نگاه دکتر علي شريعتي نسبت به مسائل گوناگون زندگي و به ويژه نسبت به مسائل اسلام اگر نگوييم کاملا متفاوت بايد بگوييم که کاملا متمايز است. با توجه به اينکه اکنون در سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) قرار داريم و همچنين با توجه به اينکه در سالروز درگذشت دکتر شريعتي نيز هستيم به مرور کتاب ارزشمند وي درباره حضرت فاطمه(س) ميپردازيم. حقيقت اين است که در اين کتاب ما با چهره ديگري از اين شخصيت بزرگ جهان اسلام آشنا ميشويم و ايشان را از منظري ديگر به نظاره مينشينيم. منظري که با آنچه تاکنون ديدهايم تفاوتهاي بسياري دارد.
شخصيت حضرت(س)
منبع: روزنامه قدس
به اعتقاد شريعتي اينکه حضرت فاطمه درعصر «زنده به گور کردن دختران و در دوران اوج مردسالاري عرب» متولد شد يک اتفاق ساده نبود وجدان جامعه قبايلي عرب همه ارزشهاي انسان را به پسر اختصاص ميداد و دختر را فاقد هرگونه فضيلت و اصالت بشري ميشمرد. پسر نه تنها عامل کسب ثروت و دستيار پدر و حامي خانواده درجنگهاي قبايلي افتخارآفرين پدر و خاندان و قبيله بود، بلکه وارث همه مفاخر اجدادي و حامل ارزشهاي نژادي و ادامه موجوديت اجتماعي و معنوي خانواده بود.
از اينروست که مردي که پسر ندارد ابتر است و در اين زمان و نيز در زماني که خانواده عبدالمطلب سخت نيازمند پسر است، فرزندان حضرت محمد يکي پس از ديگري دختراست.
«فرزند نخستين دختر بود زينب اما خانواده درانتظار پسر است دومي دختر بود رقيه انتظار شدت يافت و نياز شديدتر سومي: امکلثوم دو پسر قاسم و عبدالله آمدند، مژده بزرگي بود اما ندرخشيده افول کردند و اکنون در اين خانه سه فرزند است و هر سه دختر مادر پير شده است و سنش از شصت ميگذرد و پدر گرچه دخترانش را عزيز ميدارد. اما با احساسات قومش و نياز وانتظار خويشاوندانش شريک است. آيا خديجه که به پايان عمر نزديک شده است فرزندي خواهد آورد؟
اميد سخت ضعيف شده است.
آري ، اميد در اين خانه جان گرفت و التهاب به آخرين نقطه اوج رسيد اين آخرين شانس خانواده عبدالمطلب است و آخرين اميد اما... بازهم دختر،
شور و شوق از خانواده بنيهاشم به بنياميه منتقل شد دشمن کامي
زمزمهها و دشنامها و فريادها که: محمد ابتر شده مردي که آخرين حلقه زنجير خاندان خويش است خانواده «چهار دختر»و همين
فاطمه وارث همه داراييهاي پدر
و اين مرد چهار دختر دارد اما نه، سه تنشان پيش از خود وي مردند واکنون تنها يک فرزند بيش ندارد. يک دختر، کوچکترينش فاطمه وارث همه مفاخر خاندانش وارث اشرافيت نويني که نه ازخاک وخون و پول که پديده وحي است آفريده ايمان و جهاد و انقلاب و انديشه و انسانيت...
انا اعطيناک الکوثر... به تو کوثر عطا کرديم اي محمد(ص) پس براي پروردگارت نماز بگزار و شتر قرباني کن، همانا دشمن کينهتوز تو هم «ابتر » است.
به اعتقاد دکتر شريعتي دختر بودن فرزندان پيامبر و به ويژه آخرين فرزندان او جزيي از
تقدير رسالت پيامبر بود تا با فاطمه «دختر» به عنوان وارث مفاخر خاندان خويش و صاحب ارزشهاي نياکان خويش و ادامه شجره تبار واعتبار پدر و جانشين پسر شود.
رقيه و امکلثوم، عروس ابولهب بودند و پس از بعثت براي آزاد و تحقير پيامبر دستور داد تا پسرانش هر دو را طلاق دهند عثمان که جواني اشرافي و ثروتمند بود رقيه رابه همسري گرفت و با او به حبشه هجرت کرد در سختترين دوران دوحامي بزرگ پيامبر يعني ابوطالب و حضرت خديجه زندگي را وداع ميگويند و فاطمه درچنين شرايطي است که معناي کينه او «ام ابيها»آشکار ميشود و در همه درد و رنجها با پدر خود شريک ميگردد سرانجام نيز زماني حاضر به ازدواج و آماده ترک پدر ميشود که احساس ميکند پدر چون گذشته به او نياز ندارد.
ازدواج باعلي(ع)
فاطمه با علي بزرگ شده است. او را برادري عزيز براي خويش و پروانهاي عاشق بر گرد پدر خويش ميبيند تقدير سرنوشت اين دو را از کودکي به گونه خاصي به هم گره زده است.
اماعلي که به خواستگاري فاطمه ميرود هيچ چيز ندارد جز زرهي که درجنگ بدر پيامبر به او داده است عثمان آن زره را به 47 درهم ميخرد.
صورت جهيزيه فاطمه از اين قرار است: يک دستاس، يک کاسه چوبي، يک زيلو سختگيريهاي پيامبر نسبت به فاطمه(س) گاه حيرتآوراست.
«در چهره همه ستمديدگان -که بعدها در تاريخ اسلام بسيار شدند- هالهاي از فاطمه پيدا بود. غصبشدگان، پايمال شدگان و همه قربانيان زور و فريب نام فاطمه را شعار خويش داشتند. ياد فاطمه، با عشقها و عاطفهها و ايمانهاي شگفت زنان و مرداني که در طول تاريخ اسلام براي آزادي وعدالت ميجنگيدند، در توالي قرون، پرورش مييافت... اين است که همه جا در تاريخ ملتهاي مسلمان و تودههاي محروم دو امت اسلامي، فاطمه منبع الهام آزادي و حقخواهي و عدالتطلبي و مبارزه با ستم و قساوت و تبعيض بوده است.
از شخصيت فاطمه سخن گفتن بسيار دشوار است. فاطمه يک «زن» بود. آن چنان که اسلام ميخواهد که زن باشد. تصوير سيماي او را پيامبر، خود رسم کرده بود و او را در کورههاي سختي و فقر و مبارزه و آموزشهاي عميق و شگفت انساني خويش پرورده و ناب ساخته بود.
مظهر يک «دختر» در برابر پدرش. مظهر يک «همسر» در برابر شويش. مظهر يک «مادر» در برابر فرزندانش. مظهر يک«زن مبارز و مسئول» در برابر زمانش و سرنوشت جامعهاش. وي خود يک «امام» است. يعني يک نمونه متعالي، يک تيپ ايدهآل براي زن يک «اسوه» يک «شاهد» براي هر زني که ميخواهد «شدن خويش» را خود انتخاب کند.
او با طفوليت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه خارجي و داخلي در خانه پدرش، خانه همسرش ، در جامعهاش، در انديشه و رفتار و زندگي اش، «چگونه بودن» را به زن پاسخ ميداد....
پس از فاطمه، علي همسراني ميگيرد و از آنان فرزنداني مييابد.
اما از همان آغاز فرزندان خويش را که از فاطمه بودند با فرزندان ديگرش جدا ميکند. اينان را «بنيعلي» ميخواند و آنان را «بني فاطمه»
شگفتا، در برابر پدر، آن هم علي، نسبت فرزند به مادر.
و پيغمبر نيز ديديم که او را به گونه ديگري ميبيند از همه دخترانش تنها به او سخت ميگيرد. از همه تنها به او تکيه ميکند. او را -در خردسالي- مخاطب دعوت بزرگ خويش ميگيرد.
لحظه ديدار و وداع
در واپسين لحظات «به امرافع» گفت: بستر مرا در وسط اتاق بگستران. آرام و سبکبار بر بستر خفت، روبه قبله کرد. در انتظار ماند، لحظهاي گذشت و لحظاتي... ناگهان از خانه شيون برخاست. پلکهايش را فرو بست و چشمهايش را به روي محبوبش که در انتظار او بود گشود. شمعي از آتش و رنج در خانه علي خاموش شد و علي تنها ماند با کودکانش...
شب- خاموش و غمگين- زمزمه درد او را گوش ميدهد، بقيع آرام و خوشبخت و مدينه بيوفا و بدبخت. سکوت کردهاند، قبرهاي بيدار و خانههاي خفته ميشنوند نسيم نيمهشب کلماتي را که به سختي از جان علي بر ميآيد از سر گور فاطمه به خانه خاموش پيغمبر ميبرد.
«بر تو از من و از دخترت، که در خواب فرود آمد و بشتاب به تو پيوست، سلام اي رسول خدا»
وي در همه ابعاد گوناگون «زن بودن» نمونه شده بود.