
رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري از ثبت «عهدنامه مالك اشتر» در فهرست ميراث معنوي خبر داد.
كي از بخشهاي مشهور نهج البلاغه فرمان امام علي (ع) به مالك اشتر است كه براي حكمراني مالك بر مصر نوشته شده است و به نام « عهدنامه مالك اشتر» شهرت دارد. عهدنامه مالك اشتر حاوي معارف گوناگوني است كه عمده آن درباره فلسفه سياسي اسلام و اصول مديريت اسلامي است.
حميد بقايي؛ رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري در گفتوگو با خبرنگار جامعه فارس اظهار داشت: «عهدنامه مالك اشتر» همزمان با ايام عيد سعيد غدير خم در فهرست ميراث معنوي كشور به ثبت ميرسد.
وي در ادامه افزود: سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري پس از ثبت «خطبه حضرت زهرا (س)» و «چادر زنان» در فهرست ميراث معنوي كشور، مقدمات ثبت «عهدنامه مالك اشتر» را نيز فراهم كرده است كه تا كمتر از 2 ماه ديگر نهايي و ثبت ميشود.
معاون رئيسجمهور اين عهدنامه را از منظر مديريت اسلامي و انساني، مقدس عنوان كرد و گفت: نكاتي كه در اين عهدنامه، حضرت اميرالمؤمنين براي مالك اشتر مورد تأكيد قرار دادهاند بسيار ارزشمند است و بايد مورد توجه ويژهاي قرار گيرد.
به گزارش فارس، متن كامل نامه حضرت علي (ع) به مالك اشتر به شرح زير است:
به نام خداوند بخشاينده مهربان اين فرماني است از بنده خدا، علي اميرالمؤمنين به مالك بن حارث اشترنخعي در پيماني كه با او مينهد، هنگامي كه او را فرمانروايي مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پيكار كند و كار مردمش را به صلاح آورد و شهرهايش را آباد سازد.
او را به ترس از خدا و برگزيدن طاعت او بر ديگر كارها و پيروي از هر چه در كتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهايي كه كس به سعادت نرسد مگر به پيروي از آنها، و به شقاوت نيفتد، مگر به انكار آنها و ضايع گذاشتن آنها. و بايد كه خداي سبحان را ياري نمايد به دل و دست و زبان خود، كه خداي جل اسمه، ياريكردن هر كس را كه ياريش كند و عزيز داشتن هر كس را كه عزيزش دارد بر عهده گرفتهاست و او را فرمان ميدهد كه زمام نفس خويش در برابر شهوتها به دست گيرد و ازسركشي هايش باز دارد، زيرا نفس همواره به بدي فرمان دهد، مگر آنكه خداوند رحمت آورد.
اي مالك، بدان كه تو را به بلادي فرستادهام كه پيش از تو دولتها ديده، برخي دادگر و برخي ستمگر و مردم در كارهاي تو به همان چشم مينگرند كه تو در كارهاي واليان پيش از خود مينگري و درباره تو همان گويند كه تو درباره آنها ميگويي و نيكوكاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاري ساخته، توان شناخت.
بايد بهترين اندوختهها در نزد تو، اندوخته كار نيك باشد. پس زمام هواهاي نفس خويش فروگير و بر نفس خود، در آنچه براي او روا نيست، بخل بورز كه بخل ورزيدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد يا ناخوش ميشمارد.مهرباني به رعيت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ايشان را شعار دل خود ساز. چونان حيواني درنده مباش كه خوردنشان را غنيمتشماري، زيرا آنان دو گروهند يا همكيشان تو هستند يا همانندان تو در آفرينش.
از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهايي عارضشان خواهد شد و به عمد يا خطا، لغزشهايي كنند، پس، از عفو و بخشايش خويش نصيبشان ده، همانگونه كه دوست داري كه خداوند نيز از عفو و بخشايش خود تو را نصيب دهد. زيرا تو برتر از آنها هستي و آنكه تو را بر آن سرزمين ولايت داده، برتر از توست و خداوند برتر از كسي است كه تو را ولايت داده است. ساختن كارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است.
اي مالك، خود را براي جنگ با خدا بسيج مكن كه تو را در برابر خشم او توانينيست و از عفو و بخشايش او هرگز بينياز نخواهي بود.هر گاه كسي را بخشودي، از كرده خود پشيمان مشو و هر گاه كسي را عقوبت نمودي، از كرده خود شادمان مباش.
هرگز به خشمي، كه از آن، امكان رهايي هست، مشتاب و مگوي كه مرا بر شما امير ساختهاند و بايد فرمان من اطاعت شود. زيرا، چنين پنداري سبب فساد دل و سستي دين و نزديك شدن دگرگونيها در نعمتهاست. هرگاه، از سلطه و قدرتي كه در آن هستي در تو نخوتي يا غروري پديد آمد به عظمت ملك خداوند بنگر كه برتر از توست و بر كارهايي تواناست كه تو را بر آنها توانايي نيست. اين نگريستن سركشي تو را تسكين ميدهد و تندي و سرافرازي را فرو ميكاهد و خردي را كه از تو گريخته است به تو باز ميگرداند.
بپرهيز از اينكه خود را در عظمت با خدا برابر داري يا در كبريا و جبروت، خود را به او همانند سازي كه خدا هر جباري را خوار كند و هر خودكامهاي را پست و بيمقدار سازد. هر چه خدا بر تو فريضه كرده است، ادا كن و درباره خواص خويشاوندانت و از افراد رعيت، هر كس را كه دوستش ميداري، انصاف را رعايتنماي كه اگر نه چنين كني، ستم كردهاي و هر كه بر بندگان خدا ستم كند، افزون بر بندگان، خدا نيز خصم او بود. و خدا با هر كه خصومت كند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از اين كار باز ايستد و توبه كند. هيچ چيز چون ستمكاري، نعمتخدا را دگرگون نكند و خشم خدا را برنينگيزد، زيرا خدا دعاي ستمديدگان را ميشنود و در كمين ستمكاران است.
بايد كه محبوبترين كارها در نزد تو، كارهايي باشد كه با ميانهروي سازگارتر بود و با عدالت دم سازتر و خشنودي رعيت را در پي داشته باشد زيرا خشم تودههاي مردم، خشنودي نزديكان را زير پاي بسپرد و حال آنكه، خشم نزديكان اگر تودههاي مردم از تو خشنود باشند، ناچيز گردد.
خواص و نزديكان كساني هستند كه به هنگام فراخي و آسايش بر دوش والي باري گراناند و چون حادثهاي پيش آيد كمتر از هر كس به يارياش برخيزند و خوش ندارند كه به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اينان همه چيز را به اصرار از والي ميطلبند و اگر عطايي يابند، كمتر از همه سپاس ميگويند و اگر به آنان ندهند، ديرتر از ديگران پوزش ميپذيرند. در برابر سختيهاي روزگار، شكيباييشان بس اندك است. اما ستون دين و انبوهي مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، بايد توجه تو به آنان بيشتر و ميل تو به ايشان افزونتر باشد.
و بايد كه دورترين افراد رعيت از تو و دشمنترين آنان در نزد تو، كسي باشد كه بيش از ديگران عيبجوي مردم است. زيرا در مردم عيبهايي است و والي از هر كس ديگر به پوشيدن آنها سزاوارتر است. از عيبهاي مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه كه آشكار شود، زيرا آنچه بر عهده توست، پاكيزه ساختن چيزهايي است كه بر تو آشكار است و خداست كه بر آنچه از نظرت پوشيده است، داوري كند. تا توانيعيبهاي ديگران را بپوشان، تا خداوند عيبهاي تو را كه خواهي از رعيت مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر كينهاي را بگشاي و از دل بيرون كن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشيده داشتهاند، به تغافل زن و گفته سخنچين را تصديق مكن. زيرا سخن چين، خيانتكار است، هر چند، خود را چون نيكخواهان وانمايد.
با بخيلان راي مزن كه تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حريصان، زيراحرص و طمع را در چشم تو ميآرايند كه بخل و ترس و آزمندي، خصلتهاييگوناگون هستند كه سوء ظن به خدا همه را دربر دارد.بدترين وزيران تو، وزيري استكه وزير بدكاران پيش از تو بوده است و شريك گناهان ايشان.مبادا كه اينان همراز وهمدم تو شوند، زيرا ياور گناهكاران و مددكار ستم پيشگان بودهاند.در حالي كه، توميتواني بهترين جانشين را برايشان بيابي از كساني كه در راي و انديشه و كاردانيهمانند ايشان باشند ولي بار گناهي چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از كساني كهستمگري را در ستمش و بزهكاري را در بزهش ياري نكرده باشند.رنج اينان بر توكمتر است و ياريشان بهتر و مهربانيشان بيشتر و دوستيشان با غير تو كمتر است.
اينان را در خلوت و جلوت به دوستي برگزين.و بايد كه برگزيدهترين وزيران توكساني باشند كه سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در كارهاييكه خداوند بر دوستانش نميپسندد كمتر تو را ياري كنند، هر چند، كه اين سخنانو كارها تو را ناخوش آيد.به پرهيزگاران و راست گويان بپيوند، سپس، از آنانبخواه كه تو را فراوان نستايند و به باطلي كه مرتكب آن نشدهاي، شادمانتندارند، زيرا ستايش آميخته به تملق، سبب خودپسندي شود و آدمي را به سركشي وادارد.
و نبايد كه نيكوكار و بدكار در نزد تو برابر باشند، زيرا اين كار سبب شود كهنيكوكاران را به نيكوكاري رغبتي نماند، ولي بدكاران را به بدكاري رغبتبيفزايد. با هر يك چنان رفتار كن كه او خود را بدان ملزم ساخته است.و بدان، بهترين چيزي كهحسن ظن والي را نسبتبه رعيتش سبب ميشود، نيكي كردن والي است در حق رعيت و كاستن است از بار رنج آنان و به اكراه وادار نكردنشان به انجام دادن كارهاييكه بدان ملزم نيستند. و تو بايد در اين باره چنان باشي كه حسن ظن رعيتبراي توفراهم آيد.زيرا حسن ظن آنان، رنجبسياري را از تو دور ميسازد.به حسن ظن تو، كسي سزاوارتر است كه در حق او بيشتر احسان كرده باشي و به بدگماني، آن سزاوارتر كه در حق او بدي كرده باشي.
سنت نيكويي را كه بزرگان اين امتبه آن عمل كردهاند و رعيتبر آن سنتبهنظام آمده و حالش نيكو شده است، مشكن و سنتي مياور كه به سنتهاي نيكويگذشته زيان رساند، آنگاه پاداش نيك بهره كساني شود كه آن سنتهاي نيكو نهادهاند وگناه بر تو ماند كه آنها را شكستهاي.تا كار كشورت به سامان آيد و نظامهاي نيكويي، كه پيش از تو مردم برپاي داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و حكيمان، فراوان، گفتگو كن در تثبيت آنچه امور بلاد تو را به صلاح ميآورد و آن نظم و آيين كه مردمپيش از تو بر پاي داشتهاند.
بدان، كه رعيت را صنفهايي است كه كارشان جز به يكديگر اصلاح نشود و ازيكديگر بينياز نباشند.صنفي از ايشان لشكرهاي خداياند و صنفي، دبيران خاصيا عام و صنفي قاضيان عدالت گسترند و صنفي، كارگزاراناند كه بايد در كار خودانصاف و مدارا را به كار دارند و صنفي جزيه دهندگان و خراجگزارانند، چه ذمي وچه مسلمان و صنفي بازرگاناناند و صنعتگران و صنفي فرودين كه حاجتمندان ومستمندان باشند.هر يك را خداوند سهمي معين كرده و ميزان آن را در كتاب خود وسنت پيامبرش(صلي الله عليه و آله)بيان فرموده و دستوري داده كه در نزد مانگهداري ميشود.
اما لشكرها، به فرمان خدا دژهاي استوار رعيتاند و زينت واليان.دين به آنهاعزت يابد و راهها به آنها امن گردد و كار رعيت جز به آنها استقامت نپذيرد.و كارلشكر سامان نيابد، جز به خراجي كه خداوند براي ايشان مقرر داشته تا در جهاد بادشمنانشان نيرو گيرند و به آن در به سامان آوردن كارهاي خويش اعتماد كنند و نيازهايشان را برآورد.اين دو صنف، برپاي نمانند مگر به صنف سوم كه قاضيان وكارگزاران و دبيراناند، اينان عقدها و معاهدهها را ميبندند و منافع حكومت را گردميآورند و در هر كار، چه خصوصي و چه عمومي، به آنها متكي توان بود. و اينها كهبرشمردم، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران كه گردهم ميآيند و تا سوديحاصل كنند، بازارها را برپاي ميدارند و به كارهايي كه ديگران در انجام دادن آنهاناتواناند امور رعيت را سامان ميدهند.آنگاه، صنف فرودين، يعني نيازمندان ومسكيناناند و سزاوار است كه والي آنان را به بخشش خود بنوازد و ياريشان كند.درنزد خداوند، براي هر يك از اين اصناف، گشايشي است.و هر يك را بر والي حقي است، آن قدر كه حال او نيكو دارد و كارش را به صلاح آورد.و والي از عهده آنچهخدا بر او مقرر داشته، بر نيايد مگر، به كوشش و ياري خواستن از خداي و ملزمساختن خويش به اجراي حق و شكيبايي ورزيدن در كارها، خواه بر او دشوار آيد ياآسان نمايد.
آنگاه از لشكريان خود آن را كه در نظرت نيكخواهترين آنها به خدا و پيامبر اوو امام توست، به كار برگمار.اينان بايد پاكدامنترين و شكيباترين افراد سپاه باشند، دير خشمناك شوند و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش يابند.به ناتوانان، مهربانو بر زورمندان، سختگير باشند. درشتيشان به ستم بر نينگيرد و نرميشان برجايننشاند.آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپيوند، از خاندانهاي صالح كهسابقهاي نيكو دارند و نيز پيوند خود با سلحشوران و دليران و سخاوتمندانو جوانمردان استوار نماي، زيرا اينان مجموعههاي كرماند و شاخههاي احسان وخوبي.آنگاه به كارهايشان آنچنان بپرداز كه پدر و مادر به كار فرزند خويشميپردازند.اگر كاري كردهاي كه سبب نيرومندي آنها شده است، نبايد در نظرت بزرگآيد و نيز نبايد لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد، در نظرت اندكجلوه كند.زيرا لطف و احسان تو سبب ميشود كه نصيحتخود از تو دريغ ندارند وبه تو حسن ظن يابند.نبايد بدين بهانه، كه به كارهاي بزرگ ميپردازي، از كارهاي كوچكشان غافل ماني، زيرا الطاف كوچك را جايي است كه از آن بهرهمند ميشوندو توجه به كارهاي بزرگ را هم جايي است كه از آن بينياز نخواهند بود.
بايد برگزيدهترين سران سپاه تو، در نزد تو، كسي باشد كه در بخشش به افراد سپاهقصور نورزد و به آنان ياري رساند و از مال خويش چندان بهرهمندشان سازد كههزينه خود و خانوادهشان را، كه بر جاي نهادهاند، كفايت كند، تا يكدل و يك راي رويبه جهاد دشمن آورند، زيرا مهرباني تو به آنها دلهايشان را به تو مهربان سازد.و بايدكه بهترين مايه شادماني واليان برپايداشتن عدالت در بلاد باشد و پديد آمدندوستي در ميان افراد رعيت.و اين دوستي پديد نيايد، مگر به سلامت دلهاشان.ونيكخواهيشان درست نبود، مگر آنگاه كه براي كارهاي خود بر گرد واليان خود باشندو بار دولت ايشان را بر دوش خويش سنگين نشمارند و از دير كشيدنفرمانرواييشان ملول نشوند.پس اميدهايشان را نيك برآور و پيوسته به نيكيشانبستاي و رنجهايي را كه تحمل كردهاند، همواره بر زبان آر، زيرا ياد كردن از كارهاينيكشان، دليران را برميانگيزد و از كارماندگان را به كار ترغيب ميكند.ان شاء الله. وهمواره در نظر دار كه هر يك در چه كاري تحمل رنجي كردهاند، تا رنجي را كه يكيتحمل كرده به حساب ديگري نگذاري و كمتر از رنج و محنتي كه تحمل كرده، پاداشش مده.شرف و بزرگي كسي تو را واندارد كه رنج اندكش را بزرگ شمري وفرودستي كسي تو را واندارد كه رنجبزرگش را خرد به حساب آوري.
چون كاري بر تو دشوار گردد و شبهه آميز شود در آن كار به خدا و رسولشرجوع كن.زيرا خداي تعالي به قومي كه دوستدار هدايتشان بود، گفته است: "ايكساني كه ايمان آوردهايد از خدا اطاعت كنيد و از رسول و الوالامر خويش فرمانبريد و چون در امري اختلاف كرديد اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد به خدا وپيامبر رجوع كنيد. "
رجوع به خدا، گرفتن محكمات كتاب اوست و رجوع به رسول، گرفتن سنتجامع اوست، سنتي كه مسلمانان را گرد ميآورد و پراكنده نميسازد.و براي داوريدر ميان مردم، يكي از افراد رعيت را بگزين كه در نزد تو برتر از ديگران بود.از آنكسان، كه كارها بر او دشوار نميآيد و از عهده كار قضا برميآيد.مردي كه مدعيان باستيزه و لجاج، راي خود را بر او تحميل نتوانند كرد و اگر مرتكب خطايي شد، بر آناصرار نورزد و چون حقيقت را شناخت در گرايش به آن درنگ ننمايد و نفسش بهآزمندي متمايل نگردد و به اندك فهم، بيآنكه به عمق حقيقت رسد، بسنده نكند.
قاضي تو بايد، از هر كس ديگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بيش از همه بهدليل متكي باشد و از مراجعه صاحبان دعوا كمتر از ديگران ملول شود و دركشف حقيقت، شكيباتر از همه باشد و چون حكم آشكار شد، قاطع راي دهد.
چربزباني و ستايش به خودپسنديش نكشاند.از تشويق و ترغيب ديگران به يكياز دو طرف دعوا متمايل نشود.چنين كسان اندك به دست آيند، پس داوري مرديچون او را نيكو تعهد كن و نيكو نگهدار.و در بذل مال به او، گشاده دستي بهخرج ده تا گرفتاريش برطرف شود و نيازش به مردم نيفتد.و او را در نزد خود چنانمنزلتي ده كه نزديكانت درباره او طمع نكنند و در نزد تو از آسيب ديگران در امانماند.
در اين كار، نيكو نظر كن كه اين دين در دستبدكاران اسير است.از روي هوا وهوس در آن عمل ميكنند و آن را وسيله طلب دنيا قرار دادهاند.
در كار كارگزارانت بنگر و پس از آزمايش به كارشان برگمار، نه به سبب دوستي باآنها.و بيمشورت ديگران به كارشان مگمار، زيرا به راي خود كار كردن و از ديگرانمشورت نخواستن، گونهاي از ستم و خيانت است.كارگزاران شايسته را در ميانگروهي بجوي كه اهل تجربت و حيا هستند و از خاندانهاي صالح، آنها كه در اسلامسابقهاي ديرين دارند.اينان به اخلاق شايستهترند و آبرويشان محفوظتر است و ازطمعكاري بيشتر رويگرداناند و در عواقب كارها بيشتر مينگرند. در ارزاقشان بيفزاي، زيرا فراواني ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نيرو دهد و ازدست اندازي به مالي كه در تصرف دارند، باز ميدارد.و نيز براي آنها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت كنند يا در امانت توخللي پديد آورند.پس در كارهايشان تفقدكن و كاوش نماي و جاسوساني از مردم راستگوي و وفادار به خود بر آنان بگمار.
زيرا مراقبت نهاني تو در كارهايشان آنان را به رعايت امانت و مدارا در حق رعيتواميدارد.و بنگر تا ياران كارگزارانت تو را به خيانت نيالايند.هر گاه يكي از ايشاندستبه خيانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خيانت او گرد آمد و همه بدانگواهي دادند، همين خبرها تو را بس بود.بايد به سبب خيانتي كه كرده تنش را به تنبيه بيازاري و از كاري كه كرده است، بازخواست نمايي.سپس، خوار و ذليلشسازي و مهر خيانتبر او زني و ننگ تهمت را بر گردنش آويزي.
در كار خراج نيكو نظر كن، به گونهاي كه به صلاح خراجگزاران باشد.زيرا صلاحكار خراج و خراجگزاران، صلاح كار ديگران است و ديگران حالشان نيكو نشود، مگربه نيكوشدن حال خراجگزاران، زيرا همه مردم روزي خوار خراج و خراجگزارانند.
ولي بايد بيش از تحصيل خراج در انديشه زمين باشي، زيرا خراج حاصل نشود، مگربه آباداني زمين و هر كه خراج طلبد و زمين را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاك كردهاست و كارش استقامت نيابد، مگر اندكي.هرگاه از سنگيني خراج يا آفت محصول يابريدن آب يا نيامدن باران يا دگرگون شدن زمين، چون در آب فرو رفتن آن يا بيآبي، شكايت نزد تو آوردند، از هزينه و رنجشان بكاه، آنقدر كه اميد ميداري كه كارشان راسامان دهد.و كاستن از خراج بر تو گران نيايد، زيرا اندوختهاي شود براي آباداني بلادتو و زيور حكومت تو باشد، كه ستايش آنها را به خود جلب كردهاي و سببشادماني دل تو گردد، كه عدالت را در ميانشان گستردهاي و به افزودن ارزاقشان و بهآنچه در نزد ايشان اندوختهاي از آسايش خاطرشان و اعتمادشان به دادگري خود ومدارا در حق ايشان، براي خود تكيهگاهي استوار ساختهاي.چه بسا كارها پيش آيدكه اگر رفع مشكل را بر عهده آنها گذاري، به خوشدلي به انجامش رسانند.زيرا چونبلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهي، انجام دهند كه ويراني زمين را تنگدستيمردم آن سبب شود و مردم زماني تنگدست گردند كه همت واليان، همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر كار اطمينان نداشته باشند و از آنچه مايه عبرت است، سود برنگيرند.
سپس، به دبيرانت نظر كن و بهترين آنان را بر كارهاي خود بگمار و نامههايي راكه در آن تدبيرها و اسرار حكومتت آمده است، از جمع دبيران، به كسي اختصاص دهكه به اخلاق از ديگران شايستهتر باشد.از آن گروه كه اكرام تو سرمستش نسازديا چنان دليرش نكند كه در مخالفتبا تو، بر سر جمع سخن گويد و غفلتش سببنشود كه نامههاي عاملانت را به تو نرساند يا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگروا دارد، يا در آنچه براي تو ميستاند يا از سوي تو ميدهد، سهلانگاري كند، ياپيماني را كه به سود تو بسته، سست گرداند و از فسخ پيماني كه به زيان توست، ناتوان باشد.دبير بايد به پايگاه و مقام خويش در كارها آگاه باشد زيرا كسي كه مقدارخويش را نداند، به طريق اولي، مقدار ديگران را نتواند شناخت.مباد كه در گزينشآنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تكيه كني.زيرا مردان با ظاهر آرايي و نيكوخدمتي، خويشتن را در چشم واليان عزيز گردانند.ولي، در پس اين ظاهر آراسته وخدمت نيكو، نه نشاني از نيكخواهي است و نه امانت.
دبيرانت را به كارهايي كه براي حكام پيش از تو بر عهده داشتهاند، بيازماي و از آنميان، بهترين آنها را كه در ميان مردم اثري نيكوتر نهادهاند و به امانت چهرهايشناختهاند، اختيار كن.كه اگر چنين كني اين كار دليل نيكخواهي تو براي خداونداست و هم به آن كس كه كار خود را بر عهده تو نهاده.بر سر هر كاري از كارهاي خوداز ميان ايشان، رئيسي برگمار.كسي كه بزرگي كار مقهورش نسازد و بسياري آنهاسبب پراكندگي خاطرش نشود.اگر در دبيران تو عيبي يافته شود و تو از آن غفلتكرده باشي، تو را به آن بازخواست كنند.
اينك سفارش مرا در حق بازرگانان و پيشهوران بپذير و درباره آنها به كارگزارانتنيكو سفارش كن.خواه آنها كه بر يك جاي مقيماند و خواه آنها كه با سرمايه خويشاين سو و آن سو سفر كنند و با دسترنجخود زندگي نمايند.زيرا اين گروه، خود مايههاي منافعاند و اسباب رفاه و آسودگي و به دست آورندگان آن از راههاي دشوارو دور و خشكي و دريا و دشتها و كوهساران و جايهايي كه مردم در آن جايها گردنيايند و جرئت رفتن به آن جايها ننمايند.اينان مردمي مسالمتجوياند كه نه ازفتنهگريهايشان بيمي است و نه از شر و فسادشان وحشتي.در كارشان نظر كن، خواهدر حضرت تو باشند يا در شهرهاي تو.با اينهمه بدان كه بسياري از ايشان را روشيناشايسته است و حريصاند و بخيل.احتكار ميكنند و به ميل خود براي كالاي خودبها ميگذارند، با اين كار به مردم زيان ميرسانند و براي واليان هم مايه ننگ و عيبهستند.
پس از احتكار منع كن كه رسول الله(صلي الله عليه و آله)از آن منع كرده است وبايد خريد و فروش به آساني صورت گيرد و بر موازين عدل، به گونهاي كه در بها، نه فروشنده زيان بيند و نه بر خريدار اجحاف شود.پس از آنكه احتكار را ممنوعداشتي، اگر كسي باز هم دستبه احتكار كالا زد، كيفرش ده و عقوبتش كن تا سببعبرت ديگران گردد ولي كار به اسراف نكشد.
خدا را، خدا را، در باب طبقه فرودين:كساني كه بيچارگاناند از مساكين ونيازمندان و بينوايان و زمينگيران.در اين طبقه، مردمي هستند سائل و مردميهستند، كه در عين نياز روي سؤال ندارند.خداوند حقي براي ايشان مقرر داشته و ازتو خواسته است كه آن را رعايت كني، پس، در نگهداشت آن بكوش.براي اينان دربيت المال خود حقي مقرر دار و نيز بخشي از غلات اراضي خالصه اسلام را، در هرشهري، به آنان اختصاص ده.زيرا براي دورترينشان همان حقي است كهنزديكترينشان از آن برخوردارند.و از تو خواستهاند كه حق همه را، اعم از دور ونزديك، نيكو رعايت كني.سرمستي و غرور، تو را از ايشان غافل نسازد، زيرا اينبهانه كه كارهاي خرد را به سبب پرداختن به كارهاي مهم و بزرگ از دست هشتن، هرگز پذيرفته نخواهد شد. پس متخود را از پرداختن به نيازهايشان دريغ مدار و به تكبر بر آنان چهرهدژم منماي و كارهاي كساني را كه به تو دست نتوانند يافت، خود، تفقد و بازجستنماي.اينان مردمي هستند كه در نظر ديگران بيمقدارند و مورد تحقير رجالحكومت.كساني از امينان خود را كه خداي ترس و فروتن باشند، براي نگريستن دركارهايشان برگمار تا نيازهايشان را به تو گزارش كنند.
با مردم چنان باش، كه در روز حساب كه خدا را ديدار ميكني، عذرت پذيرفتهآيد كه گروه ناتوانان و بينوايان به عدالت تو نيازمندتر از ديگراناند و چنان باش كهبراي يك يك آنان در پيشگاه خداوندي، در اداي حق ايشان، عذري تواني داشت.
تيمار دار يتيمان باش و غمخوار پيران از كار افتاده كه بيچارهاند و دستسؤال پيشكس دراز نكنند و اين كار بر واليان دشوار و گران است و هرگونه حقي دشوار و گرانآيد.و گاه باشد كه خداوند اين دشواريها را براي كساني كه خواستار عاقبت نيكهستند، آسان ميسازد.آنان خود را به شكيبايي واميدارند و به وعده راستخداوند، درباره خود اطمينان دارند.
براي كساني كه به تو نياز دارند، زماني معين كن كه در آن فارغ از هر كاري به آنانپردازي. براي ديدار با ايشان به مجلس عام بنشين، مجلسي كه همگان در آن حاضرتوانند شد و، براي خدايي كه آفريدگار توست، در برابرشان فروتني نمايي و بفرمايتا سپاهيان و ياران و نگهبانان و پاسپانان به يك سو شوند، تا سخنگويشان بيهراسو بيلكنت زبان سخن خويش بگويد.كه من از رسول الله(صلي الله عليه و آله) بارها شنيدم كه ميگفت:پاك و آراسته نيست امتي كه در آن امت، زيردست نتواند بدونلكنت زبان حق خود را از قوي دستبستاند.پس تحمل نماي، درشتگويي يا عجزآنها را در سخن گفتن.و تنگ حوصلگي و خودپسندي را از خود دور ساز تا خداونددرهاي رحمتش را به روي تو بگشايد و ثواب طاعتش را به تو عنايت فرمايد.اگرچيزي ميبخشي، چنان بخش كه گويي تو را گوارا افتاده است و اگر منع ميكني، بايد كه منع تو با مهرباني و پوزشخواهي همراه بود. سپس كارهايي است كه بايد خود به انجام دادنشان پردازي. از آن جمله، پاسخدادن استبه كارگزاران در جايي كه دبيرانت درمانده شوند.ديگر برآوردن نيازهايمردم است در روزي كه بر تو عرضه ميشوند، ولي دستيارانت در اداي آنها درنگ وگراني ميكنند.كار هر روز را در همان روز به انجام رسان، زيرا هر روز را كاري استخاص خود.
بهترين وقتها و بيشترين ساعات عمرت را براي آنچه ميان تو و خداست، قرار ده اگر چه در همه وقتها، كار تو براي خداست، هرگاه نيتت صادق باشد و رعيت را درآن آسايش رسد.
بايد در اقامه فرايضي، كه خاص خداوند است، نيتخويش خالص گرداني و دراوقاتي باشد كه بدان اختصاص دارد.پس در بخشي از شبانهروز، تن خود را درطاعتخداي بگمار و اعمالي را كه سبب نزديكي تو به خداي ميشود به انجامرسان و بكوش تا اعمالتبيهيچ عيب و نقصي گزارده آيد، هر چند، سبب فرسودنجسم تو گردد.چون با مردم نماز ميگزاري، چنان مكن كه آنان را رنجيده سازي يانمازت را ضايع گرداني، زيرا برخي از نمازگزاران بيمارند و برخي نيازمند.ازرسول الله(صلي الله عليه و آله)هنگامي كه مرا به يمن ميفرستاد، پرسيدم كهچگونه با مردم نمازگزارم؟فرمود:به قدر توان ناتوانترين آنها و بر مؤمنان مهربانباش.
به هر حال، روي پوشيدنت از مردم به دراز نكشد، زيرا روي پوشيدن واليان ازرعيتخود، گونهاي نامهرباني استبه آنها و سبب ميشود كه از امور ملك آگاهياندكي داشته باشند.اگر والي از مردم رخ بپوشد، چگونه تواند از شوربختيها ورنجهاي آنان آگاه شود.آن وقت، بسا بزرگا، كه در نظر مردم خرد آيد و بسا خردا، كهبزرگ جلوه كند و زيبا، زشت و زشت، زيبا نمايد و حق و باطل به هم بياميزند.زيراوالي انسان است و نميتواند به كارهاي مردم كه از نظر او پنهان مانده، آگاه گردد. و حق را هم نشانههايي نيست كه به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود.و تويكي از اين دو تن هستي:يا مردي هستي در اجراي حق گشادهدست و سخاوتمند، پس چرا بايد روي پنهان داري و از اداي حق واجبي كه بر عهده توست دريغ فرماييو در كار نيكي، كه بايد به انجام رساني، درنگ روا داري.يا مردي هستي كههيچ خواهشي را و نيازي را برنميآوري، در اين حال، مردم، ديگر از تو چيزينخواهند و از ياري تو نوميد شوند، با اينكه نيازمنديهاي مردم براي تو رنجيپديد نياورد، زيرا آنچه از تو ميخواهند يا شكايت از ستمي است يا درخواست عدالت در معاملتي.
و بدان، كه والي را خويشاوندان و نزديكان است و در ايشان خوي برتريجوييو گردنكشي است و در معاملتبا مردم رعايت انصاف نكنند.ريشه ايشان را با قطعموجبات آن صفات قطع كن.به هيچيك از اطرافيان و خويشاوندانت زميني را بهاقطاع مده، مبادا به سبب نزديكي به تو، پيماني بندند كه صاحبان زمينهايمجاورشان را در سهمي كه از آب دارند يا كاري كه بايد به اشتراك انجام دهند، زيانبرسانند و بخواهند بار زحمتخود بر دوش آنان نهند.پس لذت و گوارايي، نصيبايشان شود و ننگ آن در دنيا و آخرت بهره تو گردد.اجراي حق را درباره هر كه باشد، چه خويشاوند و چه بيگانه، لازم بدار و در اين كار شكيبايي به خرج ده كه خداوندپاداش شكيبايي تو را خواهد داد.هر چند، در اجراي عدالت، خويشاوندان و نزديكانتو را زيان رسد. پس چشم به عاقبت دار، هر چند، تحمل آن بر تو سنگين آيد كهعاقبتي نيك و پسنديده است.
اگر رعيتبر تو به ستمگري گمان برد، عذر خود را به آشكارا با آنان در ميانه نه وبا اين كار از بدگمانيشان بكاه، كه چون چنين كني، خود را به عدالت پرودهاي و بارعيت مدارا نمودهاي. عذري كه ميآوري سبب ميشود كه تو به مقصود خود رسيو آنان نيز به حق راه يابند. اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند، از آن روي برمتاب كه خشنودي خداي در آننهفته است.صلح سبب بر آسودن سپاهيانتشود و تو را از غم و رنجبرهاند وكشورت را امنيتبخشد.ولي، پس از پيمان صلح، از دشمن برحذر باش و نيكبرحذر باش.زيرا دشمن، چه بسا نزديكي كند تا تو را به غفلت فرو گيرد.پسدورانديشي را از دست منه و حسن ظن را به يك سو نه و اگر ميان خود و دشمنتپيمان دوستي بستي و امانش دادي به عهد خويش وفا كن و اماني را كه دادهاي، نيك، رعايت نماي.
در برابر پيماني كه بستهاي و اماني كه دادهاي خود را سپر ساز، زيرا هيچ يك ازواجبات خداوندي كه مردم با وجود اختلاف در آرا و عقايد، در آن همداستان وهمراي هستند، بزرگتر از وفاي به عهد و پيمان نيست.حتي مشركان هم وفاي بهعهد را در ميان خود لازم ميشمردند، زيرا عواقب ناگوار غدر و پيمان شكني رادريافته بودند.پس در آنچه بر عهده گرفتهاي، خيانت مكن و پيمانت را مشكن وخصمت را به پيمان مفريب.زيرا تنها نادانان شقي در برابر خداي تعالي، دليري كنند.
خداوند پيمان و زينهار خود را به سبب رحمت و محبتي، كه بر بندگان خود دارد، امان قرار داده و آن را چون حريمي ساخته كه در سايهسار استوار آن زندگي كنند و بهجوار آن پناه آورند.پس نه خيانت را جايي براي خودنمايي است و نه فريب را و نهحيلهگري را.پيماني مبند كه در آن تاويل را راه تواند بود و پس از بستن و استواركردن پيمان براي بر هم زدنش به عبارتهاي دو پهلو كه در آنها ايهامي باشد، تكيهمنماي.و مبادا كه سختي اجراي پيماني كه بر گردن گرفتهاي و بايد عهد خدا را در آنرعايت كني، تو را به شكستن و فسخ آن وادارد، بيآنكه در آن حقي داشته باشي.
زيرا پايداري تو در برابر كار دشواري كه اميد به گشايش آن بستهاي و عاقبتخوششرا چشم ميداري، از غدري كه از سرانجامش بيمناك هستي بسي بهتر است.و نيز بهاز آن است كه خداوندت بازخواست كند و راه طلب بخشايش در دنيا و آخرت بر توبسته شود.
بپرهيز از خونها و خونريزيهاي بناحق.زيرا هيچ چيز، بيش از خونريزي بناحق، موجب كيفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نكشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان، چون در روز حساب به داوري در ميان مردمپردازد، نخستين داوري او درباره خونهايي است كه مردم از يكديگر ريختهاند.پسمباد كه حكومتخود را با ريختن خون حرام تقويت كني، زيرا ريختن چنان خونينه تنها حكومت را ناتوان و سستسازد، بلكه آن را از ميان برميدارد يا به ديگرانميسپارد.اگر مرتكب قتل عمدي شوي، نه در برابر خدا معذوري، نه در برابر من، زيراقتل عمد موجب قصاص ميشود.اگر به خطايي دچار گشتي و كسي را كشتي ياتازيانهات، يا شمشيرت، يا دستت در عقوبت از حد درگذرانيد يا به مشت زدن و يابالاتر از آن، به ناخواسته، مرتكب قتلي شدي، نبايد گردنكشي و غرور قدرت تومانع آيد كه خونبهاي مقتول را به خانوادهاش بپردازي.
از خودپسندي و از اعتماد به آنچه موجب اعجابتشده و نيز از دلبستگي بهستايش و چربزبانيهاي ديگران، پرهيز كن، زيرا يكي از بهترين فرصتهاي شيطاناستبراي تاختن تا كردارهاي نيكوي نيكوكاران را نابود سازد.زنهار از اينكه بهاحسان خود بر رعيت منت گذاري يا آنچه براي آنها كردهاي، بزرگش شماري يا وعدهدهي و خلاف آن كني.زيرا منت نهادن احسان را باطل كند و بزرگ شمردن كار، نورحق را خاموش گرداند و خلف وعده، سبب برانگيختن خشم خدا و مردم شود.
خداي تعالي مي فرمايد: خداوند سخت به خشم ميآيد كه چيزي بگوييد و به جاينياوريد.
از شتاب كردن در كارها پيش از رسيدن زمان آنها بپرهيز و نيز، از سستي در انجامدادن كاري كه زمان آن فرا رسيده است و از لجاج و اصرار در كاري كه سررشتهاش ناپيدا بود و از سستي كردن در كارها، هنگامي كه راه رسيدن به هدف باز و روشناست، حذر نماي.پس هر چيز را به جاي خود بنه و هر كار را به هنگامش به انجامرسان.
و بپرهيز از اينكه به خود اختصاص دهي، چيزي را كه همگان را در آن حقي استيا خود را به ناداني زني در آنچه توجه تو به آن ضروري است و همه از آن آگاهاند.زيرابزودي آن را از تو ميستانند و به ديگري ميدهند.زودا كه حجاب از برابر ديدگانتبرداشته خواهد شد و بيني كه داد مظلومان را از تو ميستانند.به هنگام خشمخويشتندار باش و از شدت تندي و تيزي خود بكاه و دستبه روي كس بر مدار وسخن زشتبر زبان مياور و از اينهمه، خود را در امان دار باز ايستادن از دشنامگويي و به تاخيرافكندن قهر خصم، تا خشمت فرو نشيند و زمام اختيارت به دستت آيد، و تو بر خود مسلط نشوي مگر آنگاه كه بيشتر همتياد بازگشت بهسوي پروردگارت شود.
بر تو واجب آمد كه همواره به ياد داشته باشي، آنچه كه بر واليان پيش از تو رفتهاست، از حكومت عادلانهاي كه داشتهاند يا سنت نيكويي كه نهادهاند يا چيزي از پيامبر، (صلي الله عليه و آله)كه آوردهاند يا فريضهاي كه در كتاب خداست و آن رابرپاي داشتهاند.پس اقتدا كني به آنچه ما بدان عمل ميكردهايم و بكوشي تا از هر چهدر اين عهدنامه بر عهده تو نهادهام و حجتخود در آن بر تو استوار كردهام، پيرويكني، تا هنگامي كه نفستبه هوا و هوس شتاب آرد، بهانهاي نداشته باشي.و جزخداي كس نيست كه از بدي نگهدارد و به نيكي توفيق دهد.
از وصايا و عهود رسول الله(صلي الله عليه و آله)با من ترغيب به نماز بود ودادن زكات و مهرباني با غلامانتان.و من اين عهدنامه را كه براي تو نوشتهام به وصيت او پايان ميدهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.
از خداي ميطلبم كه به رحمت واسعه خود و قدرت عظيمش در برآوردن هرمطلوبي مرا و تو را توفيق دهد به چيزي كه خشنوديش در آن است، از داشتن عذريآشكار در برابر او و آفريدگانش و آوازه نيك در ميان بندگانش و نشانههاي نيك دربلادش و كمال نعمت او و فراواني كرمش.و اينكه كار من و تو را به سعادت وشهادت به پايان رساند، به آنچه در نزد اوست مشتاقيم.
و السلام علي رسول اللهصلي الله عليه و آله الطيبين الطاهرين
منبع:فارس