خواص سوره ياسين
آيه 2- هر روز 100مرتبه بگوييد (وَ اَلْقُرانِ اْلحَكيمِ) جهت زيادي نعمت
آيه 4- 100مرتبه بگوييد(عَلي صِراطٍ مُستَقيم) جهت دوستي با خدا ومشتاق شدن به اطاعت او
1- سوره ياسين را بخواند ،آيه (سَلامٌ قَوْلاَ مِنْ رَبِّ الْرَحيِمِ) را 70 مرتبه تكرار كند ، حاجات خود را از خداوند بخواهد.
-
دوشنبه 16 آذر 1388
3:42 AM
نظرات(0)
به نام يكتاي هستي بخش
به قول مولوي زبان هم خرمن است و هم آتش ؛ومي تواند موجبات سعادت ويا شقاوت آدمي را فراهم آورد
وبه فرموده مولاي متقيان( راحه الانسان من اللسان ؛وبلاء الانسان من اللسان )(3)
آنچه زخم زبان كند با من زخم شمشيرجان ستان نكند
نو جوانان و جوانان وهمه افراد جامعه بايد بياموزند و بدين باور برسند كه :
-
دوشنبه 16 آذر 1388
3:38 AM
نظرات(0)
سیمای اباالفضل(ع) هم چهرة عباس زیبا بود، هم اخلاق و روحیاتش. ظاهر و باطن عباس نورانی بود و چشمگیر و پرجاذبه. ظاهرش هم آیینة باطنش بود. سیمای پر فروغ و تابندهاش او را همچون ماه، درخشان نشان ميداد و در میان بنی هاشم، كه همه ستارگانِ كمال و جمال بودند، اباالفضل همچون ماه بود؛ از این رو او را «قمر بنی هاشم» میگفتند. در ترسیم سیمای او، تنها نباید به اندام قوی و قامت رشید و ابروان كشیده و صورت همچون ماهش بسنده كرد؛ فضیلتهای او نیز، كه درخشان بود، جزئی از سیمای اباالفضل را تشكیل ميداد. از سویی نیروی تقوا، دیانت و تعهّدش بسیار بود و از سویی هم از قهرمانان بزرگ اسلام بهشمار ميآمد. زیبایی صورت و سیرت را یكجا داشت. قامتی رشید و بر افراشته، عضلاتی قويو بازوانی ستبر وتوانا و چهرهای نمكین و دوست داشتنی داشت. هم وجیه بود، هم ملیح. آنچه خوبان همه داشتند، او به تنهایی داشت. وقتی سوار بر اسب ميشد، به خاطر قامت كشیدهاش پاهایش به زمین ميرسید و چون پای در ركاب اسب مينهاد، زانوانش به گوشهای اسب ميرسید.(1) شجاعت و سلحشوری را از پدر به ارث برده بود و در كرامت و بزرگواری و عزّت نفس و جاذبة سیما و رفتار، یادگاری از همة عظمتها و جاذبههای بنيهاشم بود. بر پیشانياش علامت سجود نمایان بود و از تهجّد و عبادت و خضوع و خاكساری در برابر «اللّه» حكایت ميكرد. مبارزی بود خدا دوست و سلحشوری آشنا با راز و نیازهای شبانه. قلبش محكم و استوار بود همچون پارة آهن. فكرش روشن و عقیدهاش استوار و ایمانش ریشهدار بود. توحید و محبّت خدا در عمق جانش ریشه داشت. عبادت و خداپرستی او آن چنان بود كه به تعبیر شیخ صدوق: نشان سجود در پیشانی و سیمای او دیده ميشد.(1 ایمان و بصیرت و وفای عباس، آن چنان مشهور و زبانزد بود كه امامان شیعه پیوسته از آن یاد ميكردند و او را به عنوان یك انسان والا و الگو ميستودند. امام سجاد(ع) روزی به چهرة «عبیدالله» فرزند حضرت اباالفضل(ع) نگاه كرد و گریست. آنگاه با یاد كردی از صحنة نبرد اُحد و صحنة كربلا از عموی پیامبر (حمزة سیدالشهدا) و عموی خودش (عباسبن علی) چنین یاد كرد: »هیچ روزی برای پیامبر خدا سختتر از روز «اُحد» نگذشت. در آن روز، عمویش حضرت حمزه كه شیر دلاور خدا و رسول بود به شهادت رسید. بر حسین بن علی(ع) هم روزی سختتر از عاشورا نگذشت كه در محاصرة سيهزار سپاه دشمن قرار گرفته بود و آنان ميپنداشتند كه با كشتن فرزند رسول خدا به خداوند نزدیك ميشوند و سرانجام، بيآنكه به نصایح و خیرخواهيهای سیدالشهدا گوش دهند، او را به شهادت رساندند«. آنگاه در یاداوری فداكاری و عظمت روحی عباس(ع) فرمود: »خداوند،عمویم عباس را رحمت كند كه در راه برادرش ایثار و فداكاری كرد و از جان خود گذشت، چنان فداكاری كرد كه دو دستش قلم شد. خداوند نیز به او همانند جعفربن ابيطالب در مقابل آن دو دستِ قطع شده دو بال عطا كرد كه با آنها در بهشت با فرشتگان پرواز ميكند.عباس نزد خداوند، مقام و منزلتی دارد بس بزرگ، كه همة شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه ميخورند و رشك ميبرند«(1). آن ایثار و جانبازی عظیم اباالفضل، پیوسته الهام بخش فداكاريهای بزرگ در راه عقیده و دین بوده است و جانبازان بسیاری اگر دستی در راه دوست فدا كردهاند، خود را رهپوی آن الگوی فداكاری ميدانند و اسوة ایثارشان جعفر طیار و عباس بن علی بوده است: چون اقتدا به جعفر طیار كردهایم پرواز ماست با پرِ جان در فضای دوست در پیروی ز خطّ علمدار كربلاست دستی كه دادهایم به راه رضای دوست(1) بصیرت و شناخت عمیق و پایبندی استوار به حق و ولایت و راه خدا از ویژگی های آن حضرت بود. در ستایشی كه امام صادق(ع) از او كرده است بر این اوصاف او انگشت نهاده و بهعنوان ارزشهای متبلور در وجود عبّاس، یاد كرده است: »كانگ عگمُّنا العبّاسُ نافذگ البصیرةِ صُلبگ الایمانِ، جلااهگد معگ ابيعبدالله(ع) وگاگبْلی’ بلاءاً حسگناً ومضی شهیداً(1)؛ عموی ما عباس، دارای بصیرتی نافذ و ایمانی استوار بود، همراه اباعبدالله جهاد كرد و آزمایش خوبی داد و به شهادت رسید«. و در یكی از زیارتنامههای آن حضرت نیز بر این «بصیرت» و اقتدا به شایستگان اشاره شده است «شهادت ميدهم كه تو با بصیرت در كار و راه خویش رفتی و شهید شدی و به صالحان اقتدا كردی»(1). بصیرت و بینش نافذ و قوی كه امام در وصف او به كار برده است، سندی افتخار آفرین برای اوست. این ویژگيهای والاست كه سیمای عباس بن علی را درخشان و جاودان ساخته است. وی تنها به عنوان یك قهرمانِ رشید و علمدارِ شجاع مطرح نبود، فضایل علمی و تقوایی او و سطح رفیع دانش او كه از خردسالی از سرچشمة علوم الهی سیراب و اشباع شده بود، نیز درخور توجّه است. تعبیر »زُقّگ العِلْمگ زگقّاً«(1) كه در برخی نقلها آمده است، اشاره به این حقیقت دارد كه تغذیه علمی او از همان كودكی بوده است. مقام فقاهتی او بالا بود و نزد راویان، مورد وثوق به شمار ميرفت و دارای پارسایی فوق العادهای بود. تعبیر برخی بزرگان دربارة او چنین است: »عباس از فقیهان و دین شناسانِ اولاد ائمّه بود و عادل، ثقه، با تقوا و پاك بود«.(1) و به تعبیر مرحوم قاینی: »عباس از بزرگان و فاضلانِ فقهای اهل بیت بود، بلكه او دانای استاد ندیده بود«.(1) این سردار رشید و شهید، علاوه بر آن كه خود به لحاظ قرب و منزلتی كه نزد پروردگار دارد در قیامت از مقام شفاعت برخوردار است، وسیلة شفاعت حضرت زهرا نیز خواهد بود. در روایت است: در روز رستاخیز، آنگاه كه كار سخت و دشوار گردد، پیامبر خدا، حضرت علی را نزد فاطمه خواهد فرستاد تا درجایگاه شفاعت حاضر شود. امیرمؤمنان به فاطمه میگوید: از اسباب شفاعت چه نزد خود داری و برای امروز كه روز بيتابی و نیازمندی است چه ذخیره كردهای؟ فاطمة زهرا میگوید: یا علی، برای این جایگاه، دستهای بریدة فرزندم عباس بس است(1). افتخار بزرگ عباس بن علی این بود كه در همة عمر، در خدمتِ امامت و ولایت و اهلبیت عصمت بود، بخصوص نسبت به اباعبدالله الحسین(ع) نقش حمایتی ویژه ای داشت و بازو و پشتوانه و تكیه گاه برادرش سیدالشهدا بود و نسبت به آن حضرت، همان جایگاه را داشت كه حضرت امیر نسبت به پیامبر خدا داشت. در این زمینه به مقایسة یكی از نویسندگان دربارة این پدر و پسر توجه كنید: »حضرت عباس در بسیاری از امور اجتماعی مانند پدر قدمردانگی برافراخت و ابراز فعالیت و شجاعت نمود. عباس، پشت و پناه حسین بود مانند پدرش كه پشت و پناه حضرت رسول الله بود. عباس در جنگها همان استقامت، پافشاری، شجاعت، قوّت بازو، ایمان و اراده، پشت نكردن به دشمن، فریب دادن و بیم نداشتن از عظمت حریف و انبوهی دشمن را كه پدرش درجنگهای اُحد، بدر، خندق، خیبر و غیره نشان داد، در كربلا ابراز داشت. عباس، همانطور كه علی(ع) همیان نان و خرما به دوش میگرفت و برای ایتام و مساكین ميبرد، او به اتفاق و امر برادر، بسیاری از گرسنگان مكّه و مدینه را به همین ترتیب اطعام مينمود. عباس، مانند علی(ع) كه باب حوایج دربار پیغمبر بود و هركس روی به ساحت او ميكرد، اوّل علی را ميخواند، باب حوایج در استان امام حسین بود و هركس برای رفع حوایج به دربار حسین (ع) ميشتافت، عباس را ميخواند. عباس مانند پدر كه در بستر پیغمبر خوابید و فداكاری كرد در راه پیغمبر، در روز عاشورا برای اطفال و آب اوردن فداكاری كرد. عباس مانند پدر كه در حضور پیغمبر شمشیر ميزد، در حضور برادر شمشیر زد تا از پای در آمد. عباس، همانطور كه پدرش به تنهایی به دعوت دشمن رفت، بهتنهایی برای مهلت به طرف خیل دشمن حركت فرموده و مهلت گرفت«(1).با عباس(ع) در حماسة عاشورا چون ميخواهیم عباس بن علی(ع) را در صحنة حماسة كربلا بشناسیم، ناچار به نقل حوادثی ميپردازیم كه اباالفضل در آنها نقش و حضور داشته است. بیان این صحنهها و واقعهها، هم ایمان عباس را نشان ميدهد، هم وفا و اطاعتش را، هم سلحشوری و مردانگياش را، هم تابش یقین و باور بر تیغهء شمشیر بلند عباس را، هم بصیرت در دین و ثبات در عقیده و پایمردی در راه مرام و انس به شهادتِ در راه خدا را. درجبهة كربلا مردی را ميبینیم كه در درگیری حق و باطل، بيطرف نمانده است و تا مرز جان به جانبداری از حق شتافته است. قامتش، قلّة نستوه و بلندِ رشادت؛ دلش، بیكران دریا؛ صدایش رعد آسا و با صلابت. با ان همه شكوه و شجاعت و قوّت قلب، یك «سرباز» و یك «جانباز» در اردوی ابا عبدالله الحسین. هفتم محرّم بود. كاروان شهادت چند روزی بود كه در سرزمین كربلا فرود آمده بود. سپاه كوفه بر نهر فرات مسلّط بودند و آب را به روی حسین و یارانش بسته بودند. این فرمانی بود كه از كوفه رسیده بود، ميخواستند ناجوانمردانه با استفاده از اهرمِ فشارِ عطش، حسین را به تسلیم و سازش وادارند. شمربن ذی الجوشن كه از هتّاك ترین و كین توزترین دشمنان اهلبیت بود، با طعنه و طنز، تشنگی امام را مطرح ميكرد. پس از آن كه آب را به روی فرزند زهرا بستند، شمر گفت: هرگز آب نخواهید نوشید تا هلاك شوید. عباس بن علی(ع) به سیدالشهدا گفت: ای ابا عبدالله، مگر نه این كه ما برحقّیم؟ فرمود: آری. پس از آن، اباالفضل بر آنان كه مانع برداشتن آب شده بودند حمله آورد و آنان را از كنار آب پراكنده ساخت تا آن كه همراهان امام آب برداشتند و سیراب شدند.(1) حلقة محاصرة فرات تنگتر و كنترل شدیدتر شد و برداشتن آب از فرات دشوار گشت. در نتیجه، تشنگی و كم آبی در خیمههای امام حسین(ع) آشكار شد و عطش بر كودكان بیشترین تأثیر را داشت. چشمها و دلها در پی عباس رشید بود تا برای این مشكل چارهای بیندیشد و آبی به خیمهها برساند. حسین بن علی(ع) برادر رشیدش عباس را مأمور كرد تا مسؤولیت تهیة آب را برای خیمهها به عهده گیرد. او سقّایيتشنه كامان را عهده دار شد. همراه سی مرد سوار از بنی هاشم و دیگر یاران و بیست نفر پیاده، كه تحت فرمانش بودند، بهسوی فرات روان شد. پرچم این گروه را به«نافع بن هلال» سپرد. فرات در محاصرة نیروهای دشمن بود. برای برداشتن آب ميبایست با عملیاتی قهرمانانه، ضمن درهم شكستن حلقة محاصره، مشكها را پر از آب كرده به اردوگاه باز آورند. گروه به شطّ رسیدند. مشكها را پر كرده بیرون آمدند. در برگشت از فرات بودند كه نگهبانان فرات راه را بر آنان بستند تا مانع آبرسانی به خیمهها شوند. ناچار درگیری پیش آمد. جمعی به نبرد پرداختند و مأموران فرات را مشغول ساختند و جمعی دیگر آب را به مقصد رساندند. عباس و نافع، در جمع گروهی بودند كه نبرد ميكردند، هم در مرحلة اوّل كه ميخواستند وارد فرات شوند، هم هنگام باز آوردن آب.(1) این نخستین برخورد نظامی بین گروهی از یاران امام حسین(ع) با سپاه كوفه در ساحل رود فرات بود. عباس دلاور خود را آماده ساخته بود كه در هر جا و هر لحظه كه نیاز به فداكاری باشد، از جان مایه بگذارد و در خدمت حسین بن علی(ع) و فرزندان پاك او باشد. امان نامه صدایی از پشت خیمههای امام حسین(ع) به گوش رسید. صدای ابلیس، صدای وسواس خنّاس، صدای «شمر» كه میگفت: «خواهر زادگانِ ما كجایند؟» او اباالفضل و سه برادرش را صدا ميزد.(1) برای آنان امان نامه آورده بود. یك بار دیگر نیز پیش از این، دایی اباالفضل از ابن زیاد برای او خطّ امان گرفته بود، ولی عباس مؤدّبانه آن را ردّ كرده بود.(1) این بار شمر برای جدا كردن اباالفضل از جمع یاران امام آمده بود. عباس ابتدا اعتنایی نكرد و گوش به آن صدا نسپرد، چون صاحب صدا و هدف او را ميدانست. امام حسین(ع) فرمود: برادرم عباس، هر چند او فاسق است، ولی جوابش را بده و ببین چه كار دارد. عباس همراه سه برادر دیگرش از خیمه بیرون آمدند. شمر امان نامهای را كه از ابن زیاد، والی كوفه، برای آنان گرفته بود به عباس عرضه كرد و گفت: اگردست از حسین بكشید و به سوی ما بیایید جانتان در امان خواهد بود. عباس، خشمگین از این همه گستاخی و پررویی، نگاهی غضب آلود به شمر افكند و بر سرش فریاد كشید: »نفرین و خشم و لعنت خدا بر تو و بر «امان» تو! دستت شكسته باد ای بی آزرم پست! ایا از ما ميخواهی كه دست از یاری شریفترین مجاهد راه خدا، حسین پسر فاطمه برداریم و او را تنها گذاریم و طوق اطاعت و فرمانبرداری لعینان و فرومایگان را به گردن افكنیم؟ آیا برای ما امان ميآوری درحالی كه پسر رسول خدا را امانی نیست؟!«(1). در نقل دیگری است كه فرمود: «امان خدا بهتر از امان عبیداللّه است»(1 آن تبهكار سرافكنده و ناكام بازگشت. شمر ميخواست با جذب عباس، ضمن آن كه ضربهای به سپاه حسین بن علی(ع) ميزند، جبهة كوفه را هم تقویت كند. بی شك، عباس دلیرمردی جنگاور بود و مظهر خشم علی(ع)، حضورش در میان اصحاب سیدالشهدا بسیار با اهمیت و مایة قوّت قلب آنان بود. امّا دشمنان حق و پیروان باطل، همیشه نادان وكوردلند. مگرعباس در این لحظههای سرنوشت ساز و در آستانة شهادتی شكوهمند، فرزند فاطمه را تنها میگذارد و خود را از یك سعادت ابدی محروم ميسازد! شمر به آن سوی رفت، عباس بن علی هم به سوی امام آمد. در این هنگام «زُهیر» به عباس گفت: ميخواهی ماجرایی را برایت نقل كنم و سخنی را كه خودم شنیدهام بازگویم؟ عباس گفت: بگو. آنگاه زهیر بن قین ماجرای درخواستِ علی(ع) از عقیل را در مورد معرّفی زنی از قبیلة شجاعان، كه برای او فرزندی رشید و شجاع بیاورد، بازگو كرد و افزود: پدرت علی، تو را برای چنین روزی ميخواست؛ مبادا امروز از یاری برادر و حمایت برادرانت كوتاهی كنی! عباس پاسخ داد: ای زهیر، آیا در روزی این چنین، تو ميخواهی به من روحیه بدهی و تشویقم كنی؟ به خدا سوگند، امروز چیزی نشان دهم كه هرگز ندیدهای و حماسهای بیافرینم كه نشنیدهای...(1). من و از حق جدا گشتن، شگفتا به ناحق، همصدا گشتن، شگفتا من و راه خطا، هیهات هیهات من و ترك وفا، هیهات هیهات
-
دوشنبه 16 آذر 1388
3:28 AM
نظرات(0)