هر روانشناس مبتدی و تازه کاری در آغاز فعالیت خود با مشکلات و موانع مشخصی مواجه می شود که در صورت آگاهی و شناخت از این مشکلات و موانع ، روند پیشرفت وی به مراتب سرعت بیشتری خواهد گرفت و همای موفقیت خیلی زودتر از موعد بر شانه هایش خواهد نشست. در این مجال به چند نمونه مهم از این موارد می پردازیم :
● اضطراب روانشناس
با شروع کار درمانی و پیش از تثبیت مهارت های شغلی و شکل گیری تسلط بالا در امر مصاحبه ، تشخیص ، درمان و پیگیری های بعدی ، روانشناسان به نسبت ویژگی های فردی خود کمابیش دچار اضطراب و استرس می شوند که این اضطراب اثرات منفی خود را در مراحل مختلف درمان نشان می دهد. علل اصلی این اضطراب خصوصا در جلسه مصاحبه به شرح زیر می باشد :
1- عدم تبحر و تجربه کافی درمانگر
2- ترس از عدم همکاری مراجع
3- ترس از طرح موضوعات و سوالاتی که درمانگر قادر به پاسخگویی نباشد
4- ترس از جواب های گستاخانه و توهین مراجع
5- اضطراب در اثر کشیده شدن بحث به صحبت های تابو و ناپسند جامه که درمانگر خود با آنها مشکل دارد.
از نشانه های ظاهری اضطراب روانشناس در جلسه مصاحبه می توان به موارد زیر اشاره کرد :
1- پرحرفی وی در جلسه
2- قطع کردن مدام صحبت های مراجع
3- قضاوت و تشخیص به دفعات زیاد و زودهنگام
4- و در نهایت به رخ کشیدن اطلاعات کاری خود برای اثبات توانایی و تبحر خود به مراجع
● عدم اعتماد به نفس شغلی در مبتدی ها
در بسیاری موارد یک تصور رایج در ذهن روانشناسان جوان مشاهده می شود و آن این موضوع است که مراجعان ، روانشناسان جا افتاده تر و مسن تر را بیشتر به عنوان یک فرد کارآزموده و صاحب تبحر قبول دارند تا یک روانشناس جوان را. گاهی این تصور ، درونی سازی می شود و امر بر خود روانشناسان جوان هم مشتبه می شود که ایشان در برابر تجربه و مهارت های روانشناسان قدیمی تر به زانو در می آیند و حرفی برای گفتن ندارند. البته بر هیچکس اهمیت تجربه و تأثیر برخورد با موارد متنوع مراجعان در طول سالیان دراز در کسب مهارت های مؤثر در قدیمی ترها پوشیده نیست و کسی هم منکر این واقعیت نیست که دیدگاه مراجعان درباره کادر درمانی مانند اکثر مشاغل نسبت به مسن ترها یک سوگیری مثبت بزرگ دارد ؛ ولی در اینجا باید به نکته جالبی که در تحقیقات گسترده و صاحب اعتبار و پایایی قابل توجه در آمریکا کشف شده است اشاره کنم و آن مقایسه نتایج درمانی روانشناسان جوان در مقایسه با با تجربه ها و مسن تر هاست که هیچ برتری قابل توجه و معنی داری به سود روانشناسان قدیمی نشان نداد و در کمال تعجب در برخی رویکرد های درمانی کفه ترازو به نفع جوانتر ها و مبتدی ها سنگین تر بود . در حال حاضر با توجه به کسب نتایج مشابه این تحقیقات در نقاط دیگر دنیا اهمیت انگیزه ، انرژی ، پشتکار و تمایل بیشتر به موفقیت در مبتدی ها بیشتر از سابق به عنوان موارد مؤثر در موفقیت در نظر گرفته می شوند.
● احساس مسؤولیت شدید در قبال پیشرفت و بهبودی مراجع
یک روانشناس تازه کار تمایل شدید به ایجاد تغییر سریع و ناگهانی و در اصطلاح احالی این حرفه به بینش ( (Insight رساندن مراجع دارد. این تمایل در هر جلسه درمانی خود را به این صورت نشان می دهد که روانشناس در تلاشی نسبتا بیهوده سعی می کند مراجعش را با دست پر و با انبوهی از اطلاعات و نظریات درمانی و حدس های متعجب کننده به خانه بفرستد. این بمباران اطلاعاتی که از آرمان گرایی خام جوانی و میل به موفقیت سریع اما نسنجیده نشأت می گیرد تقریبا همیشه باعث کندی روند درمان و حتی نیمه تمام ماندن آن می گردد. در این میان صبر و حوصله و واقع بینی و استفاده از تجربیات قدیمی ترها در تعدیل این ناهماهنگی و جوش و خروش بیهوده مؤثر واقع می افتد.
در کل همیشه ادغام صبر و حوصله و واقع بینی با احساس مسؤولیت به مقدار کافی به پیشرفتی واقعی و ماندگار در احوالات مراجع می انجامد.
● عجله برای موفقیت
اگر جریان درمان خوب پیش برود روانشناس مبتدی خوشحال می شود و اگر به کندی و سختی و طاقت فرسا پیش برود خیلی زود ناامید و خسته می شود و مثل آغاز کار با دل و جان در برابر مراجعش پاسخگو نیست و دچار انواع یش داوری های منفی می شود و یا روند درمان را نیمه کاره رها می کند یا آنرا به همکار دیگری می سپارد. آنچه در این میان در اثر این تعجیل در موفقیت به صورت نشانه های قابل مشاهده در روند درمان خود را آشکار می سازد عبارتند از :
1- تفسیر بیش از حد و اندازه
2- تجزیه و تحلیل نامناسب و با دقت پایین
3- عوض کردن موضوع به دفعات زیاد
4- گیج شدن مراجع در اثر انواع و اقسام نظریات و تشخیص های متفاوت که مدام تغییر می کنند
● نتیجه کلام
آگاهی روانشناس مبتدی از اضطراب خود و پذیرش آن به عنوان ایستگاهی در مسیر رشد و بلوغ کاری ، قدم بزرگی در رسیدن به آرامش و کاهش اشتباهات متداول در ابتدای راه دارد. تواضع و فروتنی و از بین بردن نگرش منفی نسبت به خود و اعتماد کافی و البته واقع بینانه به اطلاعات و روش های درمانی خود ( البته در کنار مطالعه و کسب تجربه ) قدم بزرگ بعدی در رشد و بلوغ شغلی روانشناسانی دارد که تازه پا به عرصه روانشناسی گذاشته اند و جویای موفقیت ماندگار هستند.
نکته مهم بعدی در مسیر یشرفت و رهایی از خطاها و اشتباهات متداول ، کسب تجربیات مفید از روانشناسان کهنه کار و صاحب تجربه می باشد که البته با وجود احساس نیاز به یادگیری و پذیرش ضعف ها و نقاط کور در مهارت های حرفه ای از طرف روانشناسان جوان ، جامه عمل می پوشد. این حس که من باید به عنوان یک روانشناس تا پایان عمر خود را دانشجو فرض کنم و در طلب مطالب تازه از یکنواختی و کهنگی بپرهیزم ، شاید بهترین کلید موفقیت در همه شاخه ها و خصوصا در بخش بالینی باشد .
ما باید آگاه باشیم که هدیه کردن سلامتی و شادکامی و رفع مشکلات مراجعان در وهله نخست با محبت ، توجه ، همدلی و صمیمیت و در وهله بعدی با مقداری روش صحیح امکان پذیر خواهد شد.
منبع:
رضا آشتیانی
منابع :
1- روانشناسی بالینی ، دکتر سعید شاملو
2- کاربرد روان درمانی ، دکتر سعید شاملو
3- روانشناسی بالینی فیرس ، مهرداد فیروزبخت
-
چهارشنبه 27 آبان 1388
5:38 AM
نظرات(0)
به گزارش پايگاه اينترنتي بي بي سي اين تحقيق که با مشارکت دو هزار و 217 مرد 70 تا 51 ساله و همچنين سه هزار و 100 زن انجام گرفته است، ارتباطي ميان تنش با ابتلا به بيماري قند در زنان پيدا نکرده است.
محققان سوئدي نتيجه تحقيقات خود را در مجله "طب ديابت" چاپ کرده اند و در آن آورده اند که تنش رواني ممکن است بر تنظيم هورمون ها توسط مغز تاثير بگذارد. 10 سال پيش محققان از مرداني که قند خون آنها در حد نرمال بوده است درباره ميزان فشارهاي رواني آنها از جمله اضطراب، بي خوابي و افسردگي سوال کردند بعد از هشت تا 10 سال قند خون آنها را آزمايش کردند. مرداني که بيشترين تنش روحي داشته اند بيش از دو برابر مرداني که تنش کمتري داشته اند به بيماري ديابت مبتلا شده بودند.
تحليل بيشتر نتيجه تحقيقات نشان داد که اين ارتباط مستقل از ساير عوامل، از جمله سن، وزن بدن، سابقه ديابت در خانواده، مصرف سيگار، فعاليت جسماني و طبقه اجتماعي و وضع مادي بوده است.
پرفسور آندرس اکبوم، از موسسه کارولينسکاي سوئد، گفت که پيش از اين محققان ارتباط ميان افسردگي و امراض قلبي را کشف کرده بودند و به ارتباط ميان افسردگي و ديابت نيز مشکوک شده بودند. او گفت: "ممکن است اين ارتباط نتيجه تاثير تنش رواني بر تنظيم هورمون ها توسط مغز باشد، چون افسردگي روي رژيم غذايي فرد و همچنين فعاليت بدني او اثر منفي مي گذارد."
پرفسور اکبوم، افزود که زنان و مردان معمولا از استراتژي هاي متفاوتي براي تحمل تنش رواني استفاده مي کنند که ممکن است تفاوت در تاثير استرس بر قند خون را توضيح دهد: "زنان به طرق مختلف علائم تنش و افسردگي خود را ابراز مي کنند در حالي که مردان کمتر حاضرند اذعان کنند که چنين احساساتي دارند و معمولا با مشروب خواري و مصرف مواد مخدر و ديگر رفتارها اين نوع احساسات را سرکوب مي کنند."
خواب پريشان خطر ابتلا به ديابت را افزايش مي دهد
مطالعات قبلي نشان داده بود که ميان ديابت و کمبود خواب ارتباط وجود دارد اما بر اساس تحقيق ديگري محققان آمريکا نيز مي گويند خواب پريشان مي تواند خطر ابتلا به بيماري ديابت را افزايش دهد. تيم محققان دريافت که تعدادي داوطلب پس از چند شب بدخوابي، به خاطر بيدار شدن در اثر صداي بلند درست در هنگام فرو رفتن به خواب عميق، نسبت به انسولين مقاومت نشان دادند.
اين ناتواني بدن در عدم تشخيص علائم انسولين به بالا رفتن سطح قند خون، افزايش وزن، و در نهايت ابتلا به ديابت نوع دوم منجر مي شود. مطالعات قبلي نشان داده بود که ميان ديابت و کمبود خواب ارتباط وجود دارد.
همچنين از قبل معلوم بود که عميق ترين خواب، موسوم به خواب موج-آرام، به تغييراتي در بدن که بر متابوليسم تاثير مي گذارد مربوط است. براي آزمايش کردن تاثير کيفيت خواب بر کنترل گلوکوز خون، 9 مرد و زن سالم ابتدا براي دو شب متوالي تحت نظر قرار گرفتند تا الگوهاي عادي خواب در آنها مشخص شود. سپس براي سه شب متوالي پس از آن، محققان آنان را هر گاه به خواب عميق فرو مي رفتند با صداي بلند بيدار کردند. البته در اين مدت ميزان خواب آنها در مجموع ثابت ماند.
پس از تزريق گلوکوز به داوطلبان و اندازه گيري ميزان قند خون و واکنش انسوليني آنان در ساعات روز، محققان دريافتند که حساسيت هشت نفر از آنها در مقابل انسولين کمتر شده است.
دکتر ارسا تاسالي، سرپرست تحقيقات، گفت که افزايش موارد ديابت نوع دوم نگران کننده است و مهم است عوامل آن به خوبي درک شود. وي گفت: "ما قبلا نشان داده بوديم که محدود کردن مقدار خواب در افراد بالغ اما جوان تحمل بدن در برابر گلوکوز را پايين مي آورد." "داده هاي جديد نشان مي دهد که نه تنها کاهش ميزان خواب، بلکه افت کيفيت خواب نيز در خطر ابتلا به ديابت نقش دارد."
-
چهارشنبه 27 آبان 1388
5:33 AM
نظرات(0)
1) ما مسلمانها چون گوشت خوک نمیخوریم، آنفلوآنزای خوکی نمیگیریم؟ کافی است دستمان با چیزی تماس پیدا کند که ویروس روی آن نشسته باشد. آنوقت اگر دست آلودهمان را به دهان، بینی یا چشممان بزنیم، ویروس منتقل میشود. 2) علائم آنفلوآنزای خوکی، وحشتناک است؟ اتفاقا علائمش خفیف است: تب، سردرد، سرفه، گلودرد، خستگی، کوفتگی بدن و آبریزش بینی. اما طول میکشد و به درمانهای رایج جواب نمیدهد. 3) اگر واکسن آنفلوآنزا بزنیم، در مقابل آنفلوآنزای خوکی هم ایمن میشویم؟ اینطور نیست. ویروس آنفلوآنزای خوکی، ویروس جدیدی است که از تلفیق سه نوع ویروس آنفلوآنزای انسانی، مرغی و خوکی به وجود آمده است. بنابراین واکسنهای متداول آنفلوآنزا زورشان به این ویروس نمیرسد. تولید یک واکسن موثر برای این بیماری نیز طبیعتا چند ماه طول میکشد. 4) تا وقتی خطر آلودگی به این ویروس وجود دارد، باید دور تمامی سفرهای خارجی را خط کشید؟ البته اگر میخواهید به مکزیک یا بقیه کشورهای مبتلا بروید، بهترین توصیه این است که نروید! ولی اگر مجبورید به کشوری در مجاورت یکی از این کشورها سفر کنید، این دو توصیه را فراموش نکنید: شستشوی مکرر دستها و استفاده از ماسکهای تنفسی. 5) آنفلوآنزای خوکی از بیماریهای پُر سر و صدای قبلی (ابولا و آنفلوآنزای مرغی و سارس) خطرناکتر است؟ نه! آنفلوآنزای خوکی آنقدرها مرگبار نیست، ولی بدیاش این است که از انسان به انسان سرایت می کند که سارس با همه وحشتی که ایجاد کرده بود، هرگز به آن نرسید. با این حال، سارس در حد فاصل سالهای 2000 تا 2003 بیش از 770 نفر را کشت و بیش از 10 برابر این تعداد را هم مبتلا کرد. آنفلوآنزای مرغی هم که لابد یادتان هست؛ میلیونها مرغ را قربانی کرد و جان 250 انسان را در 12 کشور دنیا گرفت. 6) خطر آنفلوآنزای خوکی از خطر یک آنفلوآنزای ساده هم کمتر است؟ این هم یعنی افتادن از آن طرف بام! میانگین سنی قربانیان آنفلوآنزای خوکی در مکزیک، بین 25 تا 45 سال است؛ در حالی که آنفلوآنزای ساده معمولا کودکان، سالمندان و بیمارانی را قربانی میکند که دارای سیستم ایمنی ضعیف باشند. ضمن این که این آنفلوآنزا جدید است، هنوز درمان قطعی و واکسن موثری ندارد و همهگیریاش در گوشه و کنار جهان رو به افزایش است. پس قطعا خطرناکتر از یک آنفلوآنزای ساده است. دکتر محمد کیاسالار روزنامه جام جم
-
شنبه 23 آبان 1388
5:11 AM
نظرات(0)