معرفت ما از جهان
به نظر مى رسد فلسفه مناسب براى عصر علم تجربه گرايى باشد. معرفت ما از جهان حقيقتاً معرفتى «پيشينى» (apriori) نيست بلكه بر پايه قرن ها تحقيق تجربى بنا شده است. اما مسئله اى بنيادى در اينجا مطرح است. اگر ارتباط ما با جهان به واسطه تصورات ما باشد، چگونه مى توان دريافت كه تجربه راهنمايى قابل اعتماد براى شناخت جهان است، آن گونه كه جهان هست؟ اين مسئله توسط «هيوم» بيان شده است. او استدلال مى كند اگرچه چاره اى نداريم جز اينكه چنان رفتار كنيم كه جهان خارجى وجود دارد، اما هيچ مبناى عقلانى براى باور به آن وجود ندارد. البته اكثر فلاسفه از موضع شك گرايانه او درباره جهان خارج ناراضى بودند. اگرچه موضع شك گرايانه او در قبال «مسئله استقرا» نيز مورد قبول آنان نبود. «بركلى» نيز با انكار عدم وجود هر شى اى وراى تصورات ما با اين مسئله برخورد كرد.
منبع :www.falsafeh.com