهاد می کنیم بدین ترتیب است که شما می توانید هر جند وقت یک بار به دندانپزشک مراجعه کنید و او دندان های شما را جرم گیری کند تا این لکه های کاملا محو شوند.
* برای اینکه همیشه دندان هایتان براق بماند توصیه می کنیم که سه بار در روز مسواک بزنید و مدت زمانی که برای هر بار مسواک زدن توصیه می شود سه دقیقه است نه بیشتر که به مینای دندان آسیب برساند و نه کمتر از این مدت زمان که باعث شود دندانهای شما را به خوبی تمیز نکند.
-
شنبه 12 دی 1388
4:07 AM
نظرات(0)
مذهب در سایه اعتقاد به معاد، رشته زندگی را به دوران پس از مرگ امتداد داده و مرگ را دروازه ابدیت و فرشته ای را كه مأمور گرفتن جانهاست، پاسدار آن دانسته است واز این طریق به زندگی مادی بشر رونق و طراوت خاصی بخشیده و بر اثر نویدهای جهان دیگر، غبار غم و فنا و نیستی را از چهره آنان زدوده است و از این راه، عامل دلهره و نگرانی را از میان برداشته است.
گفتار قرآن در این زمینه
قرآن با صراحت هر چه تمامتر، آرامش و ثبات خاطر را از آن كسانی می داند كه دارای ایمان باشند. آنجا كه می فرماید:"الذین امنوا ولم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئك لهم الامن" (فقط برای آن دسته امنیت و آرامش خاطر است كه دارای ایمانند و آن را با ستم نپوشانیده اند.) و در آیه دیگر، اطمینان و آرامش فكری را اثر مستقیم یاد خدای بزرگ می داند، چنانكه می فرماید:"الا بذكر ا... تطمئن القلوب" (آگاه باش كه قلبها با یاد خدا آرام می گیرند). قرآن از این آرامش خاطر در بسیاری از آیات به لفظ "سكینه" كه مترادف با آرامش است، تعبیر می كند؛ چنانكه می فرماید:"هو الذی انزل السكینة فی قلوب المومنین لیزدادوا ایماناً." (اوست كه آرامش را در قلوب افراد با ایمان فرود می آورد تا بر ایمان خود بیفزایند.) و از نظر روان شناسان، مسلم و قطعی است كه اكثر بیماریهای روانی كه از ناراحتی های روحی و تلخیهای زندگی نشأت می گیرد، در میان افراد غیر مذهبی دیده می شوند. افراد مذهبی به هر نسبت كه ایمان قوی و محكم داشته باشند، از این بیماریها مصون ترند. از این رو، یكی از عوارض زندگی عصر ما كه در اثر ضعف ایمانهای مذهبی پدید آمده است، افزایش بیماریهای روانی و عصبی است. خداشناسی و ضمانت اجرای قوانین در جامعه
هر قانونی هر چه هم پیشرفته باشد، در صورت عدم اجرا سودی نخواهد داشت.
اكنون باید دید ضامن اجرای قوانین چیست؟ در جوامع كنونی، قوای انتظامی كشورها، عهده دار رسیدگی به اجرای قوانین مملكتی هستند، اما جای سخن اینجاست كه چنین حكومتهایی می خواهند منهای دین و ایمان حكومت كنند، لذا موفقیت كاملی در این زمینه به دست نخواهند آورد. تنها از یك سلسله تعدیها و خلافهای آشكار می توانند جلوگیری كنند، ولی هرگز جلوگیری از تعدیهای پنهانی كه از دید دستگاههای انتظامی دور است، برای آنان امكان پذیر نیست. درباره چنین خلافها و قانون شكنیها جز ایمان و حس مسؤولیت و ترس از كیفرهای الهی، چیز دیگری مؤثر نیست، زیرا قلمرو حكومت ایمان، چنان نیرومند است كه نه تنها انسان را از قانون شكنیهای علنی بازمی دارد، بلكه او را از گناههای درونی پنهانی كه احدی از آنها آگاه نیست مصون داشته و حتی وی را از اندیشه گناه و تصمیم درباره عمل زشت باز می دارد. گذشته از این، كنترل خود نیروهای انتظامی یكی دیگر از مشكلات حكومت منهای مذهب است. زیرا اگر اینان خود در صدد سوء استفاده از مقام و موقعیت خود برآیند، چگونه می توان آنها را از آن باز داشت؟ اینجاست كه حكومتهای بشری در اجرای قوانین به بن بست می رسند، ولی در اجتماعی كه زیر بنای آن را اخلاق و فضیلت براساس ایمان به خدا تشكیل دهد، این مشكل وجود نخواهد داشت، زیرا خدا را همواره حاضر و ناظر می داند و این بهترین ضامن اجرای قوانین است آن هم قانونی كه تا اندرون خانه ها و در اعماق روحها و جانها حكمفرماست.
تعدیل غرایز تسلط بر نفس
وجود انسان، توده ای از یك سلسله غرایز و تمایلات درونی است، كه زندگی انسان بر آنها استوار است و اگر روزی این تمایلات از انسان گرفته شود، اندیشه حیات از او سلب می گردد و سرانجام نسل وی به نابودی می گراید؛ ولی این غرایز در صورتی وسیله سعادت و موجب خوشبختی جامعه انسانی است كه در به كار بردن آنها، از هر نوع افراط و تفریط خودداری شود و به اصطلاح خواسته های درونی او تعدیل گردد.
مثلاً تمایلات جنسی در دختر و پسر در فصل بلوغ، تجلی یك غریزه درونی است كه دست آفرینش در نهاد انسان پدید آورده است و بقای نسل بشر، در گرو اعمال این غریزه می باشد؛ ولی اگر بشر در اشباع این غریزه حد و مرزی را نشناسد، دچار هرج و مرجی می شود كه مفاسد آن بر كسی پوشیده نیست و هر كدام اساس و استوانه زندگی به شمار می روند. شكی نیست كه هر فرد از انسان، خواهان اعمال غرایز و ارضای عواطف خود تا سرحد اشباع می باشد، و كمتر كسی پیدا می شود كه به حق خود قانع گردد و از صمیم دل در صورت برخورد منافع وی با دیگران، خواهان اعتدال و میانه روی باشد و اگر هم پیدا شود، بسیار كم و انگشت شمار می باشد. اكنون باید دید كه این غرایز سركش را چگونه می توان كنترل نمود؟
بهترین راه برای تعدیل آنها، ایجاد حس مسؤولیت در دل اجتماع است؛ به طوری كه افراد جامعه خود را در برابر یك قدرت مطلق و برتری كه در تمام لحظه ها، در آشكار و پنهان، ناظر اعمال آنهاست، مسؤول بدانند و معتقد باشند كه كسانی كه در ارضای غرایز خود راه افراط و تفریط می پیمایند و از جاده اعتدال و میانه روی منحرف می گردند، سخت كیفر می بینند. یك چنین حس مسؤولیت جز در پرتو ایمان به خدای دانا و توانا، حاضر و ناظر، بینا و شنوا، آگاه از درون و برون بشر، تأمین نمی گردد. افرادی را می بینیم كه در عین تنگدستی دست به مال مردم دراز نمی كنند، در دوران قدرت شهوت، به ناموس مردم تجاوز نمی كنند، برای به دست آوردن مقام و منصبهای مادی كار نامشروع انجام نمی دهند و در بهره برداری از عواطف و تمایلات خود، جز راه عدالت و میانه روی، راه دیگری را انتخاب نمی كنند. یك چنین خودداری، دلیلی جز ایمان به خدا و امید به پاداش و بیم از كیفر او ندارد.
نقل از روزنامه قدس
1) آفریدگار جهان، ناصر مكارم شیرازی.
2) درسهایی از اصول دین در راه حق.
3) خدا و نظام آفرینش، جعفر سبحانی.
4) راز آفرینش، كرسی موریسن.
5) خداوند بزرگ و من، موریس مترلینگ.
6) ماتریالیسم و متافیزیك، محمد صادقی.
7) به سوی كامیابی، رابینز آنتونی.
8) انسان شناسی، محمود رجبی.
9) از دولت عشق، كاترین پاندر.
-
شنبه 12 دی 1388
4:04 AM
نظرات(0)
مصاحبه زير گفتگويي است با يك خانم آلماني كه به دين اسلام گرويده است . تانيا پولينگ ، در يك خانواده مسيحي متولد شده است واز اهالي هامبورك است . وي بيست و دو سال سن دارد و برداشت وي از دين اسلام بسيار جالب و شنيدني است . همچنين او علت سرزندگي اش را ، آشنايي با اسلام ميداند. او در پاسخ به اين سوال كه شرح حال خود را باز گو كند چنين ميگويد:
من در خانواده اي تقريباً مرفه زندگي مي كردم و در واقع به ظاهر همه چيز داشتم. دوستان زيادي داشتم و هميشه پس از كار با آنها به گردش و تفريح مي رفتم. اگر چه در جمع بودم اما هميشه احساس سرگرداني و پوچي داشتم و در عين خوشي دردل به دنبال چيزي مي گشتم. بيش از هر چيز از اينكه نمي دانستم اين احساس چيست و به دنبال چيستم، مضطرب بودم. يكي از روزها كه با دوستانم در مركز خريد شهر هامبورگ مشغول گشتن بوديم ، ناگهان به يك زن مسلمان محجبه برخورد كردم. با غرور خاصي شروع به مسخره كردن او كرديم و من به او گفتم : اين چه قيافه اي است كه براي خودت درست كرده اي ؟ برخلاف انتظار من كه فكر مي كردم او را خرد كرده ام ، بلافاصله جواب داد: اين چه وضعيت برهنگي است كه تو براي خودت درست كرده اي ! گفتگويي غافلگيركننده بين ما در گرفت و آن خانم مسلمان نه تنها از خود هيچ ضعفي نشان نداد بلكه تمام مدت نيز سعي كرد تا به من بفهماند كه حفظ حيا و پوشش نشانه سلامت روح و روان است. و بر عكس برهنگي نشاني از بيماري و عدم سلامتي روح است. طبيعتاً در آن وضعيت همه حرفهاي او را رد كردم و هر كدام از ما به راه خود ادامه داد. اما اين برخورد مرا شديداً به فكر فرو برده بود و روزها به شخصيت محكم و پرصلابت آن زن محجبه فكر مي كردم. همين فكر حس كنجكاوي مرا برانگيخت و بالاخره يك روز از روي كنجكاوي به مسجد امام علي (ع) در هامبورگ رفتم. حضور مليتهاي مختلف حتي آلماني مسلمان بسيار برايم جالب بود و بهت زده اعمال آنان را زير نظر گرفته بودم . آن روز با عده اي نيز صحبت كردم و خصوصاً كه متوجه شدم، دين اسلام فقط مخصوص شرقي ها نيست و اروپايي هاي زيادي نيز به اين دين مشرف شده اند . از سوي ديگر روابط عاطفي آنان خيلي مرا مجذوب خود كرده بود. احساس مي كردم همه با هم هستند و كسي احساس تنهايي ندارد، اگر چه در اقليت هستند. مقايسه مي كردم با زندگي خودم و مي ديدم ، ما اگر چه در جمع هستيم ، در كنار يكديگر زندگي مي كنيم ، دوست و رفيق و آشنا زياد داريم، بعضاً با خانواده نيز زندگي مي كنيم ، اما در واقع هر كسي براي خودش زندگي مي كند. نمي دانم شايد بهتر است بگويم ما حتي براي خود نيز نبوديم ، از آنجايي كه هيچ كس حتي به خودش نيز فكر نمي كرد و فكر نمي كرد براي چه در دنيا آمده است، يا براي چي زندگي مي كند ، آخر خط چيست ؟ من اين حالت را در مسلمانان نديدم. آنها سرگردان نبودند و مي دانستند براي چه زندگي مي كنند. از هر كه سؤالي مي كردم ، جوابي داشت و همه جوابها تقريباً يكي بود. آنها انسان را در مقابل همه چيز مسؤول مي دانستند. در حالي كه من ياد گرفته بودم، انسان فقط در برابر خودش مسؤول است. فرد هنگامي كه در جمع مطرح مي شد، ديگر معنايي نداشت و من بر عكس از فرد و حقوق فرد شنيده بودم. اينجا بود كه دريافتم اينها با هم هستند چون قلبهايشان براي يك چيز مي تپد. ارتباط من بدين صورت با مسجد هامبورگ به طور مداوم ادامه يافت و در اين رفت و آمدها با برخي از مسلمانان ، خصوصاً ايراني ها ارتباطم بيشتر شد. استدلال هاي آنان را كاملاً قبول داشتم و اين گفتگوها و رفت و آمدها تا بدانجا پيش رفت كه بالاخره احساس كردم من هم « يك مسلمان هستم » و بدين ترتيب شهادتين را به جا آوردم.
-
شنبه 12 دی 1388
4:02 AM
نظرات(0)