علما و دانشمندان اسلامی بر وحی بودن این حروف و رمز بودن آنها میان خداوند و پیامبر اسلام (ص) اتفاق نظر دارند، نکته مهم ضرورت پرهیز از تفسیر به رأی حروف مقطعه است . حجت الاسلام حسن رضا رضایی پژوهشگر قرآنی و استاد حوزه و دانشگاه در رابطه با راز و رمز حروف مقطعه قرآن اظهار داشت: پیش از پرداختن به راز و رمز حروف مقطعه قرآن باید چند نکته را درنظر گرفت. وی افزود: خداوند در آیاتی از قرآن تأکید دارد که هیچکدام از الفاظ قرآن بیهوده نیست، از این رو شک نیست که حروف مقطعه داری فلسفه است و بیهوده در قرآن قرار نگرفته است. دربرخی آیات قرآن تأکید شده است در قرآن هیچ شک و شبه ای نیست و آیات قرآن متقن و محکم است، از این رو نمی توان حروف مقطعه را عبث تصور کرد. حجت الاسلام رضایی با اشاره به اینکه تمام سوره ها، الفاظ و کلمات قرآن معجزه است گفت: حروف مقطعه نیز جزء الفاظ و حروف قرآن هستند که دارای اعجاز بوده و بار معنایی خاصی نیز دارند و عدم درک ما دلیل بر اضافه بودن آن نیست. اصل حروف مقطعه مسئله ای است که دانشمندان به وجود آن در قرآن اتفاق نظر دارند، بدین معنا که حروف مقطعه در قرآن حادث نشده است بلکه از ابتدا بوده و بخشی از وحی بوده است. کسی آن را حذف و اضافه نکرده است، این حروف هم لفظ و هم معنای آن وحی است. ۲۹ سوره با حروف مقطعه آغاز می شوند حجت الاسلام رضایی در رابطه با رمز و راز حروف مقطعه اظهار داشت: در قرآن ۲۶ سوره مکی و ۳ سوره مدنی است که با حروف مقطعه شروع می شوند، یعنی از ۱۱۴ سوره ۲۹ سوره با حروف مطقعه شروع شده اند . استاده حوزه و دانشگاه یادآور شد: این که چرا سوره های مکی بیشتری با حروف مقطعه شروع شده پرسشی است که دانشمندان اسلامی هنوز پاسخ قانع کننده ای برای آن نیافته اند. مسئله قابل توجه اینجاست که سوره های مکی بیشتر به مسائل اعتقادی توجه دارند و در آنها بیشتر حرف از قیامت، بهشت و جهنم و عالم برزخ بوده و ایمان و رسیدن به خدا مورد تأکید قرار دارند. پس از حروف مقطعه که در آیات اولیه سوره ها آمده است مطلب بعدی به کتاب وحی، قرآن و ذکر اشاره می کند و کنار هم گذاشتن این مطالب وحی الهی را نشان می دهند و بی تردید نشان دهنده اسراری است که در این حروف نهفته شده است. وی گفت: برخی از این حروف مقطعه تک حرفی است مثل "قاف" و "صاد" ، برخی دو حرفی و برخی سه حرفی است که دارای رمز، راز و اسراری است که دانشمندان هنوز به آن دسترسی پیدا نکرده اند.
-
سه شنبه 11 آبان 1389
12:32 PM
نظرات(1)
فصل اول: گفتهها و نظریات کلمه «اهل البیت» در موارد بسیار زیادى از سخنان رسول اکرم(ص) براىگروه خاصى که به آن حضرت(ص) منسوبند، به کار رفته است. براى اینان(اهل البیت) اوصاف و ویژگىهایى بیان گشته، منزلتى شایان قرار داده شده ودر قبال آنان، حقوق و مسئولیتهاى فراوان و گوناگون و در عین حال مهم وخطیر بر عهده امت گذاشته شدهاست. اهل بیت در قرآن لفظ «اهل بیت» سه بار در قرآن کریم آمده است: اول، در داستان موسىعلیه السلام، آن گاه که نوزادى کوچک بود و خانواده فرعوناو را پیدا کردند تا در آینده، دشمن و مایه اندوهشان باشد و پستان هیچ زنىرا به دهان نگرفت و خانواده فرعون در کارش درمانده شدند. آنگاه خواهرموسىعلیه السلام به آنان گفت: هل ادلکم على اهل بیتیکفلونه لکم وهم له ناصحون فرددناه الى امهکى تقر عینها ولا تحزن؛ (1) . دوم، در داستان ابراهیمعلیه السلام، آن گاه که همسرش از بشارت فرشتگان کهبهاو مژده دادند اسحاق و پس از او یعقوب را به دنیا خواهد آورد به شگفتآمد. ملائکه به او گفتند: اتعجبین من امر الله رحمة الله وبرکاته علیکم اهل البیت انه حمیدمجید؛ (2) . سوم، فرموده خداوند متعال: یا نساء النبى لستن کاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقولفیطمع الذى فى قلبه مرض وقلن قولا معروفا وقرن فى بیوتکنولاتبرجن تبرج الجاهلیة الاولى واقمن الصلاة وآتین الزکاة واطعنالله ورسوله انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکمتطهیرا واذکرن مایتلى فى بیوتکن من آیات الله والحکمة ان الله کانلطیفا خبیرا. (3) ملاحظه مىشود که فرموده خداوند متعال: «انما یرید الله لیذهب عنکمالرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا» در میان آیاتى قرار گرفته کهزنان پیامبر اکرم(ص) مخاطبند و بلکه جزء یکى از این آیات است. همینموجب شده که آن شبهه معروف در مراد آیه براى عدهاى پیش آید و همانگونه که خواهیم دید گروهى آن را انگیزهاى براى برانگیختن شکهایىپیرامون مفاد حقیقى آیه مبارکه قرار مىدهند. گفتهها و اجتهادها مراجعه به سخنان مفسران ودیگران به دست مىدهد که درباره مراد ازاهل البیت در آیه مبارکه اقوال متعددى وجود دارد. این اقوال عبارتند از: 1. ادعاى عکرمه (4) که در بازارها ندا مىداد و مردم را براى مباهلهفرامىخواند. ادعاى وى این بود که منظور از «اهلالبیت» در آیه تطهیر فقطوفقط زنان پیامبر(ص) است و احدى غیر از آنان را در بر نمىگیرد. این گفته بنا به روایت عکرمه به ابن عباس و سعید بن جبیرهم نسبت دادهشده است. (5) چنان که این ادعا را به مقاتل هم نسبت دادهاند. (6) به عطاء، کلبى،سعیدبن جبیر (7) و عروة بن زبیر هم که مدعى بود این آیه در خانه عایشهفرود آمد (8) نسبت داده شده است. 2. گروهى گفتهاند: منظور اصحاب کساء است، یعنى پیامبرصلى الله علیه وآله، على،فاطمه، حسن، حسینعلیهم السلام و همسران پیامبرصلى الله علیه وآله. بعضى همسران پیامبر(ص) و اصحاب کساء را بدون پیامبر(ص) آوردهاند.این عقیده فخر رازى و خطیب بغدادى است که قسطلانى از بخارى روایتکرده است. (9) . 3. گفتهاند: منظور پیامبر(ص) است و بس. (10) . 4. گفتهاند: منظور بنى هاشمند و زنان را در بر نمىگیرد. (11) . 5. گفتهاند: منظور کسانى است که در پایینترین جد پیامبر(ص) با او نسبتدارند و نیز گفته شده: هر آن کس که با پیامبر(ص) پیوند رحمى دارد. و نیزگفته شده: هر آن که با او پیوند نسبى یا سببى دارد. (12) . 6. ابو حیان گفته: از آن جا که اهل البیتشامل زنان پیامبر(ص) و پدرانآنان مىشده، لفظ مذکر بر مؤنث غالب آمده است. (13) . 7. گفته شده: منظور زنان است و تمامى بنى هاشم که صدقه بر آنانحرام شد. (14) . 8. گفته شده: «اهلالبیت» على، فاطمه، حسن و حسینعلیهم السلام هستند. بعضىاز اقوال و روایات تصریح دارد که پیامبر(ص) هم جزء آنان است. (15) این گفته بهانس بن مالک، واثلة بن اسقع (16) ، ابو سعید خدرى، عایشه و ام سلمه (17) نسبت دادهشده است. طحاوى، کنجى شافعى، ذهبى و قمى (18) بر آن اصرار داشته و نیزعقیده مجاهد، قتاده، کلبى (19) و بلکه عقیده جمهور (20) و بیشتر مفسران (21) همیناست. حتى بعضى گفتهاند: مفسران اجماع دارند و جمهور (22) روایت کردهاندکه این آیه درباره اهل کساء فرود آمد. گفتهاند: منظور مدعى اجماع مفسراناین است که مفسران بر این مطلب اجماع دارند که آیه مبارکه شامل آل البیتاست و آنان اصحاب کساء مىباشند، اما درباره این که آیا زنان پیامبر(ص) راهم دربر مىگیرد یا نه، اختلاف نظر است. یا منظور، اجماع کسانى است کهنظرشان در مورد شان نزول و مانند آن قابل اعتناست و عکرمه و مقاتل ازاین افراد نیستند، زیرا این مساله به خبر دادن از پیامبرصلى الله علیه وآلهیا کسانى از صحابهبرمىگردد که گفته آنان معتبر است، در حالى که مقاتل و عکرمه متهم بهدروغگویىاند. (23) . نتیجه گفتهها اگر در این گفتهها به دقتبنگریم، خواهیم یافت که تمام آنها پیرامونسه عنصر دور مىزند. اول، دخول زنان در مراد از کلمه «اهل البیت» یا به طور مستقل یا بااصحاب کساء یا با سایر بنىهاشم یا با افرادى که دایره شمول گستردهتر یاتنگترى دارد. دوم، دخول خویشاوندان پیامبرصلى الله علیه وآله؛ یعنى، بنىهاشم، غیر از اصحاب کساء؛یعنى، کسانى که صدقه بر آنان حرام است و با پیامبر(ص) خویشاوندى نسبىدارند. بعضى زنان پیامبر(ص) را مىافزایند و بعضى هم در نفى آنان اصراردارند. سوم، اختصاص اهل البیتبه اصحاب کساء. گروهى با استناد به روایاتچندى که در این باره تصریح دارد، سایر امامان دوازدهگانه را هم بدانمىافزایند. تمامى دلایل در حقیقتبه نفى یا اثبات این عناصر برمىگردد، اگرچه دربیان آنچه که در اثبات آن مىکوشند با هم اختلاف جزئى دارند. نهایت امر این که، آنچه بعضى بیان کردهاند که منظور آیه تطهیر شخصپیامبر اکرم(ص) است و به نظر مىرسد که زاید بر عناصر سه گانه فوق الذکراست، کسى را نیافتیم که در اثبات آن استدلال کرده یا بدان ملتزم شده و آن رامبناى عقیده خویش قرار داده باشد. از این رو، نیازى به نفى یا اثبات آن دربحثخود نمىیابیم. در این جا تنها به بررسى و بیان مطالبى خواهیمپرداخت که ارتباط مستقیمى با عناصر سهگانه فوق دارد. پىنوشتها: 1) قصص (28) آیات 12 - 13.
در قرآن نیز در موارد گوناگون و با تعابیر مختلف از همین گروه سخنبهمیان آمدهاست. یکى از آن تعابیر «اهلالبیت» است. از آن جایى که گروهىبه عمد یا سهو در تعیین منظور قرآن از کلمه «اهلالبیت» به راست و چپرفتهاند، لازم دیدیم که دقیقا به بحث و بررسى درباره این مطلب بپردازیم.از خداوند متعال یارى مىجوییم و بر او توکل مىکنیم و بحث را به حول وقوه او پى مىگیریم.
رسول اکرم(ص) منظور از تعبیر «اهلالبیت» را در یکى از مواردى که درقرآن آمده، به شکلى غیرقابل تشکیک و تاویل تبیین کردهاست، اما با کمالتعجب باید گفت: این تصریحات هم نتوانسته است ریشه اختلاف را از بینببرد؛ و دلیل آن، وجود افرادى است که اصرار دارند در این مورد یا موارددیگر به صورت آشکار و پنهان و بنا به دلایلى با رسول خدا(ص) مخالفتکنند! تفصیل مطلب را در مباحثى که در پى مىآید بیان خواهیم کرد.
آیا مایلید که من شما را به خانوادهاى که دایه این طفل شوند و او را با مهربانىتربیت کنند راهنمایى کنم؟ بدین وسیله ما موسى را به مادرش برگرداندیم تادیدهاش به جمال موسى روشن شود و حزن و اندوهش برطرف گردد. در این آیه بیانى وجود ندارد که مشخص سازد: منظور خواهر موسىعلیه السلام ازاین تعبیر چه بود؟ آیا منظورش تمام کسانى بودند که با آن خانواده قرابت وخویشاوندى داشتند یا بعضى از آنان؟ و آیا منظورش فقط قرابت نسبى استیا نسبى و سببى؟ یا علاوه بر قرابت نسبى و سببى کسانى را که از راه ولاء و یاتربیت هم به خانواده منتسب هستند در برمىگیرد؟
گذشته از این، لفظ اهل بیتبه صیغه نکره آمده است نه به صیغه معرفه،یعنى اهل البیت.
فرشتگان به او (زن ابراهیم) گفتند: آیا از کار خدا عجب دارى؟ (عجب مدارکه) رحمت و برکات خدا مخصوص شما اهل بیت است؛ زیرا خداوند بسیارستوده صفات و بزرگوار است.
در این آیه مبارکه همسر ابراهیمعلیه السلام از اهل البیتشمرده شده است؛ زیرااو در این آیه مورد خطاب قرار گرفته است، اما این نمىتواند دلیل این مطلبباشد که همسر هم در تمام مواردى که لفظ اهل البیت اطلاق شده، حتى درمواردى هم که قرینه مناسب براى تعیین مقصود وجود ندارد، جزء اهل بیتاست؛ زیرا توجیه خطاب در آیه فوقالذکر به همسر ابراهیمعلیه السلام مىتواندقرینهاى براى داخل شدن وى در زمره اهل یتباشد، اما نمىتواند دلالت کندبر این که کلمه اهل البیت، همسر را هم در برمىگیرد، به گونهاى که به مجردشنیدن این کلمه و بى هیچ قرینهاى، باید به ذهن شنونده تبادر کند. در مباحثآتى بحثبیشترى درباره این آیه خواهد آمد.
بعضى از روایات، امامان دوازده گانهعلیهم السلام را هم اضافه کرده است. (24) بعضىمدعىاند که امامیه اجماع دارند که آیه تطهیر شامل تمام امامانعلیهم السلام مىشود. (25) .
2) هود (11) آیه 73.
3) احزاب (33) آیات 32 - 33.
4) جامع البیان، ج22، ص7؛ الدرالمنثور، ج5، ص198؛ فتح القدیر، ج4، ص278 - 279؛ التبیان،ج8، ص206، 308؛ المیزان فى تفسیر القرآن، ج16، ص310؛ مجمع البیان، ج8، ص56.
5) تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص483، سیر اعلام النبلاء، ج2، ص208 و 221؛ تهذیب تاریخ دمشق،ج4، ص208؛ المواهب اللدنیه، ج2، ص122؛ اسباب النزول، ص302؛ نور الابصار، ص110،الصواعق المحرقه، ص141؛ لباب التاویل، ج3، ص466.
6) تهذیب تاریخ دمشق، ج4، ص206؛ نور الابصار، ص110؛ لباب التاویل، ج3، ص466؛ و اسعافالراغبین، ص108.
7) فتح القدیر، ج4، ص278؛ الجامع لاحکام القرآن، ج14، ص182.
8) الدر المنثور، ج5، ص198؛ فتح القدیر، ج4، ص279؛ ر.ک: المیزان فى تفسیر القرآن، ج16،ص310.
9) ر.ک: به السنن الکبرى، ج2، ص150؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج4، ص208 - 209؛ فتحالقدیر، ج4،ص280؛ الجامع لاحکام القرآن، ج14، ص183؛ سخن ابن روزبهان در دلائل الصدق، ج2،ص94.
10) الصواعق المحرقة، ص141.
11) فتح القدیر، ج4، ص280؛ الجامع لاحکام القرآن، ج4، ص183؛ المیزان فى تفسیر القرآن، ج16،ص310؛ لباب التاویل، ج3، ص466.
12) المواهب اللدنیه، ج2، ص127.
13) تهذیب تاریخ دمشق، ج4، ص209.
14) ر.ک: اسعاف الراغبین، ص108؛ الصواعق المحرقه، ص14.
15) ر.ک: ینابیع الموده، ص294؛ الصواعق المحرقه، ص141؛ تفسیر قمى، ج2، ص194 - 193؛الکشاف، ج3، ص538.
16) مجمع البیان، ج8، ص356.
17) تهذیب تاریخ دمشق، ج4، ص908؛ ر.ک: مجمع البیان، ج8، ص356.
18) ر.ک: مشکل الآثار، ج1، ص332 - 339؛ کفایة الطالب، ص54؛ خلاصه عبقات الانوار، ج2،ص67 و 371؛ تفسیر قمى، ج2، ص193 - 194.
19) فتح القدیر، ج4، ص279؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج4، ص208.
20) تهذیبتاریخ دمشق، ج4، ص208؛ فتح القدیر، ج4، ص279.
21) ینابیع الموده، ص294.
22) نهج الحق و کشف الصدق، ص173.
23) ر.ک: احقاق الحق، تعلیقات آیة الله مرعشى، ج2، ص502، (پاورقى) و 565؛ دلائل الصدق،ج2، ص95.
24) ر.ک: آیة التطهیر فى احادیث الفریقین، ج1 و 2؛ کتاب سلیم بن قیس، ص150.
25) ر.ک: پاورقیهاى جوامع الجامع، ص372.
-
شنبه 17 مهر 1389
7:13 AM
نظرات(1)
نگاه مهربان امام صادق(ع) به جوانان، همراه با بزرگداشت شخصيت، تکريم استعدادها و صلاحيت ها، احترام به نيازها و توجه به قلب هاي پاک و زلال آنان بود و اقبال جمع جوانان به سوي امام(ع) فرايند عملکرد و رفتار متين، محبت آميز، حکيمانه و سرشار از خلوص و عاطفه آن حضرت بود، بدان حد که سخنش بر اريکه دل آنان مي نشست، زيرا گرايش جوان به خوبي، نيکي و زيبايي بيشتر و سريع تر از ديگران است. پديده اي که امام بدان اشاره نموده مي فرمايد: «انهم اسرع الي کل خير»(1) جوانان زودتر از ديگران به خوبي ها روي مي آورند. رفتار و سخن امام صادق(ع) ترجمان حقيقي اين گفته رسول خدا(ص) است که فرمود: «اوصيکم بالشبان خيرا، فانهم ارق افئده» سفارش مي کنم شما را که، با جوانان به خوبي و نيکويي رفتار کنيد، چرا که آنان نازک دل و عاطفي ترند. امام ضمن توجه به روح لطيف و احساس آرماني جوانان، ياران و نزديکان خود را نيز به دقت و توجه در اين نکات رهنمون مي ساخت. از جمله، يکي از ياران امام به نام«مؤمن طاق»(2) براي پيام رساني و تبليغ دين، مدتي را در شهر بصره گذراند. وقتي که به مدينه بازگشت، خدمت امام صادق(ع) رسيد، حضرت از او پرسيد: به بصره رفته بودي؟ آري! اقبال مردم را به دين و ولايت چگونه ديدي؟ بخدا اندک است! مي آيند ولي کم!! جوانان را درياب، زيرا آنان به نيکي و خير از ديگران پيشتازترند.(3) گزيده اي از منشور جوان را در انديشه صادق آل محمد(ص): کوچ عصر: جواني«فرصت نيکو» و«نسيم رحمت » است که بايد به خوبي از آن بهره جست و با زيرکي، ذکاوت و تيزبيني آن نعمت خداداد را پاس داشت؛ زيرا که اين فرصت، «ربودني» و«رفتني» است و ضايع ساختن آن، چيزي جز غم، اندوه و پشيماني را براي دوران پس از آن به ارث نمي گذارد. زندگي کوتاه است و راه کار دراز و فرصت زودگذر! تنها سرمايه گرانبهاي ما وقت است که بازگشتي ندارد، از اين رو بزرگ ترين فن بهتر زيستن، بهره جستن از فرصت هاي بي نظيري است که بر ما مي گذرد؛ اين سخن امام صادق(ع) را بايد جدي گرفت: «من انتظر عاجله الفرصه مواجله الاستقصاء سلبته الايام فرصته، لان من شان الايام السلب و سبيل الزمن الفوت»(4) به هر کس فرصتي دست دهد و او به انتظار بدست آوردن فرصت کامل آن را تاخير اندازد، روزگار همان فرصت را نيز از او بربايد، زيراکار ايام، بردن است و روش زمان، از دست رفتن. قرائت معتبر دين دين اسلام، همان روش زندگي است که ميان زندگي اجتماعي و پرستش خداي متعال پيوند مي دهد و در همه اعمال فردي و اجتماعي براي انسان مسئوليت خدايي ايجاد مي کند، که اين مجموعه عقايد و دستورهاي علمي، اخلاقي، سبب خوشبختي انسان در اين سرا و سعادت جاويد در جهان ديگر مي شود. فهم از دين چگونه است؟ و جوان دين خود را از که بجويد؟! آيا هر کس مي تواند به فهمي از دين برسد؟! آيا هر فهمي از دين، صواب و پسنديده است؟! آيا«فهم ديني» فهم نسبي است و هيچ فهم ثابتي وجودندارد؟!(11) و يا آن که يک تفسير و قرائت رسمي از دين وجود دارد. پس از رحلت رسول اکرم(ص)، مکتب اهل بيت(ع) به عنوان«ثقل اصغر» در جايگاه حقيقي دين خوش درخشيد، و ليکن افراد و گروه هايي نيز به عللي در برابر اين انديشه قرار گرفته، با طرح«قرائت مختلف از دين» به مقابله با معارف معصومان (ع) پرداختند و مع الاسف تاريخ فرهنگ و معارف اسلامي ما هميشه شاهد عرصه گرداني و فريب افکار عمومي از سوي خالقان ديدگاه هاي ديني بود. در عصر امام صادق(ع) فراي از رواج مکاتب الحادي و هجوم انديشه هاي يوناني و ايجاد نهضت ترجمه، ديدگاه ها و نظريات گوناگوني در چارچوب«قرائت هاي ديني» طرح گرديد، حتي برخي ازارباب فرق که خود مدتي در محضر پيشواي ششم شاگردي کرده بودند، به طرح ديدگاه خويش و عنوان ديدگاه برتر و صواب پرداختند و در مقابل منادي، احياگر و متولي قرائت حقيقي دين، امام صادق(ع)، ايستادگي کردند و گروهي را به سمت خود کشاندند. امام در برخورد با اين ديدگاه ها، خود به افشاي آن ها پرداخت و از سويي به تربيت شاگردان همت گمارد تا آنان در عرصه هاي مناظره و گفتگو به بافته هاي ايشان پاسخ گويند. نکته اي که بسيار دل امام را مي آزرد، توطئه جذب جوانان از سوي اين فرقه هاي منحرف، اما مدعي اسلام بود، به عنوان نمونه، امام صادق(ع) جوانان را از گرايش به دو فرقه مطرح آن عصر، مرجئه(12) و غلاه(13) بر حذر مي داشت. امام مي فرمود: «برجوانان تان از غلات برحذر باشيد که آن ها را به فساد نکشانند؛ زيرا غلات پست ترين خلق خدا هستند، اينان عظمت خداي را کوچک مي کنند و ادعاي ربوبيت و خدايي را براي بندگان او قائل هستند.»(14) امام با اصل قرار دادن پيشگيري، ارائه دقيق دين حقيقي و برگرفته از مکتب اهل بيت(ع) را به جوانان توصيه مي کردند تا راه را بر رهزنان انديشه جوانان سد نمايند، حضرت مي فرمود: «جوانان را دريابيد! به آنان حديث و دين بياموزيد، پيش از آن که مرجئه برشما پيشي گيرند.»(15) امام صادق(ع) هم چنين جوانان را مخاطب خود ساخته مي فرمايد: «يا معشرالاحداث! اتقواالله و لاتاءتوا الروساء، دعوهم حتي يصيروا اذنابا لا تتخذوا الرجال ولائج من دون الله، انا و الله خير لکم منهم»(16) اي گروه جوانان! از خدا پروا کنيد و نزد روساي(منحرف) نرويد، واگذاريدشان تا(از جايگاه بافتني خود بيفتند و) به دنباله رو تبديل شوند، آنان را به جاي خدا همدم خود نگيريد، به خدا سوگند که من براي شما از ايشان بهترم. آن گاه با دست خود به سينه اش زد. رسم رفاقت دوست خوب يکي از سرمايه هاي بزرگ زندگي و از عوامل خوشبختي آدمي است و انسان در انس با دوست احساس مسرت مي کند و شادماني و نشاط را در گرو همنشين با رفيق مي داند. «رفيق شايسته»، براي جوان جايگاه خاص خويش را دارد و اهميت آن به گونه اي است که در شکل دهي شخصيت او نقش بزرگي ايفا کرده، اولين احساسات واقعي نوع دوستي را در وي ايجاد مي کند. جوان از يک سو به کشش طبيعي و خواهش دل، عاشق دوستي و رفاقت است و به ايجاد عميق ترين روابط دوستانه با يک يا چند نفر از همسالان خود هست و از طرف ديگر بر اثر احساسات ناسنجيده و عدم نگرش عقلاني ممکن است در دام رفاقت با دوستان نادان و تبهکار افتد(17)؛ از اين رو خطر وجود دوستان بد و ناپاک، اين نگراني را در جوان ايجاد مي کند که«چگونه يک دوست خوب و يک دل را انتخاب کنم؟» امام صادق(ع) رفقا را سه نوع مي داند: پي نوشت ها: نويسنده: محمدباقر پوراميني
رنگ خدا: آدمي با ورود به دوران جواني به دنبال«هويت» جديدي مي گردد؛ آن احساس نسبتا پايدار از يگانگي خود، از اين که: «من که هستم و که بايد باشم؟» که دستيابي به آن، به فرد امکان مي دهد که ارتباطات خود را با خويشتن، خدا، طبيعت و جامعه تنظيم دهد. در اين مرحله هويت يابي نقش«آگاهي و بينش» بسيار مؤثر و کار ساز بوده، بر«رفتار و عمل» پيشي دارد، در اين دوران، ممکن است سرگرداني در هويت سبب گردد که جوان نسبت به کيستي خودو نقش اجتماعي خود دچار ترديد گردد و اين شک ضمن برهم زدن هماهنگي و تعادل رواني، او را به«بحران هويت» بکشاند، بحراني که جوان به پيرامون اهداف بلند مدت، انتخاب شغل، الگوهاي رفاقت، رفتار و تمايل جنسي، تشخيص مذهبي، ارزش هاي اخلافي و تعهد گروهي با ترديد و شک خواهد نگريست. در شکل دهي هويت، «معرفت ديني» نقش مهمي را ايفا مي کند و در واقع، دين مي تواند تکيه گاه جوان و رهايي دهنده او از اين بحران باشد؛ البته«دانش»، «کار و تلاش» نيز در ساماندهي هويت او کارساز است(5) بنابراين، جوان بايد رنگ خدايي گيرد تا هويتش خدايي گردد«دين» همان«رنگ خدا» است که همگان را بدان دعوت مي کنند: (صبغه الله و من احسن من الله صبغه)(6)؛ رنگ خدايي(بپذيريد!) و چه رنگي از رنگ خدا بهتر است؟ امام صادق(ع) درباره آيه فوق مي فرمايد: «مقصود از رنگ خدايي همان دين اسلام است.»(7) دين به انگيزه جوان در بنا و آراستن هويت او پاسخ مي دهد، چرا که آدمي داراي عطشي است که فقط با پيمودن راه خدا فرو مي نشنيد(8)؛ از اين رو امام صادق(ع)، يادگيري بايدها و نبايدها و انديشه هاي سبز دين را از ويژگي هاي دوران جواني مي داند.(9) و گاه نسبت به آن دسته از جواناني که«علم دين» نمي دانند و در پي آن نمي روند، رنجيده خاطر مي گردد. (10)
1- کسي که مانند غذا به آن نياز هست و آن«رفيق عاقل» است.
2- کسي که وجود او براي انسان به منزله بيماري مزاحم و رنج آور است و آن«رفيق احمق» است.
3- کسي که وجودش به منزله داروي شفا بخش است و آن«رفيق روشن بين و اهل خرد» است.(18) شيوه انتخاب دوست در نگاه پيشواي ششم، اين گونه است: «رفاقت، حدودي دارد، کسي که تمام آن حدود را دارانيست، کامل نيست، و آن کس که داراي هيچ يک از آن حدود نيست، اساسا دوست نيست:
1- ظاهر و باطن رفيق، نسبت به تو يکسان باشد.
2- زيبايي و آبروي تو را جمال خود بيند و نازيبايي تو را نازيبايي خود بداند.
3- دست يافتن به مال يا رسيدن به مقام، روش دوستانه او را نسبت به تو تغيير ندهد.
4- در زمينه رفاقت، از آن چه در اختيار دارد، نسبت به تو مضايقه ننمايد.
5- تو را در مواقع گرفتاري و مصيبت ترک نگويد.»(19)
«دوست آينه تمام نماي دوست» است و دو دوست مثل دو دست اند که آلايش يکديگر را مي شويند و به فرموده امام صادق(ع): «کسي که بيند دوستش روش ناپسندي دارد و او را بازنگرداند، با آن که توان آن را دارد، به او خيانت کرده است.» (20) امام صادق(ع) ضمن تاکيد فراوان به انتخاب دوست خوب و پايداري در اين دوستي، جوانان را از رفاقت با نادان و احمق پرهيز مي دهد: «کسي که از رفاقت با احمق پرهيز نکند، تحت تاثير کارهاي احمقانه وي قرار مي گيرد و اخلاقش همانند اخلاق ناپسند او مي شود.»(21) در فرهنگ نوراني حديثي ما، جوانان را از رفاقت با «بدنامان» برحذر داشته(22) آنان را به دوري از دوستان خائن و متجاوز و سخن چين ترغيب مي سازند، امام صادق(ع) مي فرمايد: «از سه طائفه مردم کناره گيري کن و هرگز طرح دوستي و رفاقت با آن مريز؛ خائن، ستمکار و سخن چين. زيرا کسي که براي تو به ديگري خيانت کند، روزي نيز به تو خيانت خواهد کرد و کسي که براي تو به ديگران ظلم و تجاوز کند، به تو نيز ظلم خواهد کرد و کسي که از ديگران نزد تو سخن چيني کند، عليه تو نيز نزد ديگران خواهد نمود.»(23) راه و رسم رفاقت در ثبات و پايداري دوستي مؤثر است، گوشه اي از شيوه آن را در کلام امام صادق(ع) مي نگريم: «کمترين حق آن است که: دوست بداري براي او چيزي که براي خود دوست مي داري. کراهت داشته باشي در حق او، از آن چه براي خود کراهت داري. از خشم او بپرهيزي، به دنبال رضا و خشنودي او باشي. با جان و مال و زبان و دست و پايت او را کمک کني. مراقب و راهنماي او و آيينه او باشي. سوگندش را قبول کني، دعوتش را اجابت نمايي، هر گاه بيمار شد، به عيادتش بروي و هر گاه فهميدي حاجتي دارد، قبل از اين که بگويد، آن را انجام دهي، و وي را ناگزير نکني که انجام کار را از تو درخواست کند...»(24) سخنان و گفته هاي نغز امام صادق(ع) روح و جان را قوت بخشيده، منشور دستورهاي زندگي و سعادتمندي آن است. اميد است جامعه جوان و پرنشاط، هندسه شخصيت و هويت خود را در پرتو معارف اين امام(ع) ترسيم کرده، خود و جامعه را در سيره و منش، در مسير تحقق آرمان جامعه ديني و مدينه آرماني اهل بيت(ع)، سمت و سو بخشند.
1- بحارالانوار، ج 23، ص 236.
2- محمدبن علي بن نعمان، معروف به«احول» و«مؤمن طاق» از بزرگان شيعه و از ياران دانشمند امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) بوده است. خاطره مناظرات او با ابو حنيفه زيبا و ماندگار است. هم چنين امام صادق(ع) او را دوست مي داشت. (رجال الشيخ، شيخ طوسي، انتشارات جامعه مدرسين، ص 296؛ منتهي المقال، ابوعلي حائري، انتشارات آل البيت، قم، ج 6، ص 135 و136).
3- بحارالانوار، ج 23، ص 236 و237.
4- همان، ج 78، ص 268.
5- روانشناسي نوجوان، اسماعيل بيابانگرد، ص 133 و123؛ روانشناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، دفتر همکاري حوزه و دانشگاه، ج 2، ص 998 992؛ جوان و رسالت حوزه، تعريف جواني، ميرباقري، کانون انديشه جوان، ص 30.
6- بقره، آيه 138.
7- اصول کافي، ج 2، ص 14.
8- نهج البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدي، خطبه 124، ص 122.
9- امام صادق(ع) مي فرمايد: «الغلام يلعب سبع سنين، يتعلم سبع سنين، يتعلم الحلال و الحرام سبع سنين»؛ فرزند، در هفت سال نخست بازي نمايد، در هفت سال دوم آموزش يابد و در هفت سال سوم(جواني) حرام و حلال را فراگيرد.(وسايل الشيعه، ج 15، ص 194).
10- امام مي فرمايد: «لو اتيت بشاب من شاب الشيعه لايتفقه لادبته»(تحف العقول، حراني، ص 302).
11- امروزه«بحث قرائت هاي مختلف از دين» ريشه در نگاه نسبي گرايي به دين دارد که همان منشا هر منوتيکي است. يعني بنابراين که در تفسير متون و يا در کل فهم آدمي به نسبيت قائل شوند؛ در نتيجه هيچ فهم ثابت وجود نخواهد داشت و هرکس بدون ابزار و متد اجتهاد خود را در فهم از دين توانا خواهد دانست!
12- مرجئه در عصر امويان و با کمک آنان شکل گرفت. اين فرقه نيت را اصل شمرده و گفتار و کردار را بي اهميت دانستند، معتقدبودند همان گونه که عبادت کردن باکفر سودي ندارد، گناه کردن هم چيزي از ايمان نمي کاهد و خليفه را هر چند که مرتکب گناه کبيره بود، واجب الطاعه مي انگاشتند.(فرهنگ فرق اسلامي، جواد مشکور، ص 406-401).
13- «غلات» فرقه هايي هستند که درباره ائمه اطهار(ع) گزافه گويي کرده، آنان را به خدايي رسانيده و يا به«حلول» جوهر نوراني الهي در امامان خود قائل شدند و يا به تناسخ و حلول روح خدايي به کالبد ائمه قائل شدند، ائمه اطهار(ع) گزافه گويي اين طايفه شياد را منع و از ايشان بيزاري مي جستند.
14- سفينه البحار، ج 2، ص 324.
15- المحاسن، برقي، ص 605.
16- نورالثقلين، حويزي، ج 2، ص 191؛ بحارالانوار، ج 24، ص 246.
17- رابطه دوستي و محبت، احمد مطهري، ص 58.
18- تحف العقول، ص 223.
19- الامالي، شيخ صدوق، ص 397.
20- سفينه البحار، ج 2، ص 59.
21- مستدرک الوسايل، نوري، ج 2، ص 64.
22- وسايل الشيعه، ج 3، ص 206.
23- تحف العقول، ص 326.
24- اصول کافي، ج 2، ص 169.
منبع: سايت حوزه
-
سه شنبه 13 مهر 1389
7:59 AM
نظرات(0)