يکي از اين الگوهاي زمان بندي شده اجتماعي، زمان ازدواج درجوانان به خصوص دختران است.ازدواج،يک امر جهاني است که در تمام جوامع و در طول تاريخ وجود داشته و به يک مجموعه از نيازهاي اساسي انسان پاسخ مي دهد.
همه جوامع براي تحقق مقاطع مهم زندگي مانند شروع شغل، زمان ازدواج، فرزنددارشدن، بازنشستگي و ...زمان بندي اجتماعي دارند که به اين انتظارات درجهبندي شده سني براي رويدادهاي خاص زندگي، ساعت اجتماعي اطلاق مي شود. به موقع يا بيموقع بودن اين مسئله، بر عزت نفس افراد تاثير بسزايي دارد زيرا افراد، خواسته يا ناخواسته به مقايسه اجتماعي از شرايط خود مي پردازند و پيشرفت و موقعيت خود را با ديگران مقايسه و ارزيابي مي کنند.
يکي از اين الگوهاي زمان بندي شده اجتماعي، زمان ازدواج درجوانان به خصوص دختران است.ازدواج،يک امر جهاني است که در تمام جوامع و در طول تاريخ وجود داشته و به يک مجموعه از نيازهاي اساسي انسان پاسخ مي دهد. بقاي نسل و پرورش فرزندان، تحقق آرزوي ديرين کودکي براي پدر و مادر بودن و دستيابي به عالي ترين سطح دوستي و صميميت، ارتباط گرم و دوجانبه عاطفي- جنسي و تقسيم کار و همکاري و همراهي در طول زندگي، در شمار اساسي ترين کارکردهاي تشکيل زندگي مشترک است.
اين پيمان، در زندگي انسان به خصوص زنان از اهميت خاصي برخوردار است، زيرا موجوديت دو انسان را از جهات مختلف به هم پيوند مي دهد. از نظر روانشناسي، توانايي در ايجاد يک رابطه صميمي که مستلزم مصالحه و گذشت است، به احساس هويت شخصي فرد بستگي دارد؛ هويتي که پايه هاي آن در دوران پيشين زندگي شکل گرفته است. افرادي که از هويت برخوردارند آماده اند هويت خود را با فرد ديگري سهيم شوند، اين مسئله نوعي از خودگذشتگي متقابل بين کساني که شريک زندگي يکديگرند،ايجاد مي کند.
وجود روابط آزاد و گسترده جوانان و بدبيني نسبت به انتخاب همسر، بالارفتن هزينههاي زندگي همراه با بالارفتن توقعات افراد، سست شدن پيوندهاي خانوادگي، تقليل حمايتهاي مادي و معنوي والدين از فرزندان، افزايش پديده چند همسري و تعدد زوجين، از علل عمده اي است که دختران امروزي با احتياط زيادي براي ازدواج اقدام کرده و يا آن را دائما به تاخير مي اندازند. آيا به راستي تنها اين عوامل است که باعث به تاخير انداختن ازدواج در دختران ايراني شده است؟ چرا امروزه برخلاف گذشته، ازدواج در ميان دختران به تاخير افتاده است؟ عده اي از اين دختران تمايلي به ازدواج ندارند و حتي عده اي ديگر از تجرد خويش راضي و خشنود هستند.اين در حالي است که پژوهشهاي مختلف نشان مي دهد زنان متاهل در مجموع خوشبخت تر و راضي تر از مجردها هستند و احساس شادکامي بيشتري مي کنند. همچنين اين زنان نسبت به دختران مجرد از استرس کمتري رنج مي برند زيرا ازدواج، امنيت خاطر فراواني براي آنها به همراه دارد و اين مسئله احتمالا به علت حمايت دو جانبه اي است که در ازدواج موفق، به چشم مي خورد.
● عوامل بازدارنده ازدواج در دختران
۱) ايجاد ناهماهنگي تحصيلي بين دو جنس: با توجه به گسترش روز افزون تعداد دختران تحصيلکرده و از طرف ديگر تمايل پسران براي ورود سريع تر به بازار کار و امتناع از ادامه تحصيلات دانشگاهي، موجب شده است که توازن و هماهنگي تحصيلي بين دختران و پسران جامعه ايراني کاهش چشم گيري يابد و همين مسئله باعث شده که بسياري از دختران، حاضر به ازدواج با مرداني با تحصيلات پايين تر از خودشان نباشند. نتيجه چنين نا هماهنگي چيزي جز تجرد دختران نخواهد بود.
۲) ميل به ادامه تحصيل در دختران: با تغييرات چشم گير فرهنگي و اجتماعي که در سالهاي اخير در جامعه ما شکل گرفته، عده کثيري از دختران، مانند گذشته نمي خواهند نقش واحد ويک بُعدي را در جامعه ايفا کنند، مثلا نميخواهند در خانواده فقط نقش يک همسر ومادر را ايفا کنند بلکه تمايل زيادي به ادامه تحصيلات، کسب مدارج بالاي علمي و به دنبال آن دستيابي به موقعيتهاي اجتماعي و اقتصادي بالا دارند. همين مسئله باعث شده که تمرکز بسياري بر ادامه تحصيلات تا مدارج بالاتر داشته و براي نيل به اين خواسته، فرصتهاي ازدواج را ناديده گرفته و بيشتر به دنبال استقلال فردي خويش باشند.
۳) بدبيني نسبت به مردان: مسلما در زندگي زناشويي، فردي که بيش از ديگري عشق و محبت را طلب مي کند، زن است. زنان به طور عمده جهت دستيابي به يک رابطه عميق عاطفي، براي ازدواج اقدام مي کنند و اين در حالي است که ايجاد برخي تغيير و تحولات در جامعه کنوني و در زندگي اطرافيان و دوستان ما، مانند گرايش برخي از مردان به تعدد زوجين و يا اقدام به عقد موقت، باعث شده که دستهاي از دختران، اين اقدامات را به اشتباه به همه مردان تعميم داده و از ازدواج سر باز زنند و به اين باور اشتباه مي رسند که همه مردان، قابل اعتماد نبوده و به زندگي زناشويي خود وفادار نمي مانند.

۴) منطق افراطي: احساس و منطق، دو وجهه مهم طبيعت انساني است که در امور مختلف زندگي بايد به اين دو مقوله پرداخته و هيچ يک از آنها نبايد ناديده انگاشته شود و يا مورد توجه بيش از حد قرار گيرد. در برخي از دختران مشاهده ميشود که غلبه افراطي منطق بر احساس و حسابگري شديد، موجبات تجرد يا ازدواج دير هنگام آنها را ايجاد کرده است.اين دسته از دختران خواستگاران خود را بيش از حد مورد ارزيابي هاي موشکافانه قرار مي دهند و دائما مراقب هستند که مسئلهاي از نظر آنها جا نيفتاده و تصميمي ناپخته و نسنجيده نگيرند.
البته در بيان علل تجرد دختران به عوامل بيشتري مي توان پرداخت اما به نظر ميرسد که مولفه هاي ياد شده بيش از ديگر عوامل مهم بوده و داراي شيوع بيشتري است. در ضمن بايد به اين نکته توجه داشت که دختران مجرد از گروههاي آسيب ديده و يا گروههايي که واجد برخي خصوصيات ظاهري و رواني خاص هستند محسوب نمي شوند، بلکه تجرد بيشتر اين دختران به ويژه آنهايي که تجردشان انتخابي و خودخواسته بوده و از شرايط کنوني خود راضي هستند، ناشي از رويکرد خاصي است که به زندگي دارند و به همين علت آنها را از افراد ديگر متمايزو متفاوت مي سازد. اين صفات گاهي اوقات شامل باريک بيني بيش از حد، استقلال و اعتماد به خود، طرز تفکر خاص و گاه داشتن هوش و استعداد بسيار بالاست.
پاره اي از مطالعات نشان داده است دختراني که در دوره کودکي و نوجواني، نسبت به همسالان خود از هوش و استعداد بالايي برخوردارند، در دوران جواني نتوانستند همسر مناسبي براي خود انتخاب کنند. اگر چه اين ويژگي ها در بين بيشتر دختران مجرد تا حدودي مشترک است، اما شدت اين ويژگي ها در بين اين دسته از دختران متفاوت است و بسياري از دختران مجرد، اين صفات را فقط در دامنه محدودي ازرفتارهاي خود آشکار مي سازند.