در پزشکی نام بسیاری از شیوههای جراحی یا ابزارهای پزشکی، و همچنین بسیاری از سندرمها، نشانهها یا بیماریهای خاص، همان نام پزشکان ابداعکننده یا کشفکننده آنهاست. معمولا آنقدر درگیر خواندن خود مبحث علمی میشویم که از این نکته غافل میشویم که در پشت هر یک از این نامها داستان و تاریخچه مفصلی قرار دارد و چه بسا هر یک از این نامها ثمره زندگی پرتلاش یک پزشک بوده است.
به نوشته روزنامه لس آنجلس تایمز، یکی از همین پزشکان که مخترع یکی از ابزارهای روتین در پزشکی یعنی «کاتتر سوان- گنز» بود، دیروز درگذشت:
دکتر «ویلیام گنز» William Ganz، دیروز در ۹۰ سالگی به مرگ طبیعی چشم از دنیا فروبست. او پزشکی بود که کاتتر شریان ریوی یا کاتتر سوان گنز را اختراع کرد.
بعضی مواقع در پزشکی، نیازمند دانستن لحظه به لحظه فشارهای دهلیزها و بطنهای قلب یا فشار خون در شریانهای ریوی هستیم. مثلا در بیماری که مبتلا به نارسایی شدید قلبی یا عفونت شدید (sepsis) است، یا بیمارانی که سوختگی شدید دارند، هستند، برای تعیین مقدار تجویز مایع یا تعیین دوز داروهای قلبی، نیازمند پایش مداوم فشار دهلیز و بطن راست و شریان ریوی هستیم. کاتتر سوان- گنز به همین کار میآید.
کاتتر سوان گنز، لوله انعطافپذیری است که در انتهای آن بالونی تعبیه شده که پس از رسیدن به مقصد، میتواند باد شود. تا پیش از ابداع کاتتر سوان گنز، پزشکان مجبور بودند، کاتترهای سخت و غیر قابل انعطاف را از طریق عروق بزرگ کشاله ران و با راهنمایی فلوروسکوپی به سمت قلب هدایت کنند، کاری که هم وقتگیر بود و هم مخاطرات زیادی داشت.
اما دکتر گنز، به دنبال راه ساده تری بود. ایده اختراع کاتتر سوان -گنز هم خیلی غیرمترقبه به ذهن او خطور کرد: روزی او مشغول تماشای حرکت قایقهای بادبانی بود و ناگهان به فکرش رسید که اگر در انتهای کاتتر، بالونی تعبیه شود، فشار جریان خون میتواند، کاتتر را با دقت به جای درست راهنمایی کند. او در سال ۱۹۷۰ با همکاری پزشک دیگری به نام دکتر «سوان» H.J.C. “Jeremy” Swan موفق به این مهم شد.
اختراع کاتتر سوان -گنز تنها کار برجسته گنز نبود، گنز نقش کلیدی در ابداع ترومبولیز یا حل کردن لختههای مسدودکننده عروق با استفاده از آنزیم، داشت. با این شیوه درمان طبی، او روی زندگی و بقای میلیونها بیمار تأثیرگذار شد. در سال ۱۹۸۲، بعد از انجام چند آزمایش روی حیوانات، او نخستین پزشکی بود که یک کارآزمایی بالینی ترومبولیز روی انسانها انجام داد.
جالب است بدانید که دکتر گنز برای رسیدن به این موفقیتها و درجات علمی، راه سادهای را طی نکرد.
ویلیام گنز در سال ۱۹۱۹ در شهر کوچکی به نام کوزیک Kosice در اسلواکی به دنیا آمد. او یک دانشآموز خوب و یک بازیکن خوب فوتبال در دوره دبیرستان بود، در سال ۱۹۳۷ او موفق به ورود به دانشکده پزشکی دانشگاه چارلز در پراگ شد، ولی دو سال بعد نازیهای چکسلواکی را اشغال کردند و دانشجویان را مورد کنکاش نژادی قرار دادند. یهودی بودن گنز باعث فرستاده شدن او به یک اردوگاه در مجارستان شد و خوششانسی محض باعث شد که او به آشویتس فرستاده نشود.
یک سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، او به دانشگاه برگشت و در سال ۱۹۴۷ به عنوان یک دانشجوی ممتاز فارغالتحصیل شد.
گنز، ۲۰ سال در چکسلواکی زندگی کرد، ولی سیستم انعطافناپذیر کمونیستها را نتوانست تاب بیاورد. در سال ۱۹۶۶ او با همسر و دو پسرش به بهانه سفر تفریحی به ایتالیا از کشور خارج شدند و وقتی به وین رسیدند، تقاضای ویزای آمریکا درخواست کردند. به خاطر اینکه او خویشاوندانی در لس آنجلس داشت به او اجازه ورود داده شد. بعد از رسیدن به آمریکا، به او کاری در مرکز پزشکی Cedars-Sinai داده شد. یکی از پسران گنز هماکنون متخصص ریه و دیگری متخصص قلب در هاروارد است.
بنابراین بار دیگر که یک کتاب پزشکی را ورق میزنید و نام بیماری یا ابزاری را میخوانید، بد نیست، جستجویی در گوگل کنید، تا ببینید در پشتصحنه، چه مغزها و دستان پرتوانی درگیر بودهاند.
-
پنج شنبه 28 آبان 1388
5:29 AM
نظرات(0)
اصطلاح سایبورگ Cyborg به موجودی اطلاق میشود که علاوه بر اعضای طبیعی بدن، دارای ارگانهای عملکردی مصنوعی هم باشد. زمانی این اصطلاح، اختصاصا در داستانهای علمی- تخیلی مورد استفاده قرار میگرفت، اما این روزها دیگر «سایبورگ» یک اصطلاح انتزاعی نیست. در این پست با یک سایبورگ و همچنین مردی آشنا میشوید که یکی از اعمال فیزیولوژیکش را تنها به یاری یک کنترل از راه دور میتواند انجام دهد!
کسانی که وبلاگم را دنبال میکنند، میدانند که موضوع پیوند انسان و ماشین، یکی از موضوعات مورد علاقه من است، حال این عضو مصنوعی میخواهد تراشههای پیوند شده در مغز باشد، یا لنزهای چشمی واقعیت افزوده.
با این مقدمه میرسیم به معرفی نخستین سایبورگ:
مورد عجیب «راب اسپنس»: راب اسپنس Rob Spence یک فیلمساز مستند ۳۷ ساله مقیم کانادا است. در ۹ سالگی، به دنبال یک حادثه، بینایی چشم راست او به شدت آسیب دید. ۳ سال قبل، پزشکان مجبور شدند که چشم راست او را تخیله کنند. از آن زمان به بعد او از یک چشمبند برای پوشاندن، کاسه چشم خالی استفاده میکرد. تا اینکه سرانجام تصمیم گرفت، یک پروتز نصب کند، اما نه یک پروتز معمولی!
او که یکی از علاقهمندان سریال محبوب دهه ۷۰ میلادی یعنی «مرد شش میلیون دلاری» است، زمانی که قرار شد، پروتزی برایش کار گذاشته شود، ایدهای ذهش راه یافت، او به دوربین موبایلش نگاه کرد و با خود فکر کرد که چقدر خوب است دوربینی به همین کوچکی به جای چشم آسیبدیدهاش میداشت.
راب اسپنس، سرمایه زیادی برای عملی کردن ایده نداشت، ولی خیلیها بعد از مطلع شدن از این ایده، کمکش کردند. مهندسانی داوطلب شدند که به صورت پارهوقت روی این پروژه کار کنند. نقش «استیو مان» Steve Mann ،استاد دانشگاه MIT، که سالها روی پروژه کامپیوترهای قابل پوشیدن کار کرده بود، در این میان، برجسته بود. یک مهندس تجربی ماهواره به نام «کوستاس گراماتیس» هم در راه رسیدن به این هدف بسیار کمک کرد.
شرکت OmniVision، شرکتی که در ساخت دوربینهای کوچک برای موبایل، لپتاپ و آندوسکوپها تخصص دارد، دوربینی را به او هدیه کرد و سرانجام ایده او عملی شد. او حالا پروتزی دارد که مجهز به یک دوربین کوچک است، این دوربین با حرکت ماهیچههای چشمش، به طور طبیعی حرکت میکند و دقیقا مناظری را که او در حال دیدن آنهاست، ثبت میکند.
دوربینی که اکنون راب اسپنس بر روی پروتز خود دارد، گرچه بینایی را به او بازنمیگرداند، اما در عوض میتواند با انتقال بیسیم تصاویری که او در حال دیدنشان است، کار بینظیری انجام دهد. اسپنس، امیدوار است که چشم جدیدش در ساختن فیلمهای مستند به او بسیار کمک کند.
این ابتکار و اختراع آنقدر جالب بود که مجله تایم پروژه Eyeborg را به عنوان یکی از ۵۰ اختراع برتر سال ۲۰۰۹ برگزید.
پروژه Eyeborg
——————
اما همین امروز مطلب جالب دیگری را در تلگراف خواندم:
«جد کالوین» ۵۵ ساله، یک مدیر پروژههای آیتی مقیم انگلستان، مدتی پیش، بعد از یک تصادف با موتورسیکلت به شدت آسیب دید و متأسفانه رودهها و ناحیه مقعد او هم در میان اعضای آسیبدیده بودند. جراحان مجبور شدند، کولوستومی برای او کار بگذارند، یعنی روده بزرگش را طی عملی به جدار شکمش متصل کنند، تا مدفوع به جای مقعد از جدار شکم خارج شود.
بعد از مدتی جراحان بیمارستان سلطنتی لندن طی عمل پیچیدهای موفق شدند، ناحیه مقعد او را بازسازی کنند. آنها برای این کار از عضلات بالای زانوی استفاده کردند و این عضلات را دور اسفنکتر خروجی روده بزرگ او قرار دادند. برای کنترل دفع هم الکترودی را به اعصاب این ماهیچههای پیوند شده وصل کردند.
اما نکته جالب این است که، کنترل این الکترودها با یک کنترل از راه دور کوچک صورت میگیرد که آقای کالوین همیشه در جیبش قرار میدهد. همین مطلب باعث شده که این داستان بسیار رسانهای شود!
اما، کالوین اصلا از اینکه همه جا از او به عنوان مردی یاد میکنند که با کنترل از راه دور، توالت میرود، ناراحت نیست و کار پزشکان جراحش را در حکم یک معجزه میداند که او را از رنج و عذاب زیاد نجات داده است. او که قبلا مجبور بود همیشه یک کیسه کولوستومی با خود داشته باشد، حالا عملا زندگیاش تغییر کرده است و اعتماد به نفس از دستدادهاش را بازیافته است.
-
پنج شنبه 28 آبان 1388
5:29 AM
نظرات(0)