طرز تفکر خود را تغییر دهید، تا بدنتان تغییر یابد
اولین قدم برای طرح کردن یک دوره تناسب اندام خوب این است که بفهمید افکار شما تا چه میزان می توانند تمرینات را بهتر یا بدتر کنند. دومین قدم مبارزه با افکار منفی است و اگر این کارها انجام شود، تمرینات شما بی نقص خواهد بود.
بازی های ذهنی
اصل این است که بدانید یک فکر، تنها یک فکر است. برای مثال فقط به این دلیل که شما فکر می کنید از هرچه به ورزش مربوط است، بدتان می آید، بدین معنی نیست که نمی توانید فعالیتهای را بیابید که از بقیه قابل قبول تر باشد. به همین ترتیب اگر مطمئنید که اگر شیرینی بخورید حتماً آن کالری که با ورزش سوزانده اید حذف می شود، به این معنی نیست که حتما همینطور است.
شاید برای تازه کاران سخت باشد که مهارتهای لازم برای وفادار ماندن به تمرینات ورزشی را مدیریت کنند. اما به خود زمان بدهید. اگر بتوانید شش ماه این تمرینات را منظم انجام دهید، بجای اینکه فقط کاری باشد که شما انجامش می دهید، به بخشی از شما تبدیل خواهد شد. بعلاوه شما نتایج مثبتی را مشاهده خواهید کرد که برای ادامه بهتان انگیزه بدهد. مانند: ماهیچه های بهتر، احساس قوی و متناسب بودن، وزن کم کردن، تغییر روحیه و خواب بهتر.
آیا برای تبدیل افکار بد به افکار خوب آماده اید؟ این بازی های ذهنی را امتحان کنید:
فکر بد: از ورزش و هر چیزی که به آن مربوط است متنفرم.
فکر خوب: باید فعالیتهای فیزیکی باشد که حداقل قابل قبول باشد و به من لذت بدهد. بعلاوه ورزش برای سلامتی من مهم است و باعث می شود بتوانم در کنار فرزندان و در آینده نوه هایم زندگی را ادامه دهم.
فکر بد: من هرگز وقتی برای ورزش نخواهم یافت!
فکر خوب: آیا شاهدی در خلاف این فکر وجود دارد؟ من در گذشته چطور برای ورزش وقت می گذاشتم؟ شاید نتوانم سی دقیقه از روز را در سالن ژیمناستیک بگذرانم اما مطمئنا می توانم ده دقیقه از این طرف و آن طرف برای انجام حرکاتم وقت بیابم.
فکر بد: من یک برنامه تناسب اندام را شروع کردم اما درد تمرینات برایم قابل تحمل نیست.
فکر خوب: ورزش کردن در حال حاضر برایم آسان نیست اما به این معنی نیست که وقتی به تناسب اندام رسیدم هم برایم دردناک باشد. باید ورزش ها را آهسته انجام دهم و به نکات مثبت آن یعنی سلامت و روحیه بهتر فکر کنم.
فکر بد: باران می آید پس من نمی توانم برای پیاده روی صبحگاهی بیرون بروم.
فکر خوب: امروز بارانی است، پس من برای ورزش به باشگاه می روم!
فکر بد: من هرگز نمی توانم اینهمه وزن کم کنم.
فکر خوب: شاید الان حس امیدواری نداشته باشم اما این فقط فکر من است و حقیقت ندارد. رژیم و ورزش هرگز نخواهند گذاشت که این وزن اضافه به من برگردد. پس باید منطقی باشم و به اهدافم بیندیشم و با برنامه همراه باشم.
-
پنج شنبه 12 آذر 1388
10:20 AM
نظرات(0)
کودک را همواره زیر سپر خود نگیرید تا تجربه کردن را بیاموزد
یک چرخه قابل پیش بینی بسازید
وقتی کودکی می داند که بعد از حمام کردن، به او غذا می دهند و سپس باید بخوابد، دیگر لازم نیست نگران اتفاقات بعدی باشد. در عوض ذهنش آزاد خواهد بود تا در فعالیتهای دیگر مهارت پیدا کند. ماننده بلند کردن شکمش و سینه رفتن.
به نیازهایش پاسخ دهید
مسلم است که شما اینکار را همواره انجام می دهید. هر بار که او بخاطر شیطنتش زمین می خورد و گریه می کند، سپس شما او را بغل می کنید، فقط به معنای آرامش دادن به او نیست. به او نشان می دهید که توجه دارید و نیازهایش را درک می کنید و او احساس اهمیت داشتن خواهد کرد.
برای او محیط چالش ایجاد کنید
وقتی هدف ایجاد اعتماد به نفس باشد، سرو صدای کودک وقتی با هیجان می گوید: من اینکار را انجام دادم، ابزار قدرتمندی خواهد بود. یک نوزاد 5 ماهه که تلاش می کند عروسک معلق اش در حلقه بازی را به چنگ بیاورد، وقتی این کار را انجام می دهد بسیار هیجان زده می شود. دفعه بعد او در زمین بازی اش او را طوری قرار دهید که به دست اوردن عروسک اش به سادگی دفعه قبل نباشد. شاید کودک در ابتدا ناامید شود ولی تلاش می کند تا بالاخره در این مبارزه برنده شود. اینگونه است که اعتماد به نفس در کودک شکل می گیرد. شما راهی را جلوی پایش می گذارید که هر بار حس پیشرفت به او دست دهد.
او را تشویق کنید
وقتی یک کودک دست از تلاش برای جای دادن شکل در قالبش دست نمی کشد یا زمانی که هر بار برای ایستادن تلاش می کند، به زمین می افتد. به او بگویید: تقریبا دیگه تمومه، دوباره تلاش کن، تو می تونی عزیزم. اینگونه کودک حس می کند که امنیت دارد و اعتماد به نفسی در او ایجاد می شود تا دوباره تلاش کند. او را در آغوش بگیرید و او حس می کند که ارزش پذیرفته شدن را دارد حتی اگر در کارش موفق نباشد.
در ایجاد نظم و انضباط افراط نکنید
هدف نظم این است که کودک بیاموزد بدو ن شما هم می تواند درست عمل کند و از اشتباهاتش درس بگیرد. هر روش تربیتی نیاز به زمان آموزشی دارد که به کودک نشان دهید کار را چطور می توان به شکل دیگری انجام داد.
هر بار که کودک شما می شنود شما به خود می گویید: من خیلی چاقم یا من هرگز در ریاضی موفق نبودم، درباره توانایی ها و ظاهر خود دچار تردید می شود. وقتی والدین به خود اعتقاد داشته باشند، احتمال بیشتری وجود دارد تا کودکان نیز اعتماد به نفس بیابند.
نا امیدی ، ضربه، شکست و اشتباهات به ما یاد می دهند تا چطور در هنگام نیاز و سختی ها از خود انعطاف نشان بدهیم پس کودک را همواره زیر سپر خود نگیرید تا تجربه کردن را بیاموزد.
به او اجازه عصبانیت، غم و نا امید شدن بدهید
انتظار پسرفت در فعالیتهایش را داشته باشید برای مثال اگر کودک شما که می خواست همیشه کارهایش را خودش انجام دهد، اکنون می خواهد شما به او غذا دهید، شاید می خواهد احساس کودکی خود را برانگیزد. پس این مسئله را بزرگ نکنید.
-
پنج شنبه 12 آذر 1388
10:18 AM
نظرات(0)
1-هر لحظه از زندگی را دوست بدار
گاهی فعالیت خود را متوقف کنید و بازی کودکان را تماشا کنید و گل رزی را ببویید. نمونه هایی از مردم که برای لذت بردن از اتفاقات عادی زندگی که معمولاً با عجله از آن می گذرند، وقت می گذرانند یا به لحظات خوبی که در طی روز داشته اند فکر می کنند، شادی در آنها بیشتر و افسردگی در آنها کاهش می یافته است.
2-از مقایسه کردن پرهیز کنید
با اینکه چشم و هم چشمی با همسایه و آشنایان جزو فرهنگ خیلی از ملت هاست، اما مقایسه کردن خودمان با دیگران می تواند به شادی و ارزشی که برای خود قایلیم لطمه بزند. بجای مقایسه کردن خود با دیگران، بر موفقیت های شخصی تمرکز کنید که شما را بسوی رضایت از خودتان سوق دهد.
3-پول را از اولویت های خود پایین بیاورید
افرادی که پول را در بالاترین اولویت های خود قرار می دهند، در معرض افسردگی و اضطراب بیشتر و عزت نفس کمتری هستند. هر چقدر رضایت و آرزوهای خود را در امور مادی قرار دهیم، کمتر آن را می یابیم. در واقع شادی بدست آمده عمر بسیار کوتاهی خواهد داشت. در ضمن افرادی که به دنبال پول هستند، سرزندگی و شکوفایی کمتری در زندگی خواهند داشت.
4-اهداف با معنایی داشته باشید
افرادی که برای رسیدن به چیز مشخصی تلاش می کنند، چه یاد گرفتن هنر دستی باشد یا بزرگ کردن فرزندانی خوب، بسیار بیشتر از کسانی که رویا و آرزوی قوی ندارند، شاد خواهند بود. به عنوان یک انسان ما به نیرویی برای کامیابی نیازمندیم. شادی نقطه برخورد لذت بردن و معناگرایی است. چه در محل کار و چه در خانه، هدف این است که مشغول به فعالیتهایی باشید که برای شما مشخص و لذت زاست.
5-ابتکار عمل در کار
اینکه چقدر در محیط کار شاد هستیم، بستگی به میزان ابتکار ما دارد. وقتی ما بتوانیم خلاقیتی را اعمال کنیم، به دیگران کمک کنیم، روشهایی برای پیشرفت پیشنهاد دهیم یا وظایف جدیدی اضافه برکار به عهده بگیریم، مثل این است که پاداش خوبی دریافت کرده باشیم و همه چیز را در کنترل بگیریم.
6-دوستان و خانواده خوب
افراد خوشبخت، خانواده و دوستان خوبی دارند و در روابطشان حمایت می شوند. در نتیجه دوستی های سطحی فایده ای نخواهد داشت و ما به روابط عمیق نیازمندیم که شامل درک و توجه باشد.
7-لبخند بزنید حتی وقتی احساس خوبی ندارید
ساده به نظر می رسد اما روش مفیدی است. افراد شاد راه های ممکن، فرصتها و موفقیت را می بینند. وقتی به آینده فکر می کنند خوش بین هستند و وقتی به گذشته می نگرند، نقاط قوت را به یاد می آورند. حتی اگر هرگز قادر به دیدن نیمه پر نیستید، با تمرین می توانید مثبت اندیشی را برای خود عادت کنید.
-
پنج شنبه 12 آذر 1388
10:18 AM
نظرات(0)