همراهان عمرو بن عبدود كه هیچ باور نمىكردند پهلوان نامى و سالخورده عرب به این سرعت به دست پوردلاور ابو طالب و سرباز فداكار اسلام از پاى در آید، با اینكه هر كدام خود از جنگجویان و شجاعان محسوب مىشدند از ترس آنكه همگى به سرنوشت عمرو دچار گردند درنگ را جایز ندانسته و رو به فرار نهادند و برخى چون عكرمة بن ابى جهل و هبیرة بن ابى وهب براى آنكه بهتر بتوانند از آن معركه مرگبار بگریزند نیزههاى خود را به زمین افكنده و گریختند و به هر زحمتى بود توانستند خودرا به آن سوى خندق و لشكر مشركین برسانند. تنها نوفل بن عبد الله بود كه هنگام پریدن از روى خندق پاى اسبش لغزید و او را به درون خندق انداخت، مسلمانان كه چنان دیدند نزدیك آمده و از هر سو به او سنگ مىزدند، نوفل كه چنان دید فریاد زد: خوب است شرافتمندانهتر از این مرا بكشید و یكى از شما به درون خندق آید تا من با او جنگ كنم. باز هم على (ع) پا به درون خندق گذارد و او را به قتل رسانید، و در نقل دیگرى است كه زبیر این كار را كرد و داخل خندق شده او را كشت. و چون عمرو به قتل رسید مشركین كسى را فرستادند تا جسد او را از پیغمبر به ده هزار درهم خریدارى كند، ولى رسول خدا (ص) پول آنها را قبول نكرد و جسد عمرو را به آنها داده فرمود :
«لا نأكل ثمن الموتى» .
داستان دیگرى كه ضمیمه شد و احزاب را به فرار مصمم ساخت. كشته شدن عمرو بن عبدود و به دنبال آن نوفل بن عبد الله رعبى سخت در دل مشركین انداخت و فكر بازگشت و فرار به مكه را در مغز آنها پرورانید و در این خلال كه كار بر مسلمانان نیز سخت شده بود اتفاق دیگرى افتاد كه براى مسلمانان بسیار سودمند واقع شد و یكسره جنگ را به سود مسلمانان پایان داد و احزاب را فرارى داد، و آن اسلام یكى از سرشناسان قبیله غطفان ـ یعنى نعیم بن مسعود ـ بود. هنگام شام بود و رسول خدا (ص) نماز خفتن را خوانده و در فكر تنظیم سپاه و گماردن پاسداران آن شب براى نگهبانى بود كه دید شخصى به جایگاه او نزدیك گردید و چون جلو آمد خود را معرفى كرده حضرت دید نعیم بن مسعود است. نعیم آهسته به رسول خدا (ص) عرض كرد: من مسلمان شدهام ولى هنوز كسى از نزدیكان و قوم و قبیلهام از اسلام من مطلع نشده اینك آمدهام تا اگر دستورى فرمایى و كارى از من ساخته باشد انجام دهم! پیغمبر بدو فرمود: تو یك نفر بیش نیستى، اما اگر بتوانى به وسیلهاى میان لشكر دشمن اختلاف بینداز، زیرا نیرنگ در جنگها به كار رود! و چون عمرو به قتل رسید مشركین كسى را فرستادند تا جسد او را از پیغمبر به ده هزار درهم خریدارى كند، ولى رسول خدا (ص) پول آنها را قبول نكرد و جسد عمرو را به آنها داده فرمود : [ما پول مردگان را نمىخوریم!]
مأموریت نعیم بن مسعود
نعیم با یهود بنى قریظه سابقه دوستى و رفاقت داشت و آنها وى را از دوستان خود مىدانستند، از این رو بىدرنگ خود را به یهود مزبور رسانده گفت: شما بخوبى مرا شناختهاید و سابقه دلسوزى و خیرخواهى مرا نسبت به خود دانستهاید، و مىدانید كه اگر سخنى خصوصى به شما بگویم فقط روى خیرخواهى و علاقهاى است كه نسبت به شما دارم! گفتند: آرى وفادارى و خیرخواهى تو نسبت به ما مسلم و معلوم است و هیچ گونه سوء ظنى در این باره به تو نمىرود، اكنون چه مىخواهى بگویى؟ گفت: آمدهام تا به شما بگویم: شما با قبایل قریش و غطفان فرق دارید، زیرا اینجا سرزمین شما و شهر و دیار شماست، زن و بچه و خانه و زندگىتان همه در این سرزمین است و نمىتوانید از اینجا صرفنظر كرده چشم بپوشید، اما قریش و غطفان تنها به منظور جنگ با محمد به این سرزمین آمدهاند و گر نه خانه و زندگى و زن و فرزندشان در جاى دیگرى است، و از این رو آنها تا وقتى كه بتوانند در این سرزمین مىمانند و در برابر محمد مقاومت مىكنند تا شاید دستبردى زده و غنیمتى به دست آورند و احیانا محمد و یارانش را سركوب كنند، ولى اگر نتوانستند و اوضاع را دگرگون دیدند بدون آنكه فكر آینده شما را بكنند و حتى بى آنكه با شما مشورتى بكنند، به شهر و دیار خود باز مىگردند و شما را در برابر این مرد تنها مىگذارند و آن وقت است كه شما بتنهایى نیروى مقاومت با او را ندارید و معلوم نیست به چه سرنوشتى دچار خواهید شد، و از این رو من صلاح شما را در این مىبینم كه تا چند تن از بزرگان قریش و غطفان را به گروگان نگیرید و نزد خود نگاه ندارید اقدام به جنگ با محمد نكنید، تا قبایل مزبور به خاطر بزرگان خود تا آخرین رمقى كه دارند پایدارى كرده و شما را رهانكنند و بروند! بنى قریظه فكرى كرده گفتند: راست مىگویى مصلحت در همین است كه تو مىگویى و باید همین كار را كرد، و مقدارى هم از نعیم تشكر كردند كه این راه را جلوى پاى آنها گذارد. از آن سو به نزد ابو سفیان و سران قریش آمده و همان گونه كه به بنى قریظه گفته بوده شمهاى از علاقه و دلسوزى خود نسبت به قرشیان سخن گفت و آنها نیز سخنانش را تصدیق كردند، آن گاه با قیافهاى دلسوزانه گفت: مطلبى شنیدهام كه چون به شما علاقه داشتم وظیفه خود دانستم كه هر چه زودتر آن را به اطلاع شما برسانم اما به شرط آنكه این خبر پیش خودتان مكتوم و پوشیده بماند! بزرگان قریش گفتند: مطمئن باش كه هر چه بگویى به كسى نخواهیم گفت. نعیم لب گشوده گفت: شنیدهام كه یهودیان بنى قریظه از نقض عهدى كه با محمد كرده و پیمانى كه شكستهاند سخت پشیمان شده و براى اینكه محمد را از خود راضى سازند و این عمل خود را جبران كنند براى او پیغام دادهاند كه ما به هر ترتیبى شده نقشهاى مىكشیم و چند تن از بزرگان قریش و غطفان را به گروگان مىگیریم و تسلیم تو مىنماییم تا آنها را گردن بزنى و سپس به یارى تو آمده و به جنگ بقیه آنها مىرویم و تارومارشان مىكنیم؟ و محمد با این شرط حاضر شده كه از خیانت آنها صرفنظر كند و پیمان شكنى آنها را نادیده بگیرد، اكنون آمدهام به شما بگویم: اگر بنى قریظه كسى را فرستادند تا از شما افرادى را گروگان بگیرند مبادا قبول كنید و كسى را به دست آنها بدهید كه دانسته او را به كشتن دادهاید! از آن سو به نزد بزرگان قبیله خود ـ یعنى غطفان ـ نیز رفت و عین همین سخنان را به آنها گفت و از آنها خواست تا مطلب را مكتوم و پنهان دارند، و آنها نیز پذیرفته و خود به انتظار نتیجه كارى كه انجام داده بود به خیمه رفت. تفرقه بیانداز وپیروز باش
از آنجا كه خدا مىخواست تدبیر نعیم بن مسعود در تفرقه دشمن بىاندازه مؤثر واقع شد، و به دنبال آن ابو سفیان عكرمة بن أبى جهل را با چند تن از سران قریش وغطفان به نزد یهود بنى قریظه فرستاد و براى آنها پیغام داد كه ما نمىتوانیم در این شهر زیاد بمانیم و اسبان و شترانمان دارند هلاك مىشوند و بیش از این توقف در بیرون شهر براى ما مقدور نیست و بدین جهت آماده باشید تا فردا حمله را شروع كنیم و كار را یكسره كنیم! از قضا هنگامى كه عكرمه و همراهانش براى رساندن این پیغام به نزد بنى قریظه آمدند مصادف با شب شنبه بود و یهود مزبور در جواب آنها گفتند: فردا كه شنبه است و ما در آن روز به هیچ كارى دست نمىزنیم، و گذشته از آن تا شما چند تن از بزرگان و سران خود را به عنوان گروگان به ما نسپارید ما اقدام به جنگ نمىكنیم، زیرا ممكن است جنگ طولانى شود و شما از ادامه جنگ خسته شوید و به شهر خود بازگردید و ما را در برابر محمد تنها بگذارید، و در چنین وضعى دیگر ما قادر به ادامه جنگ با او نخواهیم بود. فرستادگان قریش به نزد ابو سفیان بازگشتند و آنچه را یهودیان گفته بودند به وى بازگفتند، و همگى اظهار داشتند: به خدا نعیم بن مسعود راست گفت و چه خوب شد كه ما را از نیرنگ اینان با خبر كرد و به همین جهت براى بنى قریظه پیغام فرستادند كه ما هرگز چنین كارى نخواهیم كرد و كسى را به عنوان گروگان به شما نخواهیم سپرد، و شما خود دانید مىخواهید جنگ كنید و مىخواهید نكنید. یهود نیز وقتى این پیغام را دریافت كردند با هم گفتند: به خدا نعیم بن مسعود راست گفت، و چه خوب شد كه ما را با خبر كرد، قرشیان مىخواهند جنگ را شروع كنند تا اگر توانستند دستبردى بزنند و گرنه ما را تنها گذارده و به شهر و دیار خود فرار كنند، و به همین جهت براى قریش و غطفان پیغام دادند: ما نیز تا افرادى را به عنوان گروگان به ما ندهید شروع به جنگ نخواهیم كرد.
-
یک شنبه 1 آذر 1388
6:06 AM
نظرات(0)
همانگونه که در مطالب گذشته بیان شد،کارزار احد به غربال مومنان حقیقی از انبوه مسلمانان تبدیل گشت. با هجوم خالد ابن ولید به لشگریان آزمند مسلمان و چشم در خاک غنایم دوخته ،غبار اسبان تیز تاز مشرکین با لبه خون چکان شمشیر بر این چشمان طماع فرو نشست.چشم های خالی از بصیرت وآکنده از هراس میدان جهاد ورسول خدا را تنها گذاشتندبه جز شیر خدا ،حیدر کرار،علی ابن ابیطالب(علیه السلام). شیخ مفید (ره) از زید بن وهب نقل کرده که گوید: به عبد الله بن مسعود گفتم: مردم در آن روز بجز على بن ابیطالب و ابو دجانه و سهل بن حنیف از اطراف رسول خدا (ص) گریختند؟ ابن مسعود گفت: تنها على بن ابیطالب ماند و بقیه رفتند و طولى نکشید که چند تن بازگشتند و به دفاع از پیغمبر (ص) پرداختند که نخست عاصم بن ثابت و سپس ابو دجانه، سهل بن حنیف، طلحة بن عبید الله بودند و زید بن وهب از او پرسید: تو کجا بودى؟ عبد الله بن مسعود گفت: من هم گریختم ... و در شرح دیوان على (ع) و برخى کتابهاى دیگر نیز از زید بن وهب نقل شده که تنها کسى که با آن حضرت ماند على (ع)بود و چند تن دیگر مانند ابو دجانه و سهل بن حنیف بعدا آمدند و قاضى دحلانـیکى از مورخان اهل سنت روایت کرده کهعلى (ع) فرمود: در آن حال به اطراف خود نگریستم و رسول خدا (ص) را ندیدم، در میان کشتگان نیز نظر کردم او را ندیدم با خود گفتم : به خدا سوگند پیغمبر کسى نیست که از جنگ فرار کند در میان کشتگان هم که نیست پس ممکن است خداى تعالى به خاطر رفتار ما او را به آسمان برده باشد و از این رو من هم جنگ مىکنم تا کشته شوم و با همین تصمیم غلاف شمشیرم را شکستم و شروع به جنگ کردم و دشمن که چنان دید جلوى مرا باز کرد ناگاه چشمم به رسول خدا (ص) افتاد که در جاى خود ایستاده. و در روایات دیگر است که على (ع) پیش آمد و شروع کرد دشمنان را از اطراف پیغمبر دور کردن، رسول خدا (ص) چشمش را گرداند و على را دید و از او پرسید: مردم کجا رفتند؟ پاسخ داد پیمانها را شکستند و گریختند، فرمود: تو چرا با آنها فرار نکردى؟ على(ع)عرض کرد: کجا بروم و تو را رها کنم به خدا از تو جدا نخواهم شد تا کشته شوم یا اینکه خدا تو را پیروز گرداند. فرمود: پس این دشمنان را از من دور کن، على (ع) براى دفاع از آن حضرت به هر سو حمله مىکرد تا شمشیرش شکست و رسول خدا (ص) در آن حال ذوالفقار را به دست او داد و گفت: با این شمشیر جنگ کن تا آنجا که محدثین شیعه و اهل سنت مانند طبرى و ابن اثیر و دیگران همه نوشتهاند جبرئیل در آن حال به نزد رسول خدا (ص) آمده و عرض کرد:
«ان هذه لهى المواساة»
در چند روایت است که گفت: براستى فرشتگان از این مواسات و فداکارى على به شگفت آمدهاند . رسول خدا (ص) فرمود: آرى «انه منى و أنا منه» [على از من است و من از اویم.] جبرئیل گفت: «و أنا منکما» [من هم از شما هستم.] و در آن هنگام صدایى شنیده شد که چند بار گفت: «لا فتى الا على لا سیف الا ذوالفقار.» ابن أبى الحدید پس از نقل این قسمت گوید: این خبر را جماعتى از محدثین براى من نقل کرده و از خبرهاى مشهور است. و در تفسیر على بن ابراهیم است که در آن گیرودار نود جراحت و زخم بر سر و رو و سینه و دست و پاى على (ع) وارد شد. و در سیره حلبیه از زمخشرى نقل کرده که خود على (ع) فرمود: در آن روز شانزده ضربت به من خورد که چهار بار به زمین افتادم و در هر بار مردى خوش صورت و خوش بو مىآمد و بازوى مرا مىگرفت و از زمین بلندم مىکردم و مىگفت: پیش برو و در راه پیروى و اطاعت خدا و رسول او شمشیر بزن که آن هر دو از تو خوشنودند، و چون بعدها توصیف آن مرد را براى رسول خدا (ص) کردم فرمود: او را شناختى؟ گفتم:نه،ولى شبیه به دحیه کلبى بود، فرمود: او جبرئیل بوده. على بن ابراهیم از عمر بن خطاب نقل مىکند که در آن گیرودار وقتى ما دیدیم در برابر مشرکین نمىتوانیم مقاومت کنیم و رو به فرار نهادیم ناگهان على بن ابیطالب را دیدم که چون شیر خشمناکى به این سو و آن سو حمله مىکند و چون چشمش به ما افتاد مشت ریگى برداشت و بر روى ما پاشید و گفت: روهاتان سیاه باد به کجا فرار مىکنید؟ به سوى دوزخ! و ما همچنان به عقب مىرفتیم که دوباره على (ع) در حالى که شمشیر پهنى در دست داشت و از آن خون مىچکید به سوى ما آمد و گفت: پیمان بستید و آن را شکستید؟ به خدا سوگند شما سزاوارترید به کشته شدن از اینان که من مىکشم! عمر گوید: در آن حال به چشمان على (ع) نگاه کردم دیدم مانند دو کاسه خون است و من چنان دیدم که الآن است که ما را بکشد از این رو پیش رفتم و گفتم: یا أبا الحسن اجازه بده تا بگویم: رسم عرب چنان است که گاه فرار مىکند و گاه حمله مىکند، و در حمله بعدى جبران فرار را خواهد کرد! در اینجا بود که گویا على(ع)شرم کرد و از ما گذشت و دل من قدرى آرام شد، و تا به حال هرگاه آن منظره را به یاد مىآورم قلبم مىتپد، و در آن حال کسى با رسول خدا (ص) نماند جز على و ابو دجانه! و در تفسیر مجمع البیان از انس بن مالک روایت کرده که على(ع)در آن روز بیش از نود زخم و جراحت از شمشیر و نیزه و تیر بر بدنش رسیده بود که رسول خدا (ص) پس از جنگ دست بر آن زخمها مىکشید و به اذن خداى تعالى التیام مىیافت.
-
یک شنبه 1 آذر 1388
6:03 AM
نظرات(0)
قرآن منسوب به امام زمان(عج) در هفته كتاب رونمایی میشود كتابخانه مجلس شورای اسلامی همزمان با هفدهمین دوره هفته كتاب جمهوری اسلامی ایران، قرآن منسوب به امام زمان(عج) را چاپ و رونمایی میكند. مجلس شورای اسلامی بهمناسبت صدمین سالگرد تأسیس خود و سیامین سالگرد انقلاب اسلامی یكی از قرآنهای نفیس موجود در گنجینه خود به نام «قرآن موسوم به امام زمان(عج)» را از سال گذشته برای چاپ عكسی آماده كرده است. این قرآن پیش از این قرار بود در هفدهمین نمایشگاه بینالمللی قرآن كریم چاپ شود، اما به دلیل تغییر كیفیت چاپ به تعویق افتاد. «احسانالله شكراللهی»، مدیر روابط عمومی و امور بینالملل كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شورای اسلامی، با اعلام خبر انجام مراحل پایانی چاپ و رونمایی از این قرآن در هفته كتاب جمهوری اسلامی ایران به ایكنا گفت: چاپ قرآن ظرایفی دارد، هرچه قدر یك كاتب دقیقالنظر و اهل صحت در كتابت باشد، باز در كتابت جلد كامل قرآن ممكن است اشتباهاتی در خط، نگارش كلمه، نگارش حرف، علائم سجاوندی و اعرابی به وجود آید، طبیعتاً باید این اشكالات برطرف میشد، چرا كه قرار است قرآن صحیحی منتشر كنیم. ما باید با مشاوران هنری و فنی مختلفی مشورت میكردیم، همچنین به دلیل بالابردن كیفیت چاپ و عرضه اثری فاخرتر مدتزمان چاپ این قرآن طولانیتر از موعد مقرر شد. وی ادامه داد: هماكنون ویرایش و تأیید چهار صفحه دیگر از این قرآن باقی مانده است و با اتمام این كار قرآن به صورت كامل آماده چاپ خواهد بود. در روند جدید چاپ، قرآن با وضوح بیشتر و كیفیت بالاتر با استفاده از پیشرفتهترین دستگاههای چاپ عكسی چاپ میشود. شكراللهی گفت: كتابخانه مجلس شواری اسلامی بیش از 100 نسخه كامل نفیس از قرآن دارد، كه قرآن موسوم به امام زمان(عج) كه در زمان صفویه تا اوایل قاجاریه به خط «احمد نیریزی» كتابت شده و «بیگلر بیگی» آن را وقف كرده، تا توسط وراث به دست مبارك امام زمان(عج) برسد، یكی از نفیسترین این نسخههاست. وی در پایان گفت: قرآن منسوب به امام زمان(عج) آبانماه سال جاری چاپ و در هفدهمین هفته كتاب جمهوری اسلامی ایران رونمایی و عرضه میشود.
-
یک شنبه 1 آذر 1388
6:03 AM
نظرات(0)