نسلي كه فراموش مي شود
عمري است كه ميان گود زورخانه «ميانداري» كرده و چندين برابر روزهايي كه از سر گذرانده دور خودش چرخيده، آنقدر تند كه وقتي شروع مي كرد به چرخيدن صورتش را تشخيص نمي داد. همين شد كه حالا لقب برقي را با نام كوچكش يدك مي كشد
فدراسيون ورزش هاي باستاني و كشتي پهلواني از معدود فدراسيون هاي ورزشي است كه هيچ بودجه اي براي سازماندهي گروه هاي ورزش هاي باستاني در اختيار ندارد
«براي سلامتي علي آقا صلوات بفرست.» صداي صلوات و يا علي جمع بلند مي شود. چراغ مجلس را روشن مي كند و چرخ اول را مي زند. حول و حوش ۶۵ سال دارد. نام: علي فرحناك پور اما كسي اين اسم به گوشش آشنا نيست، اما نام «علي برقي» كه مي آيد، به به و چه چه اهل گود بلند مي شود. عمري است كه ميان گود زورخانه «ميانداري» كرده و چندين برابر روزهايي كه از سر گذرانده دور خودش چرخيده، آنقدر تند كه وقتي شروع مي كرد به چرخيدن صورتش را كسي تشخيص نمي داد. همين شد كه حالا لقب برقي را با نام كوچكش يدك مي كشد. افتخار مي كند، هنوز هم كه مي چرخد هيچ كس به گردش نمي رسد. چرخ كه مي زند نسيم خنكي از گود زورخانه بلند مي شود و هواي سنگين نفس نفس تماشاچي ها را كه به چرخش هاي پيرمرد زل زده اند، تكاني مي دهد. مرشد ضرب را گرم گرفته و مي نوازد. علي برقي هم مثل فرفره دور خودش مي چرخد. بايد او را مهار كرد، وقتي خودش را رها مي كند روي هم گودي ها، تا پهلوان ها نگهش دارند مرشد هم آرام مي گيرد و ضرباتش را آرام مي كند. صداي يا علي و احسنت جمع بلند مي شود و صداي دست هايي كه به افتخار حاج علي برقي نواخته مي شوند.
مرشد دعا به جان همه كساني مي كند كه باعث شدند كه چراغ زورخانه اش دوباره روشن شود. مدتي مي شد كه زورخانه ديگر زورخانه نبود، «صرف نمي كرد»مرشد قبلي از پس خرج زندگي و هزينه هاي خود زورخانه بر نمي آمد. سال ها با خون دل چراغ زورخانه را روشن نگه داشته و به قول مرشد محفل پهلوان ها بود. اين بود كه چندي قبل از تعطيلي، تبديل به زيرزمين متروكه اي شد، در گوشه اي از كرج. اما عين الله خان دوباره آمد چراغ را روشن كرد و رونقش داد. مرشد بود. از كودكي يا توي گود زورخانه بوده يا روي سردم ضرب گرفته بود. مگر مي توانست ببيند چراغ زورخانه خاموش باشد و او گل هاي نقش ديوارها را بتراشد. آخر مرشد سال هاست شغلش گچ بري است، همه چيزمان را از دست داديم، «اين يكي را نه ،نبايد بگذاريم». مرشد ضرب مي گيرد و شروع مي كند به خواندن ...« درقمار عشق اي دل كي بود پشيماني؟» مرشد پول زيادي را براي راه اندازي دوباره زورخانه هزينه كرده اما به قول خودش صرف اميد، عشق و خاطراتش كرده است.
سرهنگ اسماعيل سرپرست، دبير هيات هاي ورزش هاي باستاني و كشتي پهلواني استان تهران كه به همراهش براي افتتاح زورخانه قمربني هاشم از كرج سر در آورده ايم مي گويد: «اين اوضاع بحراني وضعيت خيلي از زورخانه هاست. آنهايي كه با خون جگر زورخانه هايشان را سرپا نگه داشته اند، كمك هايي از طرف هيات به آنها مي شود، اما آن چيزي كه بايد زورخانه ها را نگه دارد چيزي فراتر از كمك هاي گاه و بي گاه ماست. «نظمي در امور لازم است. نظمي كه تا به حال براي مدد و رساندن و زنده نگه داشتن ميراث ملي و مذهبي مان وجود نداشته است. ورزش هاي بومي ديگر كشورها را به ايران وارد كرديم. در آنها تلاش مي كنيم تا مقامات جهاني كسب كنيم اما از وضعيت ورزش ملي خودمان بي اطلاع هستيم.»
طي سال هاي گذشته چند دهمين زورخانه بسته شد و هيچ كس آخ هم نگفت. به گذشته ورزشمان كه نگاه مي كنيم تنها نام هايي كه مي درخشند نام پورياي ولي و جهان پهلوان تختي است كه آنها هم از گود زورخانه بلند شدند.
اما حالا گويي تمام عشق به فتوت زورخانه اي متعلق به نسلي است كه ديگر دارند تمام مي شوند.
زورخانه هاي زيادي هم بودند كه به همين درد دچار شدند. پدر كه مرد، ديگر گود زورخانه براي نسل بعدي زميني بود كه هر وجبش صدها هزار تومان مي ارزيد و جان مي داد براي آپارتمان سازي، مثل زورخانه قديمي «عدلي» كه سال ها پيش ورثه، تكه تكه اش كردند و حالا فقط نامش را اهالي زورخانه در خاطراتشان زنده نگه داشته اند.
در حالي كه تمام ورزش ها به مدد كمك دولت سرپا مانده اند، زورخانه ها بدون اينكه مسوولان ورزش حس كنند براي تنازع بقايشان احتياج به كمك هست، نفس مي كشند.
مرشد شروع مي كند به ضرب گرفتن، پهلوانان داخل گود ميل ها را دور بازوهايشان مي گردانند... «يكي و دو تا و سه تا و چهار...» و ضربات آهنگين ضرب مرشد... «پنج تا و شش تا و هفت تا و هشت...»
پهلوانان ميل را به دور دستشان مي گردانند. پيرمردي كه كنار دستم نشسته با آن قد و هيكلي كه هنوز آثار پهلواني را مي شود در آن ديد، مي گويد: «ايراني ها در مكان هايي به اين شكل كه عنوان لنگرگاه داشتند خود را براي مبارزه در ميادين جنگ آماده مي كردند و از آنجايي كه حق حمل اسلحه نداشتند مجبور بودند براي تمرين از ادواتي مشابه شمشير و گرز و سپر استفاده كنند. عده اي از پهلوانان و عياران دور هم جمع مي شدند و به جاي گرز از ميل استفاده مي كردند.
كباده هم قرار شد نقش كمان را ايفا كند و سنگ زورخانه وسيله اي براي تمرين سپرگيري.
سيد مياندار ميل اش را كه روي زمين مي گذارد و يا علي مي گويد همه اهل محل و مرشد را كه چراغ زورخانه را دوباره روشن كرده است، دعا مي كند و حتي به جان من خبرنگار كه شايد آنچه مي نگارم به گوش كسي برسد و بار سنگين مسووليت را تقسيم كنند.»
اندكي مانده است به بامداد. پهلوان ها تخته شنا را بر مي دارند و كف گود زورخانه با يكي دو تا مرشد بالا و پايين مي روند.
عرق از سر و صورت همه شان جاري است. لنگ را روي لباسشان مي بندند پيرمرد پهلوان كه كنار دستم نشسته مي گويد: «به احترام حضور شما لباس از تن در نياوردند وگرنه رسم اين است كه داخل گود لخت شوند.»
كم كم جمعيت زيادتر مي شود. جوان ها هم يك در ميان نشسته اند؛ زورخانه كوچك عين الله خان باباسنگاني گرم مي شود.
ياد زورخانه شير خدا مي افتم كه ۸ سال پيش تبديل شد به انبار بازار «هر چه باشد سود دارد» البته عباس شيرخدا دلش طاقت نياورد و در بومهن زورخانه اي ديگر ساخت، اما خاطره افسانه اي در همان ميان بازار مدفون شد.
وقتي با دبير هيات ورزش هاي باستاني استان تهران صحبت از فراملي شدن ورزش باستاني كه طرح جديد كميته ملي المپيك است مي كنيم با اينكه از فعاليت اين كميته تشكر مي كند اما در چشمايش اشك حلقه مي زند. «كسي فكري به حال اين ورزش در كشور خودمان بكند فراملي كردنش پيش كش.»
اما بعد از پايان جنگ متاسفانه كسي به احياي اين ورزش نپرداخت. اين شد كه حتي حس لوطي گري پهلوانان نيز در سر پا نگه داشتن زورخانه ها تاب نياورد و شكست.
حالا از بي شمار زورخانه تهران ۳۳ تا زورخانه شخصي مانده است و ۷۰ زورخانه دولتي.
سرهنگ سرپرست مي گويد: «معاونت اجتماعي شهرداري تهران و سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران نيز كمك هاي زيادي براي بقاي زورخانه ها در سال هاي اخير داشته اند. به طوري كه امسال مبلغ يك ميليون تومان به هر زورخانه براي تعميرات داده ايم.»
سرپرست مي گويد: «قرار است ۲۰ خردادماه در چهار پارك تهران، پارك فدك، مجتمع رازي، پارك شهر و پارك شهر تهران مراسم ورزش صبحگاهي با صداي زنگ و ضرب مرشد برگزار شود.»
يك هزار و ۲۰۰ حركت ورزشي در ۲۵ دقيقه، اين حاصل بررسي علمي روي حركات ورزشي ۵۰۰ پهلوان زورخانه در آكادمي ملي المپيك بوده است. سرپرست با افتخار مي گويد: «در كدام ورزش اين همه حركت ورزشي وجود دارد؟»
نايب دفتر هيات ورزش هاي باستاني مي گويد: «هيچ كس فكري به حال بيمه مرشدها و اهالي زورخانه نمي كند. گناه اين ورزش اين است كه از سنت و فرهنگ و مذهب ما سرچشمه گرفته كه اين طور مهجور مانده است؟»
جالب اينجاست كه فدراسيون ورزش هاي باستاني و كشتي پهلواني از معدود فدراسيون هاي ورزشي است كه هيچ بودجه اي براي سازماندهي گروه هاي ورزش هاي باستاني در اختيار ندارد. مرشد «علي جانم علي علي جانم» مي خواند و جمعيت همراهي مي كنند. پيرمرد دوباره مياندار مي شود و مي چرخد، نه به همان سرعت كه بار اول چرخيد و نه به همان مدت، سرش گيج مي رود. پيرمرد پير شده حتي اگر هنوز هم علي برقي صدايش كنند