چگونه می توان جوان را با ندای فطرت بیدار نمود؟
ایام جوانی دوران درخشندگی و فروغ زندگی است؛ دوران سرور و شادمانی است؛ دوران قوّت و قدرت است؛ دوران نشاط و امید است؛ دوران كار و كوشش و شور و هیجان است. یكی از بزرگ ترین سرمایه های هر جامعه نیروی انسانی آن است و مهم ترین بخش نیروی انسانی، نسل جوان آن است كه با قدرت و نیروی جوانی خود فرازهای سخت را بپیماید و بر مشكلات فایق آید. جوانی مرحله ی توانایی و نیرومندی ایام زندگی است كه از دو طرف به ضعف و ناتوانی پیچیده شده است. چنان چه قرآن كریم می فرماید: «الله الّذی خلقكم من ضعف ثمّ جعل من بعد ضعَف قوّه ثمّ جعل من بعد قوّه ضعفا و شیبه یخلق ما یشاء و هو العلیم القدیر»1 خداست، آن كس كه ابتدا شما را ناتوان آفرید؛ آن گاه پس از ناتوانی توانایی بخشید، سپس بعد از نیرومندی باز، ناتوانی و پیری داد. هر چه بخواهد می آفریند و هم اوست دانای توانا. آیه ی مباركه دوران زندگی بشر را در سه مرحله خلاصه كرده است: 1ـ مرحله ی كودكی و ضعف 2ـ مرحله ی جوانی و نیرومندی 3ـ مرحله ی پیری و ناتوانی. بشر از روزی كه متولّد می شود پیوسته در حال رشد و نمو است. ابتدا قدرت پراندن یك مگس را از خود ندارد، باید دیگری او را جابه جا كند، و در دهان او غذا بگذارد، در نهایت ناتوانی! اما روز بروز تواناتر می شود و چشم اندازهای وسیعی می بیند تا به عنفوان جوانی برسد. ارزش و اهمیت این دوره در روایات فراوان است؛ از جمله علی(ع) می فرمایند: «شیئان لما یعرف فضلهما الّا من فقدهما، الشّباب و العافیه»2 دو چیز است كه قدر و قیمت آن ها را مردم نمی شناسند مگر كسی كه آن دو را از دست داده باشد؛ یكی جوانی و دیگری تن درستی و سلامتی. در این حدیث شریف علی(ع) نعمت جوانی را در ردیف بزرگترین نعمت های الهی یعنی سلامتی آورده است و به اندازه ای جوانی را مجهول القدر دانسته كه می فرماید، تنها در موقع فقدانش به ارزش آن پی خواهیم برد. به پیری خاك بازیگاه طفلان می كنم بر سر جوان باید قدر جوانی اش را بداند چون مهم ترین دوره ی زندگی اوست. از چگونه سپری كردن این بخش از زندگی در قیامت از او سؤال می شود، چنان چه در حدیث آمده است: قال رسول الله(ص): «لما تزول قدما عبر یوم القیامه حتی یسئل عن اربع: عن عمره فیما افناه، و عن شبابه فیما ابلاه، و عن ماله من این كسبه و فیما انفقه و عن حبنا اهل البیت»3؛ رسول خدا(ص) می فرمایند: بنده در روز قیامت قدم از قدم بر نمی دارد تا این كه از چهار چیز از او سؤال شود: از عمر او، كه در چه راهی از دست داده است، از جوانی او كه در چه راهی سپری كرده است، از مال او كه از كجا به دست آورده و در چه راهی مصرف كرده است و از دوستی ما اهل بیت. از این حدیث به خوبی استفاده می شود كه اسلام تا چه اندازه به جوانی و ارزش های آن توجّه دارد! سرمایه ی جوانی در پیشگاه الهی به اندازه ای مهم است كه روز حساب از صاحبش سؤال می شود كه چگونه این دوران را گذرانده ای؟ گر چه دوران جوانی خود قسمتی از مجموع عمر انسان است، ولی این قسمت از عمر، آن قدر ارزنده و ممتاز است كه درباره ی آن پرسش ویژه می شود. علّت تأكید اسلام بر اهمیت این دوره، بدان جهت است كه با فرا رسیدن ایام جوانی، زندگی طفیلی دوران كودكی سپری می شود، جوان به گستره ی مسئولیت شخصی خود، قدم می گذارد و به انجام وظایف عمومی اش مكلّف می شود. بلوغ و جوانی كه آغاز زندگی اجتماعی بشر است در بین تمام اقوام و ملل مورد توجّه بوده است. و همه ی اقوام جوانی را یك تحوّل مهم و انقلاب پر ارج در زندگی انسان ها تلقّی می كرده اند. حتّی در بین بعضی از اقوام با فرا رسیدن دوران بلوغ و جوانی با مراسم و تشریفات خاصّی جشن می گرفته اند. آیین مقدّس اسلام در چهارده قرن قبل ضمن برنامه های سعادت بخش خود توجّه مخصوصی به نسل جوان معطوف داشته و جوانان را از نظر مادّی و معنوی، روانی و تربیتی، اخلاقی، اجتماعی دنیوی و اخروی... و خلاصه از كلیه ی جهات تحت مراقبت كامل قرار داده است.
كه شاید بشنوم زان خاك بوی نوجوانی را
جوانی شمع ره كردم كه جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را، گم كـردم جوانی را(شهریار)
-
جمعه 13 فروردین 1389
7:09 AM
نظرات(0)
فرآيند انتخاب همسر براي هر فرد بالغ و مجرد، مرحله اي بسيار مهم و اغلب دشوار محسوب ميشود. شايد كمتر انتخاب ديگري ممكن است تا اين اندازه در طول زندگي زوجها مركز توجه و بسيار با اهميت تلقي گردد. الف- زمان ازدواج و امتخاب فرد مورد نظر براي ازدواج را محدود ميكنند. ب - تلاش براي پيدا كردن فرد مناسب براي ازدواج را دچار افراط و يا تفريط ميكنند. ج - از بررسي انديشمندانهي تواناييها و ضعفهاي بين فردي و شناختن فاكتورهاي قبل از ازدواج كه در موفقيت ازدواج مؤثر هستند، جلوگيري ميكنند. د- مشكلات و موانع انتخاب همسر را تداوم ميبخشند و گزينههاي بعدي براي حل مشكلات را به حداقل ميرسانند.
اما متأسفانه، در بحبوحهي دروان معاشقه (نامزدي) افراد جوان اغلب بي ملاحظه ميشوند و مشكلات اساسي را در ازدواج ناديده ميگيرند و يا اين كه آنها را بررسي نميكنند. علاوه بر اين نگرشها و عقايد خاصي در جامعهي ما رواج يافته است كه موجب نا اميدي و نارضايتي در فرآيند انتخاب همسر ميگردند. در اين ميان برخي از عقايد و باورها در فرآيند ازدواج و انتخاب همسر غيرمنطقي و محدود كننده به نظر ميرسند. باورها و يا عقايد غيرمنطقي (محدود كننده) درباره انتخاب همسر كه به عنوان باورهاي شخصي تعريف شدهاند:
به عنوان مثال يكي از اين عقايد محدود كننده ميتواند اينگونه باشد كه زوجها با اين اعتقاد وارد زندگي شوند كه تنها عشقشان نسبت به يكديگر براي غلبه كردن بر تمام مشكلات كافي است.
نگرشها و طرز تفكر منطقي و غيرمنطقي افراد درباره فرايند انتخاب همسر به هنگام ازدواج يكي از فاكتورهاي بسيار مهمي است كه ميتواند ازدواج را با موفقيت يا شكست مواجه نمايند.
آگاه بودن افراد دربارهي نگرشها و طرز تفكر و عقيدهي خودشان دربارهي انتخاب همسر و در پيش گرفتن نگرشي منطقي و واقعبينانه ميتواند در داشتن ازدواجي موفق آنها نقش بسزايي داشته باشد.
برداشت ما از نگرش مجموعه اي از شناخت ها، باورها، عقايد و واقعيت ها (دانستهها) است كه حاوي ارزشيابيهاي مثبت و منفي (احساسات) باشد. .
-
جمعه 13 فروردین 1389
7:02 AM
نظرات(0)
روزی روزگاری در جزیره ای دور افتاده، تمام احساس ها در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند. خوشبختی، پولداری، عشق، دانایی، صبر، غم، ترس و...، هر کدام به روش خویش می زیستند تا این که یک روز دانایی به همه گفت: هر چه زودتر این جزیره را ترک کنید؛ زیرا به زودی آب این جزیره را خواهد گرفت؛ اگر بمانید، غرق می شوید. تمام احساس ها با دستپاچگی قایق های خود را از انبارهای خانه های خود بیرون آوردند و تعمیر کردند. همه چیز از یک توفان بزرگ شروع شد و هوا به قدری خراب شد که همه به سرعت سوار قایق ها شدند و پارو زنان جزیره را ترک کردند. در این میان، عشق هم سوار قایقش بود؛ اما به هنگام دور شدن از جزیره، متوجه حیوانات جزیره شد که همگی در کنار جزیره آمده بودند و وحشت را نگه داشته بودند و نمی گذاشتند که او سوار بر قایق اش شود. عشق به سرعت برگشت و قایق اش را به همه حیوانات و وحشت زندانی شده سپرد. آن ها همگی سوار شدند و دیگر جایی برای عشق نماند! قایق رفت و عشق تنها در جزیره ماند. جزیره هر لحظه بیشتر به زیر آب می رفت و عشق تا زیر گردن در آب فرو رفته بود. او نمی ترسید؛ زیرا ترس جزیره را ترک کرده بود. فریاد زد و از همه احساس ها کمک خواست. اول، کسی جواب اش را نداد؛ در همان نزدیکی، قایق ثروتمندی را دید و گفت: ثروتمندی عزیز! به من کمک کن. ثروتمندی گفت: متأسفم؛ قایقم پر از پول و شمش طلاست و جایی برای تو نیست. عشق رو به غرور کرد و گفت: مرا نجات می دهی؟ غرور پاسخ داد: هرگز، تو خیسی و مرا خیس می کنی. عشق رو به غم کرد و گفت: ای دوست عزیز! مرا نجات بده. غم گفت: متأسفم دوست خوبم؛ من به قدری غمگینم که یارای کمک به تو را ندارم؛ بلکه خودم احتیاج به کمک دارم. در این حین، خوشگذرانی و بیکاری از کنار عشق گذشتند؛ ولی عشق هرگز از آن ها کمک نخواست. از دور شهوت را دید و به او گفت: آیا به من کمک می کنی؟ شهوت پاسخ داد: البته که نه؛ زیرا سال ها منتظر این لحظه بودم که تو بمیری؛ یادت هست که همیشه مرا تحقیر می کردی. همه می گفتند: تو از من برتری؛ از مرگت خوشحال خواهم شد. عشق که نمی توانست ناامید باشد، رو به سوی خداوند کرد و گفت: خدایا! مرا نجات بده. ناگهان صدایی از دور به گوشش رسید که فریاد می زد: نگران نباش؛ تو را نجات خواهم داد. عشق به قدری آب خورده بود که نتوانست خود را روی آب نگه دارد و بی هوش شد.
پس از به هوش آمدن، خود را در قایق دانایی یافت. آفتاب در آسمان پدیدار می شد و دریا آرام تر شده بود. جزیره داشت آرام آرام از زیر هجوم آب بیرون می آمد و تمام احساس ها امتحان شان را پس داده بودند. عشق برخاست و به دانایی سلام کرد و از او تشکر کرد. دانایی پاسخ سلام اش را داد و گفت: من شجاعت اش را نداشتم که به نجات تو بیایم؛ شجاعت هم که قایق اش از من دور بود، نمی توانست برای نجات تو بیاید. تعجب می کنم که تو بدون من و شجاعت، چطور برای نجات حیوانات و وحشت رفتی؟ همیشه می دانستم درون تو نیرویی هست که در هیچ کدام از ما نیست؛ تو لایق فرماندهی تمام احساس ها هستی. عشق تشکر کرد و گفت: باید بقیه را هم پیدا کنیم و به سمت جزیره برویم؛ ولی قبل از رفتن، می خواهم بدانم که چه کسی مرا نجات داد. دانایی گفت: او زمان بود. عشق با تعجب گفت: زمان؟ دانایی لبخندی زد و پاسخ داد: بله، چون فقط زمان است که می تواند بزرگی و ارزش عشق را درک کند.
-
جمعه 13 فروردین 1389
6:58 AM
نظرات(0)