آرزوي آسمان نويسنده: محمد علي کعبي الگوي مصرف، براي يک جشن بزرگ برگزاري جشن سوم خرداد در اسارت، مي توانست روحيه خيلي ها را عوض کند و شور تازه اي به اردوگاه ببخشد،اما بايد اين کار به صورت مخفيانه انجام مي شد آن هم با امکانات کم. پينگ پنگ حاج آقا ابوترابي، فقط يک راهنماي مدبر نبود. او هرگاه فرصت مي کرد، در فعاليت هاي دسته جمعي بچه ها مثل ورزش شرکت مي کرد، پينگ پنگ بازي کردنش حرف نداشت.(3) وظيفه آزادگان شب پنج شنبه اولين شبي بود که پس از آزادي در وطن خود سپري مي کرديم. نماز جماعت را به امامت حاج آقا ابوترابي، نماينده ولي فقيه در امور آزادگان مي خوانديم. پس از نماز، حاج آقا در مورد وضعيت ايران، توضيحاتي داد و ضمن يادآوري خلق و خوي بچه ها در دوران اسارت که حکايت از معنويت و تقواي دروني آنان داشت، از ما خواست که در دفاع از ارزش هاي انقلاب اسلامي و آبادي ايران، پس از جنگ از هيچ کوششي دريغ نکنيم.(4) ساخت جانماز ما لباس هاي مختلف و لباس هاي عربي بلند را با تيغ مي برديم و لبه هاي آن را مي دوختيم و به اين وسيله، جانماز تهيه مي کرديم. از نخ هاي حوله براي گل دوزي و زيبا کردن آن استفاده مي کرديم. به اين شکل، روي جانمازها نقش گلدسته و گنبدهاي حرم امام رضا (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام)، حضرت معصومه (سلام الله عليها) و ديگر عتبات متبرکه يا مساجد قديمي و نقش هاي مختلف تزيني را مي کشيديم.(5) براي دوخت و دوز، چون سوزن نداشتيم، مجبور بوديم براي اين از سيم خاردار استفاده کنيم.(6) تسبيح سازي براي ساخت تسبيح از هسته هاي خرما استفاده مي کرديم. هسته ها را از لابه لاي زباله هاي عراق ها جمع آوري مي کرديم يا از خرمايي که هر چند وقت يک بار به ما مي دادند، تسبيح مي ساختيم. ابتدا هسته را يک هفته در آب مي گذاشتيم، حسابي خيس بخورد. بعد وسط آنها را سوراخ مي کرديم و پس از طي يکسري از مقدمات ديگر آنها را به نخ مي کشيديم.(7) براي تهيه نخ، از جوراب پلاستيکي استفاده مي کرديم. (8) پير مردي ازيزد با سنگ سياه تسبيحي بسيار ظريف و زيبا درست کرد و با صليب سرخ به ايران فرستاد تا به رهبر عزيزش تقديم شود.(9) جايزه حفظ قرآن تعدادي از بچه ها، زبان عربي را به خوبي در اردوگاه ها فراگرفتند. تعدادي قرآن را حفظ کردند و تعدادي نيز بسياري از دعاهاي مفاتيح و خطبه هاي نهج البلاغه را حفظ کردند. حاج آقا ابوترابي به بچه ها قول داده بود که اگر قرآن را حفظ کنند، برايشان ديدار خصوصي با امام مي گيرد. آن بچه ها به پيمان خود عمل کردند، اما رحلت امام (ره)، داغ هميشگي فراق را بر دل آنها نهاد.(10) گل دوزي اسيران تهيه جزوه زيارت عاشورا با دست خط زيبا، اعراب قرمز و طرح و نقاشي روي جلد و حواشي آن، از بهترين هدايا در اردوگاه به شمار مي رفت. گلدوزي آيات قرآن، احاديث نبوي و معصومين روي پارچه، از ديگر کارهايي بود که در اسارتگاه ها صورت مي گرفت. پي نوشت : 1-پنهان زير باران، خاطرات سردار علي ناصري، چاپ سوره، مهر 1385، ص 450. منبع:اشارات شماره 123
ماه مبارک رمضان بود. نيمه شبي آمدند آسايشگاه و چند نفر داوطلب خواستند تا براي بردن سحري بيرون بروند. عده زيادي داوطلب شدند. عراقي ها چند نفر را انتخاب کردند و بردند. وقتي که برگشتند، با شگفتي و شادماني گفتند: بيرون چقدر قشنگ بود. آسمان يک دست سياه بود و ستاره ها در دل آن مي درخشيدند. طوري حرف مي زدند که گويي براي اولين بار در عمرشان آسمان شب و ستاره ها را ديده اند.
ديگران با غبطه و آه به سخنان آنها گوش مي دادند. اسيراني بين ما بودند که هفت سال تمام اسير بودند و حتي يک شب، آسمان پر ستاره را نديده بودند.(1)
هشت پلاستيک بزرگ شکر از فروشگاه جمع آوري کرده بوديم. به زور چند ماژيک رنگي در کتاب خانه خالي اردوگاه پيدا شد. با آن، روي چند پلاستيک نقشه عمليات آزاد سازي خرمشهر را رسم کرديم.
تمام مواضع خودي و دشمن، يگان ها، محورهاي عملياتي و شناسايي آن قدر کالک و نقشه کشيده بودم که همه آن نواحي را از کف دستم بهتر مي شناختم. چند نفر خاطراتي داشتند، بهترين ها را انتخاب کرديم تا اجرا شود.
روز سوم خرداد رسيد. در آسايشگاه چهار، نماز مغرب و عشاء را دور از چشم دشمن به جماعت خوانديم.
آخر آسايشگاه را با پتو به شکل سن در آورديم. بچه ها حتي عکس امام و سپاه پاسداران را هم کشيده بودند. اين وسايل را در قوطي شير خشک و در حياط اردوگاه مخفي کرده بوديم و در مواقع مورد نياز از آنها استفاده مي کرديم.
قرآن قرائت شد و بعد هم دکلمه اي پراحساس. بعد هم نوبت من شد و وقت تشريح نقشه عمليات رسيد. پتوها عقب رفتند و بچه ها با نقشه رنگي آزاد سازي خرمشهر روبه رو شدند. اصلاً انتظار برخورد با چنين نقشه جالب و دقيقي را نداشتند. مي توانم بگويم که جا خوردند. بالاي کالک کلمه الله بود و پلاستيک ها بسيار منظم و زيبا چيده شده بود. حتي بعضي فکر مي کردند ما اين نقشه را مخفيانه از ايران آورده ايم. عده اي گردن مي کشيدند و فلش هاي عملياتي روي نقشه را نگاه مي کردند.
پشت پتويي که کالک عملياتي روي آن نصب شده بود، دو نفر از بچه هاي مشهدي را جا داده بوديم. حلب قوطي چهار کيلويي شير خشک را سر بريده و روي آن پوسته توپ بسکتبال کشيده و آن را به صورت اکو در آورده بوديم. يکي از بچه ها، پشت پتو خيلي قشنگ، مارش حمله مي زد. مو بر اندام ها سيخ شد. سرانجام به شرح ماجراي ورود نيروهاي خودي به خرمشهر رسيدم. آن هم بعد از تشريح کامل نقشه عملياتي. آن مشهدي با صداي بلند در اکو چنين گفت: شنوندگان عزيز توجه فرماييد، شنوندگان عزيز توجه فرماييد... خرمشهر، شهر خون، آزاد شد.
بچه هايي که تا آن لحظه ساکت بودند، ناگهان زدند زير گريه. صداي هق هق آهسته اسرا تا سالن آسايشگاه چهار را پوشاند. بغض، گلوي خودم را گرفت. هر طور بود، بر خودم مسلط شدم و شوق بچه هاي فاتح خرمشهر را وصف کردم.
در اين وقت، مشهدي پشت پتو با صداي حزيني نوحه «ممد نبودي، بيني شهر آزاد گشته» را خواند و ديگر همه عنان از کف دادند.
شب سوم خرداد را هرگز تا روزي که در گور آرام بگيرم، از ياد نخواهم برد.(2)
باخاطرات
نويسنده:مهيا زاهدين لباف
2-خاطرات سردار آزاده؛ علي ناصري، ص 440.
3-آزادگان بگوييد، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1372، خاطره اي از صمد بخشي، ص 83.
4-اصغر زاغيان، در محراب اسارت، دفتر انتشارات اسلامي، 1375، ص 99.
5-اکرم ارجح و فريده هاديان، نماز در اسارت، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1373، خاطره از عباس پهلوان، ص 147.
6-همان، خاطره از ناصر نيکخو، ص 148.
7-عنلت، خاطره از غلام حسين غيب زاده، ص 149.
8-همان.
9-روايت هجران، ص 6.
10-همان، ص 275.
-
جمعه 12 شهریور 1389
5:08 AM
نظرات(0)
زندگينامه شهيد محمود كاوه
به سال 1340 هجري شمسي در مشهد مقدس ، در خانواده اي مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت وطهارت (ع) متولد شد . پدرش كه از كسبة متعهد به شمار مي آمد ، در دوران ستمشاهي و اختناق ، با علما و روحانيون مبارز ، از جمله حضرت آيت الله خامنه اي (مد ظله العالي) ، شهيد هاشمي نژاد و شهيد كامياب ارتباط داشت . وي كه براي تربيت فرزندش اهميت زيادي قايل بود ، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبي و نماز جماعت ميبرد و از اين راه فرزندش را با مكتب هل بيت (ع) و تعاليم انسان ساز اسلام آشنا مي كرد.
شهيد كاوه دوران تحصيلات ابتدايي خود را در چنين شرايطي سپري كرد. از آنجا كه خواست پدرش به هنگام تولد محمود، اين بود كه وي را در سلك صالحان و پيروان واقعي مكتب اسلام قرار دهد ،با علاقه قلبي و مشورت پدر وارد حوزة علميه شد و همزمان ،تحصيلات دوران راهنمايي و دبيرستان را نيز ادامه داد.
با شروع جريانات انقلاب ،او كه جواني با نشاط ، فعال و مذهبي بود با شركت در محافل درسي مسجد جوادالائمه (ع) و امام حسن مجتبي (ع) كه در آن زمان از مراكز تجمع نيروهاي مبارز بود ، از هدايتها و تعاليم حضرت آيت الله خامنه اي (مد ظله العالي) بهره هاي فراواني برد و ره توشه هاي همين تعاليم را با خود به محيط دبيرستان و ميان دانش آموزان منتقل مي نمود . او در دبيرستان به عنوان محور مبارزه شناخته مي شد. با علاقه وافر ، به پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني (قدس سره) مي پرداخت و فعالانه در راهپيمائيها و درگيريهاي زمان انقلاب شركت داشتند.
او كه به همراه تعدادي از برادران پاسدار جهت آزادسازي شهر بوكان وارد كردستان شده بود، به دليل لياقتها و مهارتهايي كه داشت در همان ابتدا به عنوان فرمانده يك گروه دوازده نفره انتخاب شد.
شهيد كاوه در اين منطقه براي مبارزه با ضدانقلاب ، كه از حمايتهاي خارجي برخوردار بود و با جناياتي هولناك، توطئه شوم جدايي اين نقطه از ميهن اسلامي را در ذهن مي پروراند ، شب و روز نداشت و به دليل تلاش بسيار زياد ، جديت و پشتكار ، شجاعت و روحية شهادت طلبي كه داشت ، در مدت كوتاهي به سمت فرماندهي عمليات سپاه سقز منصوب شد و در اين زمان با ناباوري همگان همراه تعداد كمي نيرو ، عمليات آزادسازي منطقه مرزي بسطام را با شهامت غيرقابل وصفي طرح ريزي و 45 كيلومتر جادة مرزي را طي يك مرحله و در عرض 24 ساعت در قلب منطقه تحت نفوذ ضدانقلاب آزاد نمود.
ضدانقلاب كه با برخورداري از سلاح و امكانات و نيروي رزمي فراوان ، عرصه را بر نيروهاي نظامي و انتظامي تنگ كرده بود و جنايات فجيعي را مرتكب مي شد ،با ورود جوانان دلير و متعهدي چون شهيد كاوه به صحنة عمليات ، به اين نتيجه رسيد كه ماندن در كردستان برايش سنگين تمام خواهد شد.
شهيد كاوه و همرزمانش با عمليات پي در پي ، مزدوران استكبار را در منطقه منفعل و مستاصل نموه بودند تا جايي كه ضدانقلاب در اوج استيصال و درماندگي براي زنده يا مردة او جايزه تعيين كرده بود.
آزادسازي سد بوكان و جادة 47 كيلومتري آن ، آزادسازي جادة صائين دژ به تكاب ، پاكسازي منطقه آشوزنگ ، آزادسازي محور استراتژيك پيرانشهر به سردشت كه به عنوان مركزيت و نقطه ثقل ضدانقلاب بشمار مي آمد و منجر به انهدام مركز راديويي آنها و فتح ارتفاعات مهم مرزي منطقه آلواتان و آزادسازي زندان دوله تو و كشتن بيش از 750 نفر از ضدانقلاب گرديد ،از جمله نبردهاي تهاجمي بود كه توسط شهيد كاوه و همرزمانش در تيپ ويژه شهدا طرح ريزي و به اجرا گذاشته شد. تعداد عملياتي كه به وسيله اين شهيد عليه ضدانقلاب فرماندهي شد، آن قدر زياد است كه ذكر نام تمامي آنها در اين مختصر ميسر نيست.
او كه پس از شهادت سرداران رشيد اسلام ،شهيد ناصر كاظمي ،شهيد محسن گنجي زاده و شهيد محمد بروجردي در خرداد 1362 رسماً به فرماندهي تيپ منصوب شده بود. با تلاش همه جانبه براي آموزش ، سازماندهي و آماده سازي نيروها از هيچ كوششي دريغ نمي ورزيد.
بنا به صلاحديد فرماندهي محترم سپاه در تاريخ 29/4/1362 تيپ ويژة شهدا ماموريت يافت تا در عمليات برون مرزي والفجر 2 كه در منطقه حاج عمران انجام مي گرفت شركت نمايد . در اين عمليات شهيد كاوه با هدايت قوي رزمندگان ، اهداف از پيش تعيين شدة تيپ از جمله ارتفاعات 2519 را با موفقيت به تصرف در آورد.
همزمان با عمليات والفجر 4 ماموريت پاكسازي محور سردشت از لوث وجود ضدانقلاب (دمكراتها و منافقين) به اين تيپ واگذار شد. رزمندگان غيور و سلحشور نيز ضمن تسلط به ارتفاعات مرزي كوه سير ، قوري ، تالشو روستاي اسلام آباد ، مركز راديويي منافقين و مقر دمكراتها را تصرف كردند.
تيپ ويژه شهدا سال 63 در عمليات بدر همراه با ساير يگانهاي سپاه با دشمن تا دندان مسلح جنگيد و در تاريخ 23/4/64 در عمليات قادر (همراه با يگانهاي ارتش جمهوري اسلامي) در جبهة شمالي سيد كان عراق باعث برهم زدن آرايش نظامي دشمن گرديد . همچنين در عمليات پشتيباني والفجر9 كه در منطقة جوارته عراق انجام گرفت. در انهدام قواي دشمن و تصرف بخشي از خاك آنان نقش مؤثر داشت ، كه هر كدام نشاني از دلاوريها و حماسه آفريني شهيد كاوه و يارانش را در خود ثبت كرد است.
او با الهام از سخن خداوند كه در وصف مؤمنان بيان شده است : "اشداء علي الكفار و رحماء بينهم" در قلب مردم نيروها جاي گرفته بود و هيچ انگيزه اي جز خدمت به انقلاب و احياي ارزشهاي الهي نداشت.
شهيد كاوه در عين حال كه تمام اوقاتش را براي مبارزه به كار مي بست ،از پرداختن به تكاليف ديني و انجام مستحبات نيز غافل نبود. او از مروجين قرآن كريم بود و با عشق خالصانه به اسلام و مكتب ، آيات جهاد را تلاوت مي كرد و در صحنة جنگ و مقاتله با دشمنان ، آن را در عمل تفسير مي نمود.
روحيه اطاعت پذيري و ولايتي ،هوش سرشار و چابكي در عمليات ، مسلح بودن به سلاح تقوا و اخلاق حسنه ، شجاعت و بي باكي ،ساده زيستي و صميميت با نيروها از جمله ويژگيهاي شخصيتي آن شهيد والا مقام است.
با وجودي كه در مقابل ضدانقلاب سازش ناپذير ،جسور و با شهامت بود اما در داخل تيپ با نيروهاي تحت امر خود برخوردي بسيار متواضعانه و با صفا و صميمي داشت و همين تواضع او سبب شده بود كه محبوبيت خاصي در بين نيروهاي داشته باشد.
شهيد كاوه در قلب نيروهاي بسيجي و سپاهي جاي داشت.
او مصداق بارز تلفيق "محبت" و "قاطعيت" در امر فرماندهي نظامي بود.
روزي يكي از نزديكان وي به منطقه آمده بود . يكي از برادران تقاضا كرد كه كار مناسبي به او محول كند ، شهيد كاوه پاسخ داد :"همه بسيجي ها فاميل من هستند."
در بعد آمادگي جسماني هيچ گاه از ورزش غافل نبود و با تشويق نيروها و حضور در مسابقات ورزشي ، آمادگي رزمي نيروها را بالا مي برد.
همواره براي تشويق بچه ها مي گفت : " موفقيت من در كوههاي بلند كردستان مديون ورزش است ." او چريكي زبده بود كه در عمل و جنگ چريك شده بود نه با درسهاي تئوري .
شهيد كاوه هميشه راهگشاي عمليات بود ، هر جا كه كار گره مي خورد او رهگشا بود و هر كجا كه از عزم و ارادة رزمندگان كاسته مي شد ،ارادة پولادين او به همة عزيزان ، روحيه اي تازه مي بخشيد.
او براي اينكه بتواند عمليات را بهتر هدايت كند با سلاح پيشاپيش رزمندگان حركت مي كرد.
با اينكه بارها در صحنه هاي عملياتي مجروح شده بود ، ولي هميشه قبل از بهبودي ،به منطقه باز مي گشت و در برخي از مواقع نيز نيروها او را با سر و بدن باندپيچي شده مي ديدند كه در ميانشان حاضر مي شد و آمادة پذيرش ماموريت و اجراي عمليات بود.
سرتيپ شهيد حسن آبشناسان - فرمانده لشكر 23 نوهد مي گويد :
" اگر در دنيا يك چريك پاكباخته و دل باخته به اسلام و حضرت امام (قدس سره) وجود داشته باشد ، محمود كاوه است و هر رزمنده اي كه بخواهد خوب پخته و آبديده شود بايد به تيپ ويژه شهدا پيش او برود."
او داراي فضايل روحي و اخلاقي ويژه اي بود و انجام كار خالصانه و بي ريا را سرلوحه زندگي خود قرار داده بود. عموماُ كم سخن مي گفت و بيشتر عمل مي كرد و همواره سعي مي كرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود و ارتشيان نيز او را از خود مي دانستند . اين خصال و روحيات فرماندهي بود كه تيپ شهدا را به آنجايي رساند كه مقام معظم رهبري (مد ظله العالي) دربارة اين يگان و شهيد كاوه فرمودند :
"تيپ ويژه شهدا كه ايشان فرماندهي اش را بر عهده داشتند يكي از واحدهاي كارآمد ما محسوب مي شد.
... او در عمليات گوناگون شركت داشت و كار آزمودة ميدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم ، ارادة واحد ،مديريت قوي ، دوستي و رفاقت با عناصر لشگر ،از لحاظ معنوي ، اخلاق و ادب، تربيت ، توجه و ذكر ،يك انسان جوان ،اما برجسته بود.
... اين جوان (شهيد كاوه) جزو عناصر كم نظيري بود كه او را در صدد خودسازي يافتم. حقيقتاً اهل خودسازي بود ، هم خودسازي معنوي و اخلاقي و تقوايي و هم خودسازي رزمي."
خصال و ويژگيهاي درخشنده او در تمام مدت خدمتش و در تصدي مسؤوليتهاي مختلف درسي است بس بزرگ براي همة سربازان اسلام و پاسداران انقلاب اسلامي ، تا با بكارگيري آنها و آراسته شدن به آن سجاياي اخلاقي ، نمونه هايي از لشكريان مخلص حضرت بقيه الله الاعظم (ارواحنا فداء) باشند و خود را براي دفاع از حريم اسلام و ارزشهاي متعالي آن ، همواره مهيا و آماده سازند.
-
جمعه 28 اسفند 1388
7:08 AM
نظرات(0)
شعر : زنده یاد شهید ابوالفضل سپهر
هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا
شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سار
سارا لباس پوشید ، با جبهه ها عجین شد
در فکه و شلمچه ، دارا بروی مین شد
چندین هزار دارا ، بسته به سر ، سربند
یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و دربند
سارای دیگری در ، مهران شده شهیده
دارا کجاست ؟ او در ، اروند آرمیده
دوخته هزار سارا ، چشمی به حلقه در
از یک طرف و دیگر چشمی ز خون دل ، تر
سارا سؤال می کرد ، دارا کجاست اکنون ؟
دیدند شعله ها را در سنگرش به مجنون
خون گلوی دارا آب حیات دین است
روحش به عرش و جسمش ، مفقود در زمین است
در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار « دارا »
هنگام جنگ دارا گشته اسیر و دربند
دارای این زمان با بنزش رود به دربند
دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه
در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه ، چادر( لباس جین ) شد
با چفیه ای که گلگون از خون صد چو داراست
سارا ، خود از برای جلب نظر ، بیاراست
آن مقنعه ور افتاد ، جایش فوکول درآمد
سارا به قول دشمن از اُمّلی درآمد
دارا و گوشواره ، حقّا که شرم دارد !
در دستهایش امروز ، او بند چرم دارد
با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم
جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آنها به جبهه رفتند اینها شدند «طلبکار»
-
چهارشنبه 13 آبان 1388
4:43 AM
نظرات(7)