سعيد
  • اردیبهشت 1390
  • فروردین 1389
  • اردیبهشت 1389
  • خرداد 1389
  • تیر 1389
  • مرداد 1389
  • شهریور 1389
  • مهر 1389
  • آبان 1389
  • آذر 1389
  • دی 1389
  • بهمن 1389
  • اسفند 1389
  • فروردین 1388
  • خرداد 1388
  • تیر 1388
  • شهریور 1388
  • مهر 1388
  • آبان 1388
  • آذر 1388
  • دی 1388
  • بهمن 1388
  • اسفند 1388
  • <-BlogTitle->
    کل بازديد ها : 1802119
    تعداد کل پست ها : 3775
    تعداد کل نظرات : 173
    بروز رساني : چهارشنبه 24 مرداد 1397 
    ايجاد شده در : دوشنبه 6 مهر 1388 

    اين قالب توسط sama طراحي و توسط sama ترجمه شده
    Check PageRank

    دوازدهم ديماه در دفاع مقدس:

      نخستين گردهمايي معاونين جنگ وزارتخانه ها ، بمباران تأسيسات راديويي عراق توسط ايران و تبادل آتش در مريوان و حاج عمران از مهمترين وقايع دوازده دي در طول دوران دفاع مقدس است . . . 


    جملات کوتاه و خواندني:

      کارهائي را که در گذشته کرده ايم ما را مانند سايه تعقيب مي کنند و نسبت به جنس آنها ما را به سوي بدي و يا خوشي مي کشند. «کارلايل» دراين دنيا هر کس چيزي را درو مي کند که قبلا تخم آ ن را کاشته است. «اسمايلز» . 

    ادامه - آرشيو ...

    تبديل لينك راپيدشير و ديگر سايت هاي آپلود به لينك مستقيم


    آپلود سنتر عكس، تصوير، فايل زيپ، فايل فلش و هر نوع فايل ديگر

    تصاويري زيبا از درختان

    به اين پست نظر دهيد

      آرایش ، جزوه الکترونیک ، انجمن علمی ، مقاله پژوهشی ، پرورش شترمرغ ، سایت تخصصی برق، ژورنال لباس عروسی ، کارت ویزیت ، راهنمای فارسی ،‌ ، داستان ،

      XP Repair Pro یک نرم افزار مشهور و کاربردی برای کاربران سیستم عامل ویندوز می باشد. توسط این نرم افزار میتوانید خطاها و ارور های موجود در ویندوز را که ممکن است در اثر استفاده یا نصب سایر نرم افزار ها، اتفاق افتاده باشد، به آسانی ترمیم نمایید. بدون نیاز به نصب مجدد سیستم عامل میتونید آن را مجددا بازگردانید و به روند کارها سرعت ببخشید. - .  دانلود

     قدرتمند ، کارت سوخت ، کرک کارت سوخت ، آموزش ، نرم افزار ، دانلود رایگان ، کتاب الکترونیکی ،‌ نحوه گرفتن کارت سوخت المثنی ، حسابداری ، نرم افزار حسابداری هلو ،‌ عاشقانه ، عشقولانه ، پرورش قارچ ، دانلود مترجم پدیده ،‌ بازیگران سینمای ایران ،

    کریمی از استیل آذین قهر کرد؟

    کيهان: الاغ ها و اسب ها و قاطرها هم به رنگ سبز علاقمندند

    به‏اى از آن حضرت ( ع ) در اين خطبه ، سخن از آغاز آفرينش آسمان و زمين و آفرينش آدم ( ع ) است . حمد باد خداوندى را كه سخنوران در ثنايش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهايش عاجز آيند و كوشندگان هر چه كوشند ، حق نعمتش را آنسان كه شايسته اوست ، ادا كردن نتوانند . خداوندى ، كه انديشه‏هاى دور پرواز او را درك نكنند و زيركان تيزهوش ، به عمق جلال و جبروت او نرسند . خداوندى كه فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهايتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان يافت ، كه در زمان نگنجد و مدت نپذيرد . آفريدگان را به قدرت خويش بيافريد و بادهاى باران زاى را بپراكند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخره‏هاى كوهساران ، زمينش را از لرزش بازداشت . اساس دين ، شناخت خداوند است و كمال شناخت او ، تصديق به وجود اوست و كمال تصديق به وجود او ، يكتا و يگانه دانستن اوست و كمال اعتقاد به يكتايى و يگانگى او ، پرستش اوست . دور از هر شايبه و آميزه‏اى و ، پرستش او زمانى از هر شايبه و آميزه‏اى پاك باشد كه از ذات او ، نفى هر صفت شود زيرا هر صفتى گواه بر اين است كه غير از موصوف خود است و هر موصوفى ، گواه بر اين است كه غير از صفت خود است . [ 31 ] هركس خداوند سبحان را به صفتى زايد بر ذات وصف كند ، او را به چيزى مقرون ساخته و هر كه او را به چيزى مقرون دارد ، دو چيزش پنداشته و هر كه دو چيزش پندارد ، چنان است كه به اجزايش تقسيم كرده و هر كه به اجزايش تقسيم كند ، او را ندانسته و نشناخته است . و آنكه به سوى او اشارت كند محدودش پنداشته و هر كه محدودش پندارد ، او را بر شمرده است و هر كه گويد كه خدا در چيست ، خدا را درون چيزى قرار داده و هر كه گويد كه خدا بر روى چيزى جاى دارد ، ديگر جايها را از وجود او تهى كرده است . خداوند همواره بوده است و از عيب حدوث ، منزه است . موجود است ، نه آنسان كه از عدم به وجود آمده باشد ، با هر چيزى هست ، ولى نه به گونه‏اى كه همنشين و نزديك او باشد ، غير از هر چيزى است ، ولى نه بدان سان كه از او دور باشد . كننده كارهاست ولى نه با حركات و ابزارها . به آفريدگان خود بينا بود ، حتى آن زمان ، كه هنوز جامه هستى بر تن نداشتند . تنها و يكتاست زيرا هرگز او را يار و همدمى نبوده كه فقدانش موجب تشويش گردد . موجودات را چنانكه بايد بيافريد و آفرينش را چنانكه بايد آغاز نهاد . بى‏آنكه نيازش به انديشه‏اى باشد يا به تجربه‏اى كه از آن سود برده باشد يا به حركتى كه در او پديد آمده باشد و نه دل مشغولى كه موجب تشويش شود . آفرينش هر چيزى را در زمان معينش به انجام رسانيد و ميان طبايع گوناگون ، سازش پديد آورد و هر چيزى را غريزه و سرشتى خاص عطا كرد . و هر غريزه و سرشتى را خاص كسى قرار داد ، پيش از آنكه بر او جامه آفرينش پوشد ، به آن آگاه بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و نفس هر سرشت و پيچ و خم هر كارى را مى‏دانست . آنگاه ، خداوند سبحان فضاهاى شكافته را پديد آورد و به هر سوى راهى گشود و هواى فرازين را بيافريد و در آن آبى متلاطم و متراكم با موجهاى دمان جارى ساخت و آن را بر پشت بادى سخت‏وزنده توفان‏زاى نهاد . و فرمان داد ، كه بار خويش بر پشت استوار دارد و نگذارد كه فرو ريزد ، و در همان جاى كه مقرر داشته بماند . هوا در زير آن باد گشوده شد و آب بر فراز آن جريان يافت . [ و تا آن آب در تموج آيد ] ، باد ديگرى بيافريد و اين باد ، سترون بود كه تنها كارش ، جنبانيدن آب بود . آن باد همواره در وزيدن بود وزيدنى تند ، از جايگاهى دور و ناشناخته . و فرمانش داد كه بر آن آب موّاج ، [ 33 ] وزيدن گيرد و امواج آن دريا برانگيزد و آنسان كه مشك را مى‏جنبانند ، آب را به جنبش واداشت . باد به گونه‏اى بر آن مى‏وزيد ، كه در جايى تهى از هر مانع بوزد . باد آب را پيوسته زير و رو كرد و همه اجزاى آن در حركت آورد تا كف بر سر برآورد ، آنسان كه از شير ، كره حاصل شود . آنگاه خداى تعالى آن كفها به فضاى گشاده ، فرا برد و از آن هفت آسمان را بيافريد . در زير آسمانها موجى پديد آورد تا آنها را از فرو ريختن باز دارد . و بر فراز آنها سقفى بلند برآورد بى‏هيچ ستونى كه بر پايشان نگه دارد يا ميخى كه اجزايشان به هم پيوسته گرداند . سپس به ستارگان بياراست و اختران تابناك پديد آورد و چراغهاى تابناك مهر و ماه را بر افروخت ، هر يك در فلكى دور زننده و سپهرى گردنده چونان لوحى متحرك . سپس ، ميان آسمانهاى بلند را بگشاد و آنها را از گونه‏گون فرشتگان پر نمود . برخى از آن فرشتگان ، پيوسته در سجودند ، بى‏آنكه ركوعى كرده باشند ، برخى همواره در ركوعند و هرگز قد نمى‏افرازند . صف در صف ، در جاى خود قرار گرفته‏اند و هيچ يك را ياراى آن نيست كه از جاى خود به ديگر جاى رود . خدا را مى‏ستايند و از ستودن ملول نمى‏گردند . هرگز چشمانشان به خواب نرود و خردهاشان دستخوش سهو و خطا نشود و اندامهايشان سستى نگيرد و غفلت فراموشى بر آنان چيره نگردد . گروهى از فرشتگان امينان وحى خداوندى هستند و سخن او را به رسولانش مى‏رسانند و آنچه مقدر كرده و مقرر داشته ، به زمين مى‏آورند و باز مى‏گردند . گروهى نگهبانان بندگان او هستند و گروهى دربانان بهشت اويند . شمارى از ايشان پايهايشان بر روى زمين فرودين است و گردنهايشان به آسمان فرازين كشيده شده و اعضاى پيكرشان از اقطار زمين بيرون رفته و دوشهايشان آنچنان نيرومند است كه توان آن دارند كه پايه‏هاى عرش را بر دوش كشند . از هيبت عظمت خداوندى ياراى آن ندارند كه چشم فرا كنند ، بلكه ، همواره ، سر فروهشته دارند و بالها گرد كرده و خود را در آنها پيچيده‏اند . ميان ايشان و ديگران ، حجابهاى عزّت و عظمت فرو افتاده و پرده‏هاى قدرت كشيده شده است . هرگز پروردگارشان را در عالم خيال و توهم تصوير نمى‏كنند و به صفات مخلوقات متصفش نمى‏سازند و در مكانها محدودش نمى‏دانند و براى او همتايى نمى‏شناسند و به او اشارت نمى‏نمايند . [ 35 ] هم از اين خطبه [ در صفت آفرينش آدم ( عليه السلام ) ] آنگاه خداى سبحان ، از زمين درشتناك و از زمين هموار و نرم و از آنجا كه زمين شيرين بود و از آنجا كه شوره‏زار بود ، خاكى بر گرفت و به آب بشست تا يكدست و خالص گرديد . پس نمناكش ساخت تا چسبنده شد و از آن پيكرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل . و خشكش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالينه . و تا مدتى معين و زمانى مشخص سختش گردانيد . آنگاه از روح خود در آن بدميد . آن پيكر گلين كه جان يافته بود ، از جاى برخاست كه انسانى شده بود با ذهنى كه در كارها به جولانش درآورد و با انديشه‏اى كه به آن در كارها تصرف كند و عضوهايى كه چون ابزارهايى به كارشان گيرد و نيروى شناختى كه ميان حق و باطل فرق نهد و طعمها و بويها و رنگها و چيزها را دريابد . معجونى سرشته از رنگهاى گونه‏گون . برخى همانند يكديگر و برخى مخالف و ضد يكديگر . چون گرمى و سردى ، ترى و خشكى [ و اندوه و شادمانى ] . خداى سبحان از فرشتگان امانتى را كه به آنها سپرده بود ، طلب داشت و عهد و وصيتى را كه با آنها نهاده بود ، خواستار شد كه به سجود در برابر او اعتراف كنند و تا اكرامش كنند در برابرش خاشع گردند . پس ، خداى سبحان گفت كه در برابر آدم سجده كنيد . همه سجده كردند مگر ابليس كه از سجده كردن سر بر تافت . گرفتار تكبر و غرور شده بود و شقاوت بر او چيره شده بود . بر خود بباليد كه خود از آتش آفريده شده بود و آدم را كه از مشتى گل سفالين آفريده شده بود ، خوار و حقير شمرد . خداوند ابليس را مهلت ارزانى داشت تا به خشم خود كيفرش دهد و تا آزمايش و بلاى او به غايت رساند و آن وعده كه به او داده بود ، به سر برد . پس او را گفت كه تو تا روز رستاخيز از مهلت داده شدگانى . آنگاه خداوند سبحان آدم را در بهشت جاى داد ، سرايى كه زندگى در آن خوش و آرام بود و جايگاهى همه ايمنى . و از ابليس و دشمنى‏اش برحذر داشت . ولى دشمن كه آدم را در آن سراى خوش و امن ، همنشين نيكان ديد ، بر او رشك برد . آدم يقين خويش بداد و شك بستد و اراده استوارش به سستى گراييد و شادمانى از دل او رخت بر بست و وحشت جاى آن بگرفت و آن گردن فرازى و غرور به پشيمانى و حسرت بدل شد . ولى خداوند در توبه به روى او بگشاد و كلمه رحمت خويش به [ 37 ] او بياموخت و وعده داد كه بار دگر او را به بهشت خود بازگرداند . ليكن نخست او را به اين جهان بلا و محنت و جايگاه زادن و پروردن فرو فرستاد . خداوند سبحان از ميان فرزندان آدم ، پيامبرانى برگزيد و از آنان پيمان گرفت كه هر چه را كه به آنها وحى مى‏شود ، به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند ، به هنگامى كه بيشتر مردم ، پيمانى را كه با خدا بسته بودند ، شكسته بودند و حق پرستش او ادا نكرده بودند و براى او در عبادت شريكانى قرار داده بودند و شيطانها از شناخت خداوند ، منحرفشان كرده بودند و پيوندشان را از پرستش خداوندى بريده بودند . پس پيامبران را به ميانشان بفرستاد . پيامبران از پى يكديگر بيامدند تا از مردم بخواهند كه آن عهد را كه خلقتشان بر آن سرشته شده ، به جاى آرند و نعمت او را كه از ياد برده‏اند ، فرا ياد آورند و از آنان حجّت گيرند كه رسالت حق به آنان رسيده است و خردهاشان را كه در پرده غفلت ، مستور گشته ، برانگيزند . و نشانه‏هاى قدرتش را كه بر سقف بلند آسمان آشكار است به آنها بنمايانند و هم آنچه را كه بر روى زمين است و آنچه را كه سبب حياتشان يا موجب مرگشان مى‏شود به آنان بشناسانند و از سختيها و مرارتهايى كه پيرشان مى‏كند يا حوادثى كه بر سرشان مى‏تازد ، آگاهشان سازند . خداوند بندگان خود را از رسالت پيامبران ، بى‏نصيب نساخت بلكه همواره بر آنان ، كتاب فرو فرستاد و برهان و دليل راستى و درستى آيين خويش را بر ايشان آشكار ساخت و راه راست و روشن را خود در پيش پايشان بگشود . پيامبران را اندك بودن ياران ، در كار سست نكرد و فراوانى تكذيب كنندگان و دروغ انگاران ، از عزم جزم خود باز نداشت . براى برخى كه پيشين بودند ، نام پيامبرانى را كه زان سپس خواهند آمد ، گفته بود و برخى را كه پسين بودند ، به پيامبران پيشين شناسانده بود . قرنها بدين منوال گذشت و روزگاران سپرى شد . پدران به ديار نيستى رفتند و فرزندان جاى ايشان بگرفتند و خداوند سبحان ، محمد رسول اللّه ( صلى اللّه عليه و آله ) را فرستاد تا وعده خود برآورد و دور نبوّت به پايان برد . در حالى كه از پيامبران برايش پيمان گرفته شده بود . نشانه‏هاى پيامبرى‏اش آشكار شد و روز ولادتش با كرامتى عظيم همراه بود . در اين هنگام مردم روى زمين به كيش و آيين پراكنده بودند [ 39 ] و هر كس را باور و عقيدت و آيين و رسمى ديگر بود : پاره‏اى خدا را به آفريدگانش تشبيه مى‏كردند . پاره‏اى او را به نامهايى منحرف مى‏خواندند و جماعتى مى‏گفتند كه اين جهان هستى ، آفريده ديگرى است . خداوند به رسالت محمد ( صلى اللّه عليه و آله ) آنان را از گمراهى برهانيد و ننگ جهالت از آنان بزدود . خداوند سبحان ، مرتبت قرب و لقاى خود را به محمد ( صلى اللّه عليه و آله ) عطا كرد و براى او آن را پسنديد كه در نزد خود داشت . پس عزيزش داشت و از اين جهان فرودين كه قرين بلا و محنت است ، روى گردانش نمود و كريمانه جانش بگرفت . درود خدا بر او و خاندانش باد . محمد ( صلى اللّه عليه و آله ) نيز در ميان امّت خود چيزهايى به وديعت نهاد كه ديگر پيامبران در ميان امّت خود به وديعت نهاده بودند زيرا هيچ پيامبرى امّت خويش را بعد از خود سرگردان رها نكرده است ، بى‏آنكه راهى روشن پيش پايشان گشوده باشد يا نشانه‏اى صريح و آشكار براى هدايتشان قرار داده باشد . محمد ( صلى اللّه عليه و آله ) نيز كتابى را كه از سوى پروردگارتان بر او نازل شده بود ، در ميان شما نهاد ، كتابى كه احكام حلال و حرامش در آن بيان شده بود و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخش روشن شده بود . معلوم داشته كه چه كارهايى مباح است و چه كارهايى واجب يا حرام . خاص و عام چيست و در آن اندرزها و مثالهاست . مطلق و مقيد و محكم و متشابه آن را آشكار ساخته . هر مجملى را تفسير كرده و گره هر مشكلى را گشوده است . و نيز چيزهايى است كه براى دانستنش پيمان گرفته شده و چيزهايى است كه به نادانستنش رخصت داده شده . احكامى است كه در كتاب خدا به وجوب آن حكم شده و در سنت ، آن حكم نسخ گشته و احكامى است كه در سنت ، به وجوب آن تاكيد شده ولى در كتاب به تركش رخصت داده شده و نيز اعمالى است كه چون زمانش فرازآيد ، واجب و چون زمانش سپرى گردد ، وجوبش زايل شود . و در باب امورى كه ارتكاب آن گناه كبيره است و خدا به كيفر آن ، وعيد آتش دوزخ داده و امورى كه ارتكاب آن گناه صغيره است و مستوجب غفران و آمرزش اوست و امورى كه اندك آن هم پذيرفته آيد و هر كس مخير است كه بيش از آن هم به جاى آورد . [ 41 ] و از اين خطبه [ در ذكر حج ] خداوند ، حج خانه خود را بر شما واجب گردانيد و خانه خود را قبله‏گاه مردم ساخت . مردم با شوق تمام ، آنسان كه ستوران به آبشخور روى نهند و كبوتران به آشيانه پناه برند ، بدان درآيند . خداى سبحان حج را مقرر فرمود تا مردم در برابر عظمت او فروتنى نشان دهند و به عزت و جبروت او اعتراف كنند . و از ميان بندگان خود كسانى را برگزيد تا صلاى دعوت او شنيدند و اجابت كردند و سخن حق تصديق نمودند و در آنجا پاى نهادند كه پيامبرانش نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند كه گرد عرشش طواف مى‏كنند و در اين سودا كه سرمايه‏شان عبادت اوست ، سود فراوان حاصل كردند و تا به ميعاد آمرزش او دست يابند بر يكديگر پيشى جستند . خداوند ، سبحانه و تعالى ، حج را نشانه و علامت اسلام قرار داد و كعبه را پناهگاه پناهندگان و حج را فريضتى واجب ساخت و حقش را واجب گردانيد و حج را بر شما مقرر فرمود و گفت : « براى خدا حج آن خانه بر كسانى كه قدرت رفتن به آن داشته باشند ، واجب است و هر كه راه كفر پيش گيرد بداند كه خدا از جهانيان بى‏نياز است » ( 1 ) . عربی : [ 1 ] و من خطبة له ع يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم و فيها ذكر الحج و تحتوي على حمد الله و خلق العالم و خلق الملائكة و اختيار الأنبياء و مبعث النبي و القرآن و الأحكام الشرعية اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لاَ يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ اَلْقَائِلُونَ وَ لاَ يُحْصِي نَعْمَاءَهُ اَلْعَادُّونَ وَ لاَ يُؤَدِّي حَقَّهُ اَلْمُجْتَهِدُونَ اَلَّذِي لاَ يُدْرِكُهُ بُعْدُ اَلْهِمَمِ وَ لاَ يَنَالُهُ غَوْصُ اَلْفِطَنِ اَلَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لاَ نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لاَ وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لاَ أَجَلٌ مَمْدُودٌ فَطَرَ اَلْخَلاَئِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ اَلرِّيَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِهِ أَوَّلُ اَلدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ اَلتَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ اَلتَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ اَلْإِخْلاَصُ لَهُ وَ كَمَالُ اَلْإِخْلاَصِ لَهُ نَفْيُ اَلصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ اَلْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ اَلصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلاَ مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ كَائِنٌ لاَ عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لاَ عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لاَ بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لاَ بِمُزَايَلَةٍ فَاعِلٌ لاَ بِمَعْنَى اَلْحَرَكَاتِ وَ اَلْآلَةِ بَصِيرٌ إِذْ لاَ مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحِّدٌ إِذْ لاَ سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لاَ يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ خلق العالم أَنْشَأَ اَلْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ اِبْتَدَأَهُ اِبْتِدَاءً بِلاَ رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لاَ تَجْرِبَةٍ اِسْتَفَادَهَا وَ لاَ حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لاَ هَمَامَةِ نَفْسٍ اِضْطَرَبَ فِيهَا أَحَالَ اَلْأَشْيَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ لَأَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ اِبْتِدَائِهَا مُحِيطاً بِحُدُودِهَا وَ اِنْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ اَلْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ اَلْأَرْجَاءِ وَ سَكَائِكَ اَلْهَوَاءِ فَأَجْرَى فِيهَا مَاءً مُتَلاَطِماً تَيَّارُهُ مُتَرَاكِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ اَلرِّيحِ اَلْعَاصِفَةِ وَ اَلزَّعْزَعِ اَلْقَاصِفَةِ فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَى حَدِّهِ اَلْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِيقٌ وَ اَلْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِيقٌ ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِيحاً اِعْتَقَمَ مَهَبَّهَا وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا فَأَمَرَهَا بِتَصْفِيقِ اَلْمَاءِ اَلزَّخَّارِ وَ إِثَارَةِ مَوْجِ اَلْبِحَارِ فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ اَلسِّقَاءِ وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَهَا بِالْفَضَاءِ تَرُدُّ أَوَّلَهُ إِلَى آخِرِهِ وَ سَاجِيَهُ إِلَى مَائِرِهِ حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُكَامُهُ فَرَفَعَهُ فِي هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفْلاَهُنَّ مَوْجاً مَكْفُوفاً وَ عُلْيَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْكاً مَرْفُوعاً بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُهَا وَ لاَ دِسَارٍ يَنْظِمُهَا ثُمَّ زَيَّنَهَا بِزِينَةِ اَلْكَوَاكِبِ وَ ضِيَاءِ اَلثَّوَاقِبِ وَ أَجْرَى فِيهَا سِرَاجاً مُسْتَطِيراً وَ قَمَراً مُنِيراً فِي فَلَكٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِيمٍ مَائِرٍ خلق الملائكة ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ اَلسَّمَوَاتِ اَلْعُلاَ فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلاَئِكَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لاَ يَرْكَعُونَ وَ رُكُوعٌ لاَ يَنْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لاَ يَتَزَايَلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لاَ يَسْأَمُونَ لاَ يَغْشَاهُمْ نَوْمُ اَلْعُيُونِ وَ لاَ سَهْوُ اَلْعُقُولِ وَ لاَ فَتْرَةُ اَلْأَبْدَانِ وَ لاَ غَفْلَةُ اَلنِّسْيَانِ وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْيِهِ وَ أَلْسِنَةٌ إِلَى رُسُلِهِ وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ وَ مِنْهُمُ اَلْحَفَظَةُ لِعِبَادِهِ وَ اَلسَّدَنَةُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ وَ مِنْهُمُ اَلثَّابِتَةُ فِي اَلْأَرَضِينَ اَلسُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ اَلْمَارِقَةُ مِنَ اَلسَّمَاءِ اَلْعُلْيَا أَعْنَاقُهُمْ وَ اَلْخَارِجَةُ مِنَ اَلْأَقْطَارِ أَرْكَانُهُمْ وَ اَلْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ اَلْعَرْشِ أَكْتَافُهُمْ نَاكِسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ مَضْرُوبَةٌ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ اَلْعِزَّةِ وَ أَسْتَارُ اَلْقُدْرَةِ لاَ يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِيرِ وَ لاَ يُجْرُونَ عَلَيْهِ صِفَاتِ اَلْمَصْنُوعِينَ وَ لاَ يَحُدُّونَهُ بِالْأَمَاكِنِ وَ لاَ يُشِيرُونَ إِلَيْهِ بِالنَّظَائِرِ صفة خلق آدم عليه السلام ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ اَلْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ وَ لاَطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ أَجْمَدَهَا حَتَّى اِسْتَمْسَكَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ مَعْلُومٍ ثُمَّ نَفَخَ فِيهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ يُجِيلُهَا وَ فِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ يَخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ يُقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا بَيْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ وَ اَلْأَذْوَاقِ وَ اَلْمَشَامِّ وَ اَلْأَلْوَانِ وَ اَلْأَجْنَاسِ مَعْجُوناً بِطِينَةِ اَلْأَلْوَانِ اَلْمُخْتَلِفَةِ وَ اَلْأَشْبَاهِ اَلْمُؤْتَلِفَةِ وَ اَلْأَضْدَادِ اَلْمُتَعَادِيَةِ وَ اَلْأَخْلاَطِ اَلْمُتَبَايِنَةِ مِنَ اَلْحَرِّ وَ اَلْبَرْدِ وَ اَلْبَلَّةِ وَ اَلْجُمُودِ وَ اِسْتَأْدَى اَللَّهُ سُبْحَانَهُ اَلْمَلاَئِكَةَ وَدِيعَتَهُ لَدَيْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِيَّتِهِ إِلَيْهِمْ فِي اَلْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ وَ اَلْخُنُوعِ لِتَكْرِمَتِهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ اِعْتَرَتْهُ اَلْحَمِيَّةُ وَ غَلَبَتْ عَلَيْهِ اَلشِّقْوَةُ وَ تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ اَلنَّارِ وَ اِسْتَوْهَنَ خَلْقَ اَلصَّلْصَالِ فَأَعْطَاهُ اَللَّهُ اَلنَّظِرَةَ اِسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اِسْتِتْمَاماً لِلْبَلِيَّةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ فَقَالَ فَإِنَّكَ مِنَ اَلْمُنْظَرِينَ إِلى‏ يَوْمِ اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ ثُمَّ أَسْكَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِيهَا عَيْشَهُ وَ آمَنَ فِيهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِيسَ وَ عَدَاوَتَهُ فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَيْهِ بِدَارِ اَلْمُقَامِ وَ مُرَافَقَةِ اَلْأَبْرَارِ فَبَاعَ اَلْيَقِينَ بِشَكِّهِ وَ اَلْعَزِيمَةَ بِوَهْنِهِ وَ اِسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلاً وَ بِالاِغْتِرَارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِي تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ اَلْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ اَلْبَلِيَّةِ وَ تَنَاسُلِ اَلذُّرِّيَّةِ اختيار الأنبياء وَ اِصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى اَلْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ اَلرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اَللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اِتَّخَذُوا اَلْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اِجْتَالَتْهُمُ اَلشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اِقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ اَلْمَقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِيهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَيْهِمْ وَ لَمْ يُخْلِ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ كِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لاَزِمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ رُسُلٌ لاَ تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لاَ كَثْرَةُ اَلْمُكَذِّبِينَ لَهُمْ مِنْ سَابِقٍ سُمِّيَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ عَلَى ذَلِكَ نَسَلَتِ اَلْقُرُونُ وَ مَضَتِ اَلدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ اَلْآبَاءُ وَ خَلَفَتِ اَلْأَبْنَاءُ مبعث النبي إِلَى أَنْ بَعَثَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اَللَّهِ ص لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى اَلنَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ كَرِيماً مِيلاَدُهُ وَ أَهْلُ اَلْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اِسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ اَلضَّلاَلَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ اَلْجَهَالَةِ ثُمَّ اِخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ ص لِقَاءَهُ وَ رَضِيَ لَهُ مَا عِنْدَهُ وَ أَكْرَمَهُ عَنْ دَارِ اَلدُّنْيَا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ اَلْبَلْوَى فَقَبَضَهُ إِلَيْهِ كَرِيماً ص وَ خَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ اَلْأَنْبِيَاءُ فِي أُمَمِهَا إِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلاً بِغَيْرِ طَرِيقٍ وَاضِحٍ وَ لاَ عَلَمٍ قَائِمٍ القرآن و الأحكام الشرعية كِتَابَ رَبِّكُمْ فِيكُمْ مُبَيِّناً حَلاَلَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ وَ مُحْكَمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ مُفَسِّراً مُجْمَلَهُ وَ مُبَيِّناً غَوَامِضَهُ بَيْنَ مَأْخُوذٍ مِيثَاقُ عِلْمِهِ وَ مُوَسَّعٍ عَلَى اَلْعِبَادِ فِي جَهْلِهِ وَ بَيْنَ مُثْبَتٍ فِي اَلْكِتَابِ فَرْضُهُ وَ مَعْلُومٍ فِي اَلسُّنَّةِ نَسْخُهُ وَ وَاجِبٍ فِي اَلسُّنَّةِ أَخْذُهُ وَ مُرَخَّصٍ فِي اَلْكِتَابِ تَرْكُهُ وَ بَيْنَ وَاجِبٍ بِوَقْتِهِ وَ زَائِلٍ فِي مُسْتَقْبَلِهِ وَ مُبَايَنٌ بَيْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ كَبِيرٍ أَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرَانَهُ أَوْ صَغِيرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ وَ بَيْنَ مَقْبُولٍ فِي أَدْنَاهُ مُوَسَّعٍ فِي أَقْصَاهُ و منها في ذكر الحج وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ اَلْحَرَامِ اَلَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنَامِ يَرِدُونَهُ وُرُودَ اَلْأَنْعَامِ وَ يَأْلَهُونَ إِلَيْهِ وُلُوهَ اَلْحَمَامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلاَمَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اِخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقُوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلاَئِكَتِهِ اَلْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ يُحْرِزُونَ اَلْأَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ وَ يَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلاَمِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذِينَ حَرَماً فَرَضَ حَقَّهُ وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفَادَتَهُ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لِلَّهِ عَلَى اَلنَّاسِ حِجُّ اَلْبَيْتِ مَنِ اِسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اَللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ اَلْعالَمِينَ


    فرق »حق« و »حكم« در فقه اماميه
    (كنگره حقوق؛ اردن)
    مؤلّف:
    آية ا...واعظ زاده خراساني، استاد دانشگاه فرودسي مشهد
    مقدمه و ترجمه
    سيد محمد اطيابي
    دبير آموزش و پرورش ناحيه 5 مشهد
    پائيز 1383
    مقدمه مترجم

    الف - هدف از ترجمه مقاله
    با توجه به اينكه مقاله »فرق حق و حكم در فقه اماميه« در كنگره حقوق در كشور اردن در يك مجمع علمي مطرح شده است، آگاهي از محتواي آن براي دوستداران مطالب حقوقي انگيزه‏اي بود كه مرا به فعاليت در اين زمينه وا داشت.
    در ضمن گفتگويي كه با مؤلف محترم جناب آقاي واعظ زاده به عمل آمد، ايشان نيز ترجمه مقاله را كاري ارزشمند دانستند، همين امر انگيزه مرا در اين زمينه تقويت نمود.
    همچنين مشورت با برخي دوستان موجب شد كه ترجمه مقاله را دوباره بررسي نموده و در مقدمه مترجم بحث ارائه شده را تكميل نمايم.
    لازم به تذكر است كه متن مقاله مؤلف به پيوست مي‏باشد.
    ب - تكميل بحث
    در جريان ترجمه مقاله به اين نتيجه رسيدم كه لازم است در رابطه با مفاهيم اعتباري »حق و حكم و ملك« تحقيق بيشتري به عمل آيد و موارد مذكور با مراجعه به كتب حقوقي و فقهي مورد بررسي قرار گيرد.
    در اين راستا در واقع كوشش ديگري به عمل آمد و ماهيت اعتباري »حق و حكم و ملك« با استفاده از منابع فقهي و حقوقي مورد بررسي و دقت نظر قرار گرفت. اميد است اين تلاش و پژوهش گامي باشد در راه تحقيقات بيشتر در رابطه با مسائل حقوقي و فقهي تحقيق مذكور موجب شد كه مقدمه مترجم طولاني شود. به هر حال براي كامل‏تر شدن اين بحث مطالب بعدي مطرح مي‏شود.
    سيد محمد اطيابي - 1383/1/10
    ج - تحقيق در رابطه با مفاهيم اعتباري »حق، حكم و ملك«
    1 - معناي لغوي حق
    يكي از لغويين براي حق اين معاني را ذكر كرده است:
    1 - عدل 2 - مال 3 - ملك.)1)
    ابن اثير علاوه بر معاني مذكور چند معناي ديگر نيز براي حق بيان كرده كه به بعضي از آنها اشاره مي‏شود:
    1 - »ان الله اعطي كّل ذي حقٍّ حقَّهُ« اي حظّه و نصيبه
    2 - الحّق ضد الباطل
    3 - روياء الحق اي روياء صادقهً و غيره.... )2) حق در لغت به »امر ثابت« نيز تعريف شده، در اين صورت حق در مقابل باطل كه امر غير ثابت است قرار مي‏گيرد.)3)
    2 - تعريف حق در كتب حقوقي
    در باره حق گفته شده كه حق يكي از سه اثر ذيل )يا دو اثر يا هر سه اثر) را دارا مي‏باشد:
    1 - قابليت اسقاط: همان طور كه مالك مي‏تواند از راه اعراض از حق مالكيت خود چشم بپوشد.
    2 - قابليت نقل: نقل يعني واگذري حق به ديگري از روي اراده و قصد، چنان كه فروشنده با اراده خود مالش را مي‏فروشد و به خريدار مي‏دهد.
    3 - قابليت انتقال: انتقال يعني حقي از شخصي به ديگري بدون دخالت قصد آنان و صرفاً با حكم قانون واگذر شود، مانند مورد ارث كه »تركه« بدون دخالت قصد مورث و وارث از »مورث« به »وارث« منتقل شود.)4)
    3 - حق در اصطلاح
    »حق بودن« در اصطلاح عبارتست است از نوعي »ملكيت«، و آن نوعي خاص از رابطه بين مالك و مملوك است.)5)
    4 - تعريف ديگري از حق
    حق عبارت است از »قدرت فردي بر فرد ديگر يا بر مال يا بر هر دو اعم از مادي و معنوي« در اين مورد سه مثال ذكر مي‏شود:
    الف - قدرت مالك خانه بر خانه خود، قدرتي است مادّي بر مال
    ب - قدرت دائن بر مديون قدرتي است معنوي بر انسان ديگر
    ج - قدرت مستأجر بر عين مستأجره و بر موجر )در الزام او به تعميرات جزئي))6)
    قدرت بر مال و انسان است كه يكي مادّي و ديگري معنوي است.)7)
    5 - نظرات علما در باره »حق«
    الف - »سيّد محمد آل بحرُ العلوم« از فقهاي بزرگ شيعه در قرن سيزدهم هجري در اين مودر مي‏فرمايد:
    »و امّا الحق فهويطلق مرة في مقابل الملك...حق گاهي در مفهومي مقابل ملك به كار مي‏رود و گاهي در مفهومي مرادف آن، و به هر دو معنا »قدرتي است اعتباري و قرار دادي« كه به موجب آن يك انسان بر مالي يا شخصي يا هر دوي اينها سلطه داده مي‏شود.)8)
    ب - بعضي حقّ را به عنوان »سلطنت« تلقي نموده‏اند، »حاج ميرزا فتاح شهيدي تبريزي« حق را نوعي »قدرت و سلطنت« دانسته است.)9)
    ج - »مرحوم آخوند مولي محمد كاظم خراساني« مي‏فرمايد:»حّق بودن هر چند از اعتبارات است، مثل »ماليّت« و »ملكيّت« اما با آن دو مغايرت دارد.«)10)
    ايشان در ادامه مي‏فرمايد:»مخفي نيست كه حق بنفسه سلطنت نيست، همانا سلطنت از آثار آن است، همان طور كه سلطنت از آثار ملك است، حق اعتبار خاصّي است و آثار مخصوصي دارد، از جمله آن آثار، سلطنت بر فسخ است، مانند حق خيار.«)11)
    »ميززاي نائيني« نيز»قدرت« را از آثار حق مي‏داند، و نه خود حق )12)
    د- حق از ديدگاه بعضي ديگر مرتبه ضعيفي از »ملك« است.)13)كه با عنوان »ملك غير ناضج »نارس« از آن ياد كرده‏اند.
    سيّد محمد تقي آل بحرالعلوم دراين زمينه مي‏فرمايد:»رابطه‏اي كه يك فرد و شخص ديگر حاصل مي‏شود، هرگاه كامل باشد، و براي هر نوع تصّرف صلاحيّت و شايستگي داشته باشد، »ملك« است، ولي هرگاه ناقص بوده و صرفاً يك نوع تصرف را تجويز كند، حق خواهد بود.)14)
    لازم به تذكر است كه بعضي حق را اضافه ديگري غير از اضافه ملكيت مي‏دانند، همان گونه كه علامه »حجت كوهكمره‏اي« مي‏فرمايد: »همانا حق، قبول تمليك نمي‏كند، چون آن به نفسه اضافه ديگري است، در مقابل اضافه ملكيت«)15)
    در حالي كه »آيةا...سيّد محسن حكيم گويد: »حق نوعي ملك است و ملك نوعي اضافه و رابطه و اعتبار ويژه‏اي است ميان مالك و مملوك.« )16)
    »سيّد محمد كاظم طباطبائي« در اين رابطه مي‏فرمايد:»حق نوعي قدرت اعتباري برشئي است كه يا به عين تعلق مي‏گيرد مانند: حق تحجير يا غير عين مانند: حق خيار فسخ يا بر شخص مانند: حق قصاص، بنابراين حق مرتبه ضعيفي از ملك، بلكه نوعي از آن خواهد بود.«)17)
    از جمع بندي آراء شخصي مي‏شود كه حق يا »قدرت و سلطنت« اعتباري است، و يا مرتبه ضعيفي از »ملك« مي‏باشد.
    ه - »شيخ محمّد حسين غروي اصفهاني« بر خلاف نقطه نظرهايي كه تا كنون گذشت، حق را به عنوان يك مفهوم واحد كه در همه موارد و مصاديق و متعلقات آن جريان داشته باشد، نمي‏پذيرد، بلكه بر اين اعتقاد است كه حق داراي اعتبارات گوناگون و بي‏ارتباط است، يعني حق در هر يك از موارد و مصاديق خود داراي اعتباري جداگانه و مفهومي ويژه است، مثلا" او بر اين باور است كه در مورد »حق ولايت« ولايت اعتبار مي‏شود، و در»حق زوجيت« زوجيت معتبر است كه اين دو مورد كه كاملا" متباين هستند و قدر مشترك و مفهوم واحدي ندارند.)18)
    و- »شيخ الشريعه اصفهاني« در اين رابطه مي‏فرمايد: »محقّقين حق« را به چند صورت تعريف كرده‏اند:
    1 - حق سلطنتي است بر غير خود كه از طرف شارع براي انسان جعل شده.
    2 - »اعتبار خاصّي« است كه ملازم با »سلطنت« مي‏باشد.
    3 - مرتبه خفيفي است كه از »ملك« منتزع شده است، آنگاه ايشان غير را تفسير كرده‏اند كه گاهي شخص است و زماني مال، و ممكن است مال وشخص با هم جمع شود. مانند اجاره.«)19)
    ز- حق از لحاظ اعتبار با »ملك« و »سلطنت« متمايز است. »آيةالله گيلاني« در اين رابطه اول نظر »امام خميني )ره)« را بيان مي‏كند و سپس به اين نتيجه مي‏رسد كه حق يك نوع »ماهيت اعتباري عرفي و شرعي« است، با توجه به ديدگاه او مقتضاي تحقيق آن است كه اعتبار حق غير از اعتبار »ملك« و »سلطنت« است.
    گواه بر مدعاي مذكور علاوه بر فهم عرف و ارتكاز عقلاء صدق حقّ در مواردي است، كه »ملكيت« و »سلطنت« در آن موارد قابل اعتبار نيست.)20)
    6 - جمع بندي آراء علما در مورد ماهيّت »حق«
    با توجه به مجموع آنچه گذشت، مي‏توان گفت: حق يك نوع ماهيّت اعتباري عرفي يا شرعي است، كه با ماهيّت »ملك و سلطنت اعتباري« تباين جزئي دارد، به اين معنا كه در بعضي از موارد با آنها قابل اجتماع است و در برخي از مواضع از آنها افتراق پيدا مي‏كند.
    از تعاريفي كه گذشت، بر مي‏آيد كه همه معترفند كه حق يك ماهيّت اعتباري است، به اعتبار عرف يا به اعتبار شرع، با اين تفاوت كه برخي آن را »قدرت و سلطنت« مي‏انگاشتند و بعضي »سلطنت« را از آثار آن مي‏دانستند، و گروهي عقيده داشتند كه حقّ غير از »ملك« است، و اضافه ملك با حقّ فرق مي‏كند، و جماعتي مي‏گفتند »حق« مرتبه ضعيفي از »ملك« است، امّا دور از انصاف نيست كه »حق را نوعي سلطنت بدانيم كه براي ذيحق از سوي شارع جعل شده حال اين سلطه يا بر شخص است مثل حقّ قصاص يا بر شئي است ،مثل »حق التحجير« و يا در عقدي لحاظ شده مثل »حق خيار فسخ«.
    7 - »حكم«
    حكم عبارت است از همان قانوني كه توسط شارع جعل مي‏شود، و قابل اسقاط نيست و آن بر دو قسم است يا تكليفي است و يا وضعي. بعضي حكم را عبارت از »خطاب الهي« كه متعلق به فعل مكّلف باشد، دانسته‏اند.)21)
    بعضي از علماي ديگر در تعريف حكم گفته‏اند: »الحكم خطاب اللّه تعالي المتعلق با فعال المكلّفين بالاقتضاء اوالتخيير اوالوضع« اقتضا در اينجا به معني طلب مي‏باشد.)22)
    8 - فرق حق و حكم
    حكم در واقع منع آزادي بشر در تصّرفاتش مي‏باشد، وليكن حقّ اعطاء چيزي است به او، بالاتر از آزادي سابقش .)23)
    به همين جهت »سيّد كاظم طباطبائي« مي‏فرمايد: »حق نوعي سلطنت بر چيزي است، برخلاف حكم كه آن مجرّد رخصت در انجام چيزي يا ترك آن است، يا حكم به ثبوت اثري يا عدم آن بر چيزي.
    پس خيار به اين معنا »حق« است، چون شارع نوعي از سلطنت را بر فسخ براي يكي از دو طرف معامله قرار داده امّا »جواز« در عقود جائز، چون حكم، جز رخصت شرعي بر فسخ نيست. در اينجا شارع »سلطنتي« را براي فسخ به نفع يكي از دو طرف معامله جعل نكرده است.اين قضيه مانند نوشيدن آب و خوردن گوشت است، چون از طرف شارع سلطنتي بر اين مطلب اعتبار نشده است.«)24)
    9 - وجوه افتراق حقّ و حكم
    در اين زمينه گفته شده: فرق حّق و حكم به يكي از امور سه گانه است:
    الف - هر چه قابل انتقال به ارث باشد پس آن حق است و اگر قابل انتقال نباشد حكم است.
    ب - هر چه قابل اسقاط و ابراء باشد حق است و اگر چنين نباشد حكم است.
    ج - هر چه قابل معاوضه و مصالحه باشد به اين ترتيب كه به صلح و غير آن به شخص ديگري منتقل شود، حّق است و در غير اين صورت حكم مي‏باشد.
    بعضي صفات مذكور را از آثار حق مي‏دانند. در اين رابطه »ميرزا حبيب الله رشتي« مي‏فرمايد:
    »شكّي وجود ندارد كه اين وجوه به حسب ذات ما به الامتياز حق از حكم نيست، بلكه اينها از آثار حق است.«)25)
    10 - آراء در »تفاوت حق و حكم«
    يك نظر مبني بر آن است كه نبايد مجعول »شرعي«يا»عقلايي« را به دو قسم حّق و حكم تقسيم كنيم، تا نيازمند تفاوت باشد، زيرا همه آنها احكام شرعي يا عقلايي است كه براي تأمين مصالحي خاص اعتبار شده‏اند.)26)
    نظر دوم تفاوت آن دو را در امكان اسقاط حق و عدم امكان اسقاط حكم مي‏داند.)27)
    آنچه به نظر مي‏رسد آن است كه با توجه به مطالب گذشته، ديدگاه اوّل مورد قبول نيست، و نظر دوم در مواردي كه حّق قابل اسقاط نباشد به سختي توجيه مي‏شود.
    11 - ملك
    ملك در لغت آن چيزي است كه در قبضه انسان است، و بر حسب اصطلاح »قدرت و استيلايي« است كه به وسيله يكي از اسباب قانوني ايجاد مي‏شود، چون در ملك تشكيك و شدت وضعف مطرح است، داراي مراتبي است. ضعيف‏ترين مراتب آن را »حق« نامند.)28) همچنين در اين رابطه گفته شده است كه ملك داراي چند معني است كه مناسب‏ترين آنها با تعريفات فقهاء احتواء و استيلاء بر شئي است.)29)
    12 - تعبيرات علما در رابطه با »ملك«
    الف - »شهيد اول« در اين مورد مي‏گويد:»ملك حكمي است شرعي كه به عين يا منفعت تعّلق مي‏گيرد و قدرت بهره برداري يا عوض گرفتن از آنها را براي مالك از آن نظر كه مالك است به همراه دارد.«)30)
    ب - مرحوم سيّد كاظم يزدي مي‏فرمايد: »ملك عبارت است از »سلطنت مالك بر مملوك« يا عقد خاصّي كه منشأ سلطنت مذكور است.«)31)
    ج - امام خميني )رض) در اين رابطه مي‏فرمايد: »مالكيت اعتباري است عقلايي كه يكي از احكام آن عبارت است از قدرت اعتباري شخص بر تغيير و تحّول مملوك.«)32)
    د - »مرحوم آية الله خويي« مي‏فرمايد: »اعتبار احاطه مالك بر مملوك را ملك نامند.«)33)
    ه - بدران ابوالعينين بدران مي‏گويد: »ملكيت عبارت است از اختصاص به يك چيز به طوري كه ديگران را از آن منع كند، و به صاحبش امكان تصرف را در آن بدهد، مگر آن كه مانعي شرعي او را از تصّرف در آن باز دارد.«)34)
    13 - جمع بندي آراء علما در مورد »ملك«
    با دقت در آراء مذكور مي‏توان گفت: ملك رابطه‏اي است اعتباري كه بر اساس آن مملوك به مالك اختصاص پيدا مي‏كند، و به مقتضاي آن مالك حّق دارد، در چارچوب قانون هر طوري كه مايل باشد، از آن بهره برداري كرده و ديگران را از تصّرف در آن باز دارد، مگر مانعي شرعي چون افلاس پديد آيد.
    14 - فرق حق و ملك
    در وجه تمايز حق و ملك گفته شده است كه اگر علاقه و رابطه انسان با اشياء يك رابطه حاكميت خاص باشد، »حق« ناميده مي‏شود و اگر از مجموعه‏اي از جهات تحت تسّلط شخص باشد. ملك نام دارد، پس ملكيت »حقوق مجتمعه« است و حق »ملكيت خاص« مي‏باشد.)35)
    در مورد تمايز حّق و ملك شيخ »محمد تقي آل فقيه« گفته است: حقّ و ملك از لحاظ اضافه و نسبت فرقي ندارند ؛ و ظاهراً از حيثيتهاي ديگر نيز با هم تفاوتي ندارد، فقط مورد آنها فرق مي‏كند، مورد »ملك« با مورد »حق« فرق دارد، امّا اين نكته را نمي‏شود انكار كرد كه حق نسبت به »ملك« عام‏تر است، چون حقّ شامل سلطه بر اشياء است و اشخاص و عقود را هم در بر مي‏گيرد، در حالي كه ملك احاطه و سلطنتي است اعتباري بر مملوك .)36)
    15 - سخن پاياني
    آنچه در مقاله استاد مطرح شده بيشتر در مورد تعريف »حق و حكم« و فرق آنها مي‏باشد. در پايان نيز مؤلف نظر مرحوم كاشف الغطا را درباره »ملك« بيان كرده است.
    نويسنده معتقد است شارع مقدس در جعل مفاهيم اعتباري مانند» حق« خيلي دخالت نداشته و تنها حقوق مرسوم در جامعه را تأييد نموده و يا با اضافه كردن شروط و قيودي آنها را اصلاح كرده است؛ اما »حكم« در واقع يك رأي شرعي است كه در موارد مختلف بيان شده بنابراين انسان در زمينه اجراي احكام حق دخل و تصرف ندارد.
    اميد است اين مقدمه و ترجمه گامي باشد جهت تحقيق بيشتر در احكام ومقررات اسلامي .
    سيد محمد اطيابي
    2 - پيشگفتار مؤلف
    پس از دريافت دعوتنامه كنگره حقوق در اسلام، برآن شدم كه پيرامون يكي از مسائل مورد توجه انديشمندان حوزه در آن كنگره سخنراني كنم، و برادران حاضر در كنگره را با يكي از جلسات درس خارج كه شبيه كنفرانسهاي دانشگاهي است، آشنا نمايم.
    در جلسه‏هاي درس خارج فقه و اصول زمان خيلي مورد توجه نيست و تفكر بيشتر در باره موضوعات فقهي و اصولي است، در حالي كه استاد درس خارج عميقاً به يك مسأله توجه مي‏كند و به نقل آراء و اقول مي‏پردازد و آنها را نقد و بررسي مي‏كند، ممكن است اين جلسات روزها و هفته‏ها طول بكشد.
    استاد درس خارج پس از بيان نظرات علماء به نقد و رد و قبول آنها مي‏پردازد.
    در همين راستا شاگرادان درس خارج در حالي كه در بحث استاد مشاركت مي‏كنند، پس از غور و تفكر بالاخره يكي از آراء را براي خود بر مي‏گزينند و يا با وصول به يك رأي جديد از آراء قبلي دست مي‏شويند.
    طلاب علوم ديني تنها به درس رسمي اكتفا نمي‏كنند بلكه به جلسات تقرير درس همسانهاي برتر خود نير توجه دارند.
    بيان دوباره دروس را تقرير و عهده دار آن را »مقّرر« مي‏نامند، مقّرر همانند »بازگوكننده« درس در زمانهاي گذشته است، در حقيقت »مقّرر« درس را براي طلاب تكرار مي‏كند.
    طلاب در گروههاي دو يا سه نفري بعد از اتمام درس به بحث و تقرير آن مي‏پردازند و سپس آن را تدوين مي‏نمايند و چه بسا با عنوان »تقريرات« آن را به زيور طبع بيارايند.
    اين تقريرات ممكن است بر استاد عرضه شود، آنگاه او آن را توقيع فرموده و مرتبه علمي شاگرد كه »اجتهاد مطلق« يا كمتر از آن است را متذكر مي‏شود.
    اين توقيع استاد در واقع براي طلبه به منزله »تصديق اجتهاد علمي «است.
    يكي از تقريرات اننجانب )مؤلف) بحث »فرق حق و حكم« مي‏باشد كه در ضمن با مباحث »كنفرانس حقوق« هم سازگاري دارد.
      


    ادامه مطلب


    اضطراب و نگراني ياس و نااميدي غم و اندوه و خشم و عصبانيت احساس هاي ناخوشايندي هستند كه بسياري از افراد در لحظات سخت و بحراني دچار آن مي شوند.شايد تو نيز در
    لحظات بحراني و سرنوشت ساز زندگي مثل دوران هاي خاص دچار اين احساسات شده باشي احساساتي كه انسان را در جزيره غربت و تنهايي اسير و بازدهي و كارايي را كم كرده اند.احساساتي كه حتي اجازه تفكر و تامل نمي دهند و هر لحظه با كلامي و طعنه اي بي قرارت مي سازند گاه ياس به سراغت مي آيد و شكست تو را حتمي مي داند لحظه اي ديگر غم به سراغت مي آيد و تو را بد بخت ترين و تنهاترين فرد روي زمين معرفي مي كند كه فرسنگها با خوشبختي فاصله داري زماني خشم به نو مي گويد كه چرا بايد بعضي ها بهترين شدايط را داشته باشند و تو از حداقل ها نيز برخوردار نباشي .تو مي ماني كه چگونه از چنگال اين احساس هاي نا خوشانيد رهايي يابي؟راستي آيا راهي هست؟آيا مي توان درلحظات بحراني زندگي به ساحل آرامش رسيد؟
    دعا پلي به سوي آرامش و امنيت
    الكسين كارل پزشك و جراح و فيزيولوژيست وزيست شناس مشهور قرن بيستم فرانسه و برنده جايزه نوبل 1912مي گويد:نيايش و تفرع و  ناله و طلب ياري و استعانت و گاهي يك حالت كشف و شهود روشن و آرام دروني و مستمر و دورتر از اقليم همه محسوسات است.به عبارت ديگر مي توان گفت كه نيايش پرواز روح به سوي خدا يا حالت پرستش عاشقانه نسبت به آن جدايي است كه معچزه حيات از او سرزده است و بالاخره نيايش نمودار كوشش انسان است براي ازتباط با آن وجود نامرئي آفريدگار عقل كل و قدرت مطلق وخير مطلق و منچي هر يك از ما . اين سير روحاني انسان به سوي پروردگار داراي فوايد بسيار و غير قابل انكار و از همين رو در تمامي اديان بر آن تاكيد شده است چرا كه از يك سو فرد نيايش كننده به ويژه اگر با شور و حرارت دعا كند بسياري از اوقات به هدف و مقصودش نامل مي شود و از سوي ديگر نفس اين عمل داراي ارزش و اعتبار خاصي است و به انسان ارامش و امنيتي پايدار هديه مي دهد و رفته رفته باعث صلح دروني و هماهنگي و سازش خوش فعاليت هاي عصبي را اخلاقي مي شود و بزرگترين ظرفيت عمل در برابر محروميت اتهام و اندوه و بيماري و و درد را به انسان مي دهد.
    البته به گقته كارل آرامش ناشي از نيايش همجون مرفين نيست بلكه دعا در عين حال كه آرامش را پديد مي آورد  به طور كامل و صحيحي در فعاليت هاي مغزي انسان نوعي شكفنگي و انبساط باطني و گاه قهرماني و دلاوري را تحريك مي كند.به همين دليل امروزه در برخي از دانشگاه هاي مشهور و معتبر جهان دانشجويان هر روز صبح قبل از ورود به كلاس درس نيايش مي كنند موفق تراز دانشجوياني هستند كه در طي شبانه روز وقتي را به اين عمل روحاني اختصاص نمي دهند.حتبي برخي از تيم هاي ورزشي متوجه شده اند كه در صورت نيايش صحبگاهي كيفيت كار آنها بالاتر رفته و هماهنگي تيمي و موفقيت بيشتري نصيب آنها مي شود. همچنين در بسياري از بيمارستان هاي بزرگ و سازمان هاي طبي جهان مثل سازمان طبي "لورد"نمونه هايي به ثبت رسيده كه بعضي از بيماران به ياري دعا نيايش به طور آني از دردهايي چون سرطان و عفونت كليه و زخمهاي مزمن و سل ريوي شفا يافته اندوحتي جراحات و صدمات جسمي و آناتوميك آنها از بين رفته است.
    "ديل كارنگي" روانشناس مشهور آمريكايي مي گويد :ايمان مذهبي به طور قطع عاليترين وسيله معالچه غم و نگراني است.يا كسي كه پاي بند مذهبي باشذ هرگز رنگ امراض عصبي را نخواهد ديد.نيايش به معناي پذيرفتن ضعف و تنبلي و سستي نيست و دعا جاي عمل را نمي گيرد و شخص را بي نياز از آن نمي كند بلكه انسان بايد تمامي تلاش خود را كرده وشرايط استجابت دعا را فراهم آورد . سپس از خدا بخواهد كه براي گام برداشتن و و رسيدن به هدف او را ياري دهد.همچنين خداوند بر اساس حكمت خويش برخي از دعاها را هر چند كه خير باشد سريع اجابت نمي كند يا حتي اجابت آنها را مصلحت نمي دانداما نفس دعا كردن براي نيايش گرعامل خيروآرامش و تقويت ايمان و نيروي اراده مي شود به ويژه اگر انسان در هنگام دعا نيتش اين باشد كه خديا من از تو طلب مي كنم ولي به تصميم تو تسليم و به آنچه مقدر كرده اي راضي هستم.اين آرزوهاكه به صورت دعا به زبان مي آيد و برآورده نمي شود در سلسله اعصاب ودر مغز و در قلب در آنچه شخصيت تشكيل مي دهد و وجود خارجي دارد جايگزين مي گردد.هر قدر آن آرزوها شديدو حركتمان از نرسيدن به آن تندترو تيزتر باشد اثر يادگيري كه در ضمير ناخودآگاه به جا خواهد گذاشت محكم تر و نيرومندتر بود.اين منبغ انرژي در حيات شخص  و در فعاليت هاي بعدي او منشاءاثر بوده و مي تواند فرصت و موقعيت بروز و ظهور اعمالي را پيدا نمايد و هم در نسل و فرزندان و هم خود شخص در رستاخيز موثر واقع شود.اگر با تمام وجود براي خير دنيا و آخرت خود و ديگران نيايش كنيم اجازه مي دهيم كه احساس پاك نيايش در قلب و روح ما وارد شده ومارا از خود خواهي و دروغ و تكبر و ريا دور سازد.در عين حال اگر انتظار نداشته باشيم كه آنچه به كوشش ميسر مي شود خداوند به دعا عطا كند بدون شك دعا همچون خورشيدي درخشان سايه هاي ترس و اضطراب و غم و ياس و خشم رااز دل و جان ما پاك مي كندوبه ما اجازه مي دهد تا با آرامش و خاطري آرام و آسوده تمامي افكار و نيروهاي مثبت خود را جمع كرده و هنگام مواجه شدن با مشكلات و سختي ها بهترين راه را پيدا و بيشترين بازدهي را داشته باشد.


    © 2008 CopyRight All Rights Reserved by  Designer : saeid mohammad ebrahim
     قدرتمند ، کارت سوخت ، کرک کارت سوخت ، آموزش ، نرم افزار ، دانلود رايگان ، کتاب الکترونيکي ،‌ نحوه گرفتن کارت سوخت المثني ، حسابداري ، نرم افزار حسابداري هلو ،‌ عاشقانه ، عشقولانه ، پرورش قارچ ، دانلود مترجم پديده ،‌ بازيگران زن سينماي ايران ، ا سينماي ايران ، عکسهاي، خريد املاک ،‌ صورتحساب آخرين دوره ، نرم افزار موبايل ، ابزارهاي فتوشاب ، روزنامه ورزشي ، مجله خانوادگي ، عکسهاي، عکس دانلود کليپ ايراني ،‌ نرم افزار نوکيا ، آلبوم موسيقي جديد ، عکس هاي عروسي ،  ، دانلود کتاب ،‌ معما ،‌ گالري عکس ،‌ باران کوثري ، مهناز افشار ، بهنوش بختياري ،‌ محمدرضا گلزار ،‌ نيوشا ضيغمي ، ، ميترا حجار ، بهرام رادان ،‌لو رفته ،  تهران ، دختر ايراني ، پ داغ ، ، استخر ، روزنامه البرز ، ،‌ عروسي يانگوم ، جواهري در قصر ،  دختر ، زنانه ، جوراب ،‌ دانلود آهنگ ، ترانه جديد ، حميد عسکري ، رضا صادقي ،‌ احسان خواجه اميري ، آزيتاحاجيان ، يوسف و زليخا ، کتايون رياحي ، ، تيتراژ سريال ، سريال ميوه ممنوعه ،‌ سريال روز حسرت ، پورياپورسرخ ، افسانه بايگان ، ايرنا ، ايسنا ، سايت ، بازار ، اس ام اس سرکاري ، اس ام اس داغ ، دانلود فيلمهاي ايراني ، دانلود فيلم ، برزو ارجمند ، مهران مديري ، دانلود امپراتور دريا ، سودوکو ، کاکورو ، جدول ، فرزاد حسني ، مثلث شيشه اي ، يانگوم ، دانلود رايگان بازي ، کرکهاي بازي ، لعيا زنگنه ، ازدواج موقت ، صيغه ، يکتا ناصر ، مشخصات فني ريو ، لاله اسکندري ،‌ مدل مانتو ، مدل لباس زنانه ، مدل جديد ابرو ، غذاهاي ايراني ، سريالهاي تلويزيوني ،‌ سايت بازار کار ، سنگ ماه تولد ،  ، امين حيايي ، لطيفه ، جوک ، مهاجرت ، گرين کارت ،‌ دوبي ، عکس هندي ،‌ ، کليپ استخر ، دوربين مخفي ، ، کليپ ،   ، ، عکس ، خودشناسي ، آتنه فقيه نصيري ، مريلا زارعي ، النازشاکردوست ، هديه تهراني ، نيکي کريمي ، هايده ، آلبوم مهستي ، دختران ايراني ، نانسي عجرم ، جسيکا آلبا ، نيکول کيدمن ، آنجليناجولي ، ، ، لباس مهماني ،، ، همسريابي ، آلبوم جديد معين ،‌ ، لاريجاني ، استعفا وزير ،‌ کدهاي ايرانسل ، شارژ رايگان ايرانسل ، قوي ،‌ کتي هولمز ، زهرا ، ، فيلم ، ، فارسي ساز ، دانلود کرک ، ديکشنري نارسيس ، دختران .....زيبا ،‌ اکانت مجاني ، فوتبال ، طالع بيني ، مدل آرايش ، جزوه الکترونيک ، انجمن علمي ، مقاله پژوهشي ، پرورش شترمرغ ، سايت تخصصي برق، ژورنال لباس عروسي ، کارت ويزيت ، راهنماي فارسي ،‌ ، داستان  ، دکوراسيون منزل ، ، نتايج کنکور ، قرعه کشي ، مسابقه ، جايزه دار ، نقشه کامل تهران ، آهنگ جديد افتخاري ، جنيفر لوپز ، ، پزشک دهکده ، راهنماي  ،‌ روشهاي زناشويي ،‌ عکس  يانگوم ، کرک مترجم پارس ، عکس خانم ايراني ، ،‌ انجمن ، ، زن، ، عکس ،‌ آموزش نصب ويندوز ، استخدام منشي ،‌ عکس  ، بهترين سايت موبايل ، موبايل سامسونگ ،‌ موتورلا ،‌ نرم افزار سوني اريکسون ، ويتالي ، بالاي ، پسورد سايت ، ، زنگ گوشي ، آنتي ويروس موبايل ، تحصيل در ، ثبت نام رايگان ، ، ترانه عليدوستي ، ، سريال پرستاران ، برنامه نود ، هک کارت تلفن ، پارسا پيروزفر ، دانلود  عربي ، قالب بلاگفا ، موسيقي سنتي ، شجريان ، ، درباره جن ،، روزنامه ورزشي پيروزي ، حميد گودرزي ، بيل گيتس ، جديدترين اس ام اس ها ، کدهاي مخفي موبايل ، کليپ موبايل ، دانلود تيتراژ سريال ، سايت مد و لباس جديد ، دانستنيهاي پوستي ، نامه عاشقانه ، برنامه موبايل ، دانشگاه ، کنکور ، سياوش خيرابي ، سريال آنتي ويروس ، سرگرمي ، داستانسرا ، آرايش صورت ، مدل لباس ، 3gp, jar, mp3, iran , iran l ، دوشيزه ، ، باحال وجذاب ، . غزه .  نظامي . موسيقي . جومونگ . هموسو .