▪ شيرخواران:
- شيرخواران موجودات بيياوري هستند که به امنيت و مصونيت زياد نيازمندند.
▪ هشت ماهگي:
- کودکان از هشت ماهگي شروع به کمرويي و غريبي با محيطهاي بيگانه ميکنند. آنها به يک باره از هر چيزي که برايشان ناشناس و غريبه باشد، وحشت ميکنند. به علت نداشتن تجربه در معاشرت و ارتباط با افراد ناآشنا، هنوز نميتوانند ارزيابي کنند که چهچيزي واقعا خطرناک است.
▪ در مرحله چهار دست و پا رفتن:
- کودک در مرحله چهار دست و پا رفتن به سرعت، تواناييهاي جديدي کسب ميکند. او فعاليتهاي حرکتي خود را گسترش داده و در عين حال چيزهاي بسياري را هوشيارانه حس و درک ميکند. البته قادر به فهم صحيح تمام چيزهايي که ميبيند يا ميشنود، نيست. از اينرو ترس شديدا در او گسترش مييابد.
▪ دو سالگي:
- کودک از سن دو سالگي خود را به عنوان يک شخصيت مستقل تجربه کرده و «منيت» خويش را کشف ميکند.
▪ کودکان سنين پيشدبستاني:
- خردسالان و کودکان سنين پيشدبستاني تحتتاثير ترسهاي زيادي قرار ميگيرند. ترس جدايي از پدر و مادر، ترس از رعد و برق، تاريکي و هيولا.
▪ کودکان دبستاني:
- در مهد کودک و مدرسه از کودک انتظارات و توقعات جديدي ميرود. ترسهاي کودک اغلب در ارتباط با موقعيتهاي اجتماعي است.
اگر آنها را تنها رها کنيم، باعث بهوجود آمدن ترسهاي مرگباري در آنان شدهايم. از طريق تماس بدني نزديک و علاقه ي سرشار از عشق والدين، اعتماد و اطمينان محکمي در آنها نسبت به والدين، پديد ميآيد.
گاهي براي والدين اين موضوع، شروع زماني سخت و دشوار به حساب ميآيد. کودکان امتحان ميکنند که چگونه ميتوانند به مقصود خويش رسيده و حرف خود را به کرسي بنشانند. آنها مرتبا بين خواستههاي خود و اشتياق به داشتن صميمت والدين خويش، در تکاپو و نوسان ميباشند.
بهتر است مرتب به اين موضوع فکر کنيد که هر چه از رشد و تکامل کودک خويش در سالهاي اوليه زندگي او حمايت کنيد، براي شکوفايي لياقتش به او موقعيت دهيد و کارهاي موفق او را تحسين کنيد، کودک به مراتب بيشتر و بهتر نقاط ضعف و قوت خود را خواهد شناخت.در اين مرحله بسيار مهم است که با گذاشتن خويش بهجاي کودک خود و با درک احساس او، در زندگي و آزاد گذاردن او اعتدال را رعايت کنيد.
آنها براي درک بهتر و هوشيارتر از دنياي خارج به افکار خود بسنده ميکنند و براي چيزهايي که متوجه آن نميشوند، مجبور ميشوند توضيحات جادويي و فضايي و... بدهند. در اين مرحله، اشيايي مانند جارو برقي ميتوانند براي آنها ايجاد ترس کند.
در تصور کودکان اين اشياء بيجان، زندگي دارند و ميتوانند تاثير تهديدکننده و خطرناکي داشته باشند. همچنين موجودات تخيلي مانند هيولا، در ذهن کودکان به يک پديده واقعي مبدل ميگردند.
کودک بايد با ديگران برخورد داشته باشد، بتواند با زندگي گروهي کنار آمده و درگيري نداشته باشد و در مدرسه تقاضاهايش را درست مطرح نمايد. ترس روزافزون از شکستها و ناکامي ها، افکار کودک را مشغول ميسازد. او خودش را با ديگران مقايسه کرده و با خود حساب ميکند که آيا بهتر از ديگران ميتواند کاري را انجام دهد يا بدتر از آنها.