دلم گرفته، اى دوست! هواى گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا، من؟
کجا روم؟ که راهى به گلشنى ندانم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا، من
نه بستهام به کس دل نه بسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج رها، رها، رها، من
زمن هر آن که او دور چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک ازو جدا، جدا، من!
نه چشم دل به سویى نه باده در سبویى
که تر کنم گلویى به یاد آشنا، من
زبودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابرى ـ
دلم گرفته، اى دوست! هواى گریه با من ...
-
شنبه 2 آبان 1388
5:59 AM
نظرات(0)