باران حکمت(18)
(تفسير تمثيلي سوره حمد)
اخلاص را از گل بياموزيم!
اشاره: درسلسله مباحث تفسيري "باران حکمت"، که به صورت روزانه پيشکش حضورتان مي شود، برآنيم تا در هر نوبت، کام جانتان را با يک شاخ نبات مثال از مفاهيم بلند سوره حمد شکربار کنيم. براي آگاهي از سير بحث، شماره هاي گذشته را حتما بخوانيد: باران حکمت(17)، باران حمکت(16)، باران حکمت(15)، باران حکمت(14)، باران حکمت(13)، باران حکمت(12) تفسير آيه شريفه: اياک نعبد و اياک نستعين عبادت وقتي مزه ميدهد که خالص باشد. شير را اگر با آب درهم آميزيم حجم آن زياد خواهد شد اما بيمزه ميشود، و ديگر نه آن رنگ را دارد و نه آن طعم و نه آن غلظت و سنگيني و نه آن ارزش را. عبادت هم همينطور است وقتي مزه ميدهد و ارزش دارد که خالص باشد يا فقط به خاطر خدا باشد. اساساً خلوص و خالص بودن به هر کجا و در هر چيزي که پا نهد ارزش و بها ميبخشد. ببين! شراب نجس اگر خالص باشد قيمت آن از شراب ناخالص و دردآميز بيشتر است. حال وقتي که خالص بودن و قاطي نداشتن به شراب آلوده قيمت ميبخشد اگر اعمال پاک انساني به خلوص آراسته شوند يعني از سر اخلاص صورت پذيرد چه ارزش و بهايي خواهد يافت. براي گلها چه فرقي ميکند که در باغ و پيش چشم رهگذران باشند و يا در کوه هيماليا و دور از نظاره ديگران. بياييم اخلاص را از گلها ياد بگيريم، ما هم به دنبال ديده شدن نباشيم بلکه در هواي او بوده و رضاي او را دنبال کرده و عبادتهاي خود را خالص کنيم، زيرا تنها عبادت خالص است که بالا ميرود و اگر بالا برود چه برکاتي که فرود ميآورد. و «اياک نعبد» يعني اگر من در يک اداره، وقت نماز، اول همه به نمازخانه آمده و به نماز ميايستم نه از ترس حراست است و نه به خاطر اينکه مرا اهل نماز بدانند و در نتيجه نسبت به من خوشبين شده و امتيازات لازم را کسب نمايم، و نه به خاطر اين است که از اين رهگذر جلب اعتماد ديگران نمايم.
«اياک نعبد» يعني اگر به ديگران در سلام کردن پيش دستي ميکنم نه به خاطر اين است که در نگاه مردم آدمي افتاده و متواضع جلوه کنم، يا اگر با مردم گرم ميگيرم نه به خاطر اين است که بگويند فلاني خون گرم است يا روابط عمومي او قوي است بلکه به خاطر اين است که تو دوست داري اينگونه باشم. عبادت يعني کار با اخلاص کردن يادت باشد پولدارها هميشه از هر چيزي خالص آنرا ميخواهند يعني پول خوب ميدهند جنس خوب را هم ميخرند. شما هيچ وقت ديدهاي که کسي با ماشين آخرين مدل خود کنار يک ميوه فروشي پارک کند و وارد مغازه شده و ميوههاي درهم را از دم برداشته و در پاکت بريزد؟ خدا هم که در همين سوره حمد خواندي و شنيدي که مالک است و اصلاً از او داراتر کسي نيست، پس او هم عبادت ناب و خالص را ميخواهد البته حق هم دارد چون پاداش خوبي هم ميدهد. البته بهتر است عبادت را کمي معنا کنيم چون تا بگوييم عبادت ذهن و خيال خيليها مستقيم متوجه تسبيح و سجاده و مهر و پيشاني مهر بسته و يا پيوسته خم و راست شدن و لبها را به نشانه ذکر گفتن بالا و پايين کردن، ميشود. خيلي آسان و روشن بگويم: هر کاري که به خاطر خدا صورت پذيرد عبادت است، پس اگر کسي خم شود و پوسته خربزه يا موزي از سر راه مردم برداشته و به کناري بياندازد آنهم به خاطر خدا و نه جلب توجه و نگاه ديگران، عبادت کرده است. پرستاري که بيمار خود را خوب مراقبت ميکند و يا پانسمان او را به موقع و با دقت تعويض ميکند و براي او هيچ تفاوت نکند که بيمار براي خود کسي است يا نه، يا کسي دارد يا نه، يا کسان او حضور دارند يا نه، بلکه تنها براي خدا انجام دهد او عبادت کرده است. پس عبادت يعني کار با اخلاص کردن. کار با اخلاص يعني انسان همان رفتاري را داشته باشد که گلها دارند. شما ببين گلها چه ديده شوند و چه ديده نشوند شکفته و عطرافشاني ميکنند و برايشان ديده شدن يا نشدن يکسان است. براي گلها چه فرقي ميکند که در باغ و پيش چشم رهگذران باشند و يا در کوه هيماليا و دور از نظاره ديگران. بياييم اخلاص را از گلها ياد بگيريم، ما هم به دنبال ديده شدن نباشيم بلکه در هواي او بوده و رضاي او را دنبال کرده و عبادتهاي خود را خالص کنيم، زيرا تنها عبادت خالص است که بالا ميرود و اگر بالا برود چه برکاتي که فرود ميآورد. درختان جنگل را نديدهاي که عرق ميکنند و از خود ترشحاتي بروز داده و به آسمان فرستاده و به ابرها ميرسانند، ابرها نيز بارور شده و فرو مي ريزند، و از اين روست که هميشه سبز و خرم و با نشاطاند. من اصعد الي الله خالص عبادته اهبط الله عزّ و جلّ افضل مصلحته
-
یک شنبه 1 آذر 1388
6:01 AM
نظرات(0)
برای مطالعه قسمت دوم کلیک کنید.
همان گونه که در دوقسمت از مطالب گذشته به چگونگی آغاز وپیدایش جنگ پرداختیم .اینک در این مطلب به آیات نازل شده در خلال این واقعه بسیار سرنوشت ساز در تاریخ اسلام و حتی تاثیر گذار در تاریخ بشریت می پردازیم.
سنگ ها و صخره ها در برابر اراده پولادین یاران راستین رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)از خجالت آب می شد.همراهی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)در حفر خندق قوتی لایزال بر جان های مومنان جاری می ساخت .مومنان چنان دلداده به کندن می پرداختند که جز به اندکی دوری از کار برای جلب رضایت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و برای سامان دادن به خاندان ،جز با اذن و اجازه آن حبیب الله نمی رفتند.از سوی دیگر مومن نمایانی که به وادی نفاق نزدیکتر و از مدینه النبی و شخص نبی (صلی الله علیه وآله وسلم)دورتر بودند با اجازه وبی دلیل و بهانه شعار "حی علی ترک العمل "سر می دادند.مومنان دل آزرده از این رفتار و عمل کج منشانه با امید خدا همچنان بر سر صخره ها می کوفتند وسنگ های گران را از جای در می آوردندکه ناگاه موکب وحی الهی بر جان نبی مکرم نزول کرد و برق شادمانی را در چشمان با بصیرت مومنان درخشنده تر کرد. در آن هنگام كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) با انبوه مسلمانان با سرعت مشغول كندن خندق در اطراف مدینه بودند، گروهى از منافقین به ظاهر در صف آنها بودند و كمتر كار انجام مىدادند و تا چشم مسلمانان را غافل مىدیدند، بدون اجازه گرفتن از پیامبر (صلی الله علیه و آله) آهسته به خانههاى خود مىآمدند. اما هنگامى كه مسلمانان راستین مشكلى پیدا مىكردند، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمده اجازه مىخواستند و به محض اینكه كار خود را انجام مىدادند، باز مىگشتند و به حفر خندق ادامه مىدادند، تا از این كار خیر و مهم عقب نمانند. آیه فوق گروه اول را مذمت و گروه دوم را ستایش مىكند.
خداى تعالى درباره مؤمنان آیه ذیل را به پیغمبر نازل فرمود:
«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا كانوا على امر جامع لم یذهبوا حتى یستأذنوه إن الذین یستأدنك أولئك الذین یؤمنون بالله و رسوله فاذا استاذنوك لبعض شأنهم فأذن لمن شئت منهم و استغفر لهم الله ان الله غفور رحیم» (1) [جز این نیست كه مؤمنان حقیقى كسانى هستند كه به خدا و رسولش ایمان كامل دارند و هر گاه در كارهاى عمومى كه حضورشان لازم باشد حاضر شوند تا اجازه نگیرند از نزد وى بیرون نروند كسانى كه از تو اجازه گیرند همان كسانى هستند كه به خدا و رسولش ایمان آوردهاند و چون از تو براى بعضى كارهاشان اجازه خواستند به هر كدامشان كه خواستى اجازه بده و براى ایشان آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده و مهربان است.] و درباره منافقان نیز در دو آیه بعد فرموده:
«...فلیحذر الذین یخالفون عن امره أن تصیبهم فتنة او یصیبهم عذاب الیم
» .(2) [باید كسانى كه از امر خدا مخالفت مىكنند بترسند از اینكه دچار فتنهاى گردند یا به عذاب دردناكى دچار شوند.] و نیز فرموده: «و إذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لكم فارجعوا و یستأذن فریق منهم النبى یقولون ان بیوتنا عورة و ما هى بعورة ان یریدون الا فرارا» (3) [آن گاه كه گروهى از ایشان گفتند اى مردم یثرب جاى ماندن شما نیست باز گردید و گروهى از ایشان از پیغمبرشان اجازه خواسته و مىگفتند خانههاى ما بىحفاظ است!خانههاشان بىحفاظ نبود و جز فرار كردن قصد دیگرى نداشتند.] تنها كسانى كه از تو (پیامبرشان) اجازه گیرند، همان كسانى هستند كه به خدا و رسولش ایمان "حقیقی" آوردهاند و بخصوص وقتى شنیدند یهود بنى قریظه نیز پیمان شكنى كرده و با احزاب و دشمنان ائتلاف كرده و مىخواهند از پشت بر آنها حمله كنند،این ترس و اضطراب خیلى شدیدتر شد. به هر صورت مسلمانان به كار حفر خندق مشغول گشته و هر كس روى سهمى كه برایش مقرر شده بود به حفارى مشغول شد و با تمام مشكلاتى كه براى آنها داشت كار بسرعت پیش مىرفت. چنانكه بیشتر مورخین نوشتهاند كار حفر خندق شش روزه به پایان رسید و علت عمده این سرعت عمل و پیشرفت كار هم آن بود كه خود پیغمبر اسلام نیز مانند یكى از افراد معمولى كار مىكرد و مسلمانان كه مىدیدند رهبر عالى قدرشان نیز با آن همه گرفتارى و مشكلات و بلكه گرسنگى و نخوردن غذاى كافى به اندازه یك مسلمان عادى كلنگ مىزند و سنگ و خاك به دوش مىكشد به فعالیت و كار تشویق مىشدند و موجب سرعت عمل آنها مىگردید. مسلمانان براى سرگرمى و رفع خستگى خود ارجوزههایى مىخواندند و گاهى به صورت سرود دسته جمعى همگى با هم،همصدا مىشدند و رسول خدا(ص)نیز گاهىدر همه سرود و گاهى در جمله آخر و قافیه آن با آنان همصدا مىشد. پیش از این گفته شد كه یكى از نشانهها و علایم نبوت كه پیغمبر صادق را از كاذب متمایز و جدا مىسازد«معجزه»است،معجزه عبارت است از آن عملى كه از نظر عقلى انجام آن محال نباشد ولى افراد عادى هم از انجام آن عاجزند،و پیغمبران الهى داراى انواع معجزات بودهاند و از پیغمبر اسلام نیز معجزات زیادى در مكه و مدینه به ظهور پیوست كه برخى از آنها در بحثهاى گذشته مذكور شد.در جنگ خندق چند معجزه آشكار از آن حضرت دیده شد كه مورخین بخصوص براى آنها بابى جداگانه باز كردهاند از آن جمله «نرم شدن سنگ از بركت دعا و آب دهان پیغمبر» بود كه ابن هشام و بخارى و دیگران نوشتهاند و از جابر نقل كنند كه گفت: در قسمتى از خندق،سنگ بزرگى ظاهر شد كه كار كندن خندق را مشكل ساخت جریان را به رسول خدا(ص)گزارش دادند،حضرت ظرف آبى طلبید و مقدارى از آب دهان خویش در آن انداخت سپس دعایى بر آن خوانده پیش رفت و آن آب را بدان سنگ پاشید و فرمود:اكنون بكنید! جابر گوید:به خدا سوگند،آن سنگ سخت،از بركت آب دهان و دعاى پیغمبر،مانند خاك نرم شد و با بیل و كلنگ به آسانى آن را كندند. جابر گوید:به خدا سوگند،آن سنگ سخت،از بركت آب دهان و دعاى پیغمبر،مانند خاك نرم شد و با بیل و كلنگ به آسانى آن را كندند بشیر بن سعد از كسانى بود كه حفر خندق مىكرد و شوهر خواهر عبد الله بن رواحه بود كه اشعارى از او ذكر شد. دختر همین بشیر گوید:روزى مادرم مقدارى خرما در دامان من ریخت و گفت:اینها را براى پدرت بشیر و داییت عبد الله ببر! به گفته مادرم خرماها را به كنار خندق آورده و براى اینكه پدر و داییم را پیدا كنم به این طرف و آن طرف مىرفتم،در این میان رسول خدا(ص)مرا دید و به من فرمود:دخترك نزدیك بیا ببینم چه در دامن دارى؟ گفتم :اى رسول خدا مقدارى خرماست كه مادرم داده تا براى چاشت پدرم بشیر و داییم عبد الله بن رواحه ببرم. فرمود:آن را پیش بیاور. من نزدیك رفتم و خرماها را در دستهاى پیغمبر ریختم و چندان نبود كه دستهاى آن حضرت را پر كند، پس رسول خدا(ص)دستور داد پارچه بزرگى آوردند و آن را پهن كرد. خرماها را روى آن ریخت،آن گاه به مردى فرمود:اهل خندق را خبر كن تا همگى براى غذاى چاشت بیایند. آن مرد فریادى زده مردم را به خوردن چاشت دعوت كرد ناگاه تمام كسانى كه مشغول حفر خندق بودند دست كشیده اطراف آن چادرى كه پهن شده بود نشستند و شروع به خوردن كردند. دختر بشیر گوید:من ایستاده بودم و با كمال تعجب دیدم كه همگى از آن خرما خوردند و رفتند و باز هم در آن پارچه خرما بود!
تنظیم برای تبیان: ابوذر سلطانی
جنگ خندق
قسمت سوم
معجزه های پیغمبر خدا(ص)در حفر خندق
بركتى كه در خرما پیدا شد
-
یک شنبه 1 آذر 1388
6:01 AM
نظرات(0)
دیروز ،روز زیارت مخصوص امام رضا (علیه السلام) بود.اما هر جمعه روز زیارت مخصوص امام حسین (علیه السلام) است.
حنان بن سُدَیر از پدرش نقل کرده که حضرت امام صادق(ع) به من فرمودند: ای سدیر آیا قبر امام حسین(ع) را در هر روز زیارت می کنید؟ گفتم که نه فدای تو گردم. فرمود شما چقدر جفا کارید.! آیا در هر جمعه او را زیارت می کنید؟ گفتم، نه. فرمود آیا در هر ماهی زیارت می کنید؟ گفتم، نه. فرمود: آیا در هر سالی او را زیارت می کنید؟ گفتم گاهی از سالها شده که زیارت کرده ام. فرمود: ای سدیر چقدر شما به امام حسین(ع) جفا کردید! آیا نمی دانستی که حق تعالی هزار هزار فرشته ژولیده مو و گرد آلوده دارد که بر آن حضرت می گریند و زیارت می کنند و سست نمی شوند؟ چه می شود که قبر حسین(ع) را هر جمعه پنج مرتبه و در هر روزی یک مرتبه زیارت کنی؟ گفتم فدایت شوم بین ما و قبر او راه زیادی است (فرسخها راه است) فرمود به بالای بام خانه ات برو و به جانب چپ و راست نظر کن و سپس سر خود را به سوی آسمان بلند کن و به سوی قبر او توجه کن و بگو السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیک و رحمه الله و برکاته. و یدان که برای تو زیارت آن حضرت که زیارت حج و عمره است نوشته شده می شود.1
حال اگر مشتاق بهشت و امام و سرور جوانان بهشتی شدی این حدیث ناب تقدیم قلوب با صفای شما.
وَ رُوِیَ اَیضاً عَن آل رَسولِ الله(ص) اَنَّهُم قالُو مَن بَکی وَ اَبکی فینا مِائَةً فَلَهُ الجَنَّةَ وَ مَن بَکی وَ اَبکی خَمسینَ فَلَهُ الجَنَةُ وَ مَن بَکی وَ اَبکی ثَلاثینَ فَلَهُ الجَنَةُ وَ مَن بَکی و اَبکی عِشرینَ فَلَهُ الجَنَّةُ وَ مَن بَکی وَ اَبکی عَشَرَةً فَلَهُ الجَنَّةُ وَ مَن بَکی وَ اَبکی واحِداً فَلَهُ الجَنَّةَ وَ مَن تَباکی فَلَهُ الجَنَّةُ.
2
ترجمه:هر کس در راه ما بگرید و صد نفر را بگریاند بهشت گوارایش باد،
هر کس در راه ما بگرید و پنجاه نفر را بگریاند بهشت گوارایش باد،
هر کس در راه ما بگرید و سی نفر را بگریاند بهشت گوارایش باد،
هر کس در راه ما بگرید و بیست نفر را بگریاند بهشت گوارایش باد،
هر کس در راه ما بگرید و ده نفر را بگریاند بهشت گوارایش باد،
هر کس در راه ما بگرید و فقط یک نفر را بگریاند بهشت گوارایش باد،
هر کس در راه ما گریه هم نکند اما حالت حزن و گریه هم به او دست بدهد بهشت گوارایش باد،
پس بهشت همواره گوارای وجود پاکتان باد
-
یک شنبه 1 آذر 1388
6:00 AM
نظرات(0)