سوریه به لیست تهدیدهای سریال ‘روبیکان ‘ اضافه شد
سریال امنیتی روبیکان در فصل اول خود به قسمت سوم رسیده است. اگر چه هنوز سایه توطئه بر داستان این سریال سنگینی می کند اما حزب الله، ایران و حالا سوریه جزء اسامی هستند که به تواتر در این مجموعه برده می شود.
“روبیکان” نام رودی در شمال ایتالیا است که کارگردان یک سریال آمریکایی آن را برای مجموعه تلویزیونی خود انتخاب کرده است. داستان این سریال مربوط به یک تحلیل گر سازمان سی.آی.ای است که با یک ماجرای مرموز درگیر می شود؛ آنچه داستان تا به اینجا نقل می کند نشان می دهد روسای “ویل تراورز″ تحلیلگر امنیتی، از پیگیری های او رضایت ندارند و از این پی گیریها نگران هستند.
ماجرا به پیغام های رمزی بر می گردد که با الگوهای مشابه در جدول های متقاطع در روزنامه های بین المللی منتشر می شود. تراورز آنچه را که پیدا کرده است به رئیس دایره که از قضا پدرهمسر او نیز هست، نشان می دهد.(البته همسر و دختر تراورز در حادثه یازده سپتامبر کشته شدند)اما فردای آن روز رئیس دایره به شکل مرموزی در حادثه قطار کشته می شود و همین حادثه باعث می شود که تراورز به صورت جدی تر ماجرا را پی گیری کند. در قسمت دوم سریال روبیکان، ویل تراورز از طریق متخصص رمزشناسی که از دوستان پدر همسرش است می فهمد که این روش رمزگذاری اساسا از ختراعات خود او بوده است. ویل یکی از این رمزنگاری ها را در اختیار یکی از همکارانش می گذارد و از او به صورت غیر رسمی می خواهد تا رمزی را که در دهه ۸۰ طراحی شده را بشکند. تازه اینجاست که معلوم می شود که این رمزها به حوادث اوایل دهه هشتاد لبنان باز می گردد.
همکار تراورز می گوید که این رمزها چند روز قبل از حمله به تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت منتشر شده و یک روز پس از انتشار این رمزها ۴ نفر از فرماندهان حزب الله که بلافاصله اضافه می کند از حامیان مالی حزب الله در بیروت ناپدید شده یا به گروگان گرفته می شود- این اشاره می تواند به ۴ دیپلمات ایرانی باشد که بوسیله نیروهای وابسته به اسرائیل به گروگان گرفته شد و به احتمال قوی به صهیونیست ها تحویل داده شده اند.
در کنار این داستان اصلی که فعالیت های ویل تراورز را به نمایش می گذارد، داستان فرعی دیگری نیز وجود دارد که سریال با همین داستان آغاز می شود. داستان سرمایه داری که در ابتدای سریال به دلیل مرموزی خودکشی می کند و احتمالا در قسمت های پیش رو با خط اصلی داستان مرتبط خواهد شد.
در قسمت سوم این سریال همچنان خط اصلی ادامه پیدا می کند. نکته مهم این است که در سکانس های مختلف به تواتر نام از ایران به میان می آید که در کنار نام های حزب الله و سوریه می تواند جهت گیری داستان را نشان دهد. بر اساس آنچه تا به حال از این سریال پخش شده ؛ طرح خطر ایران و حزب الله با ایفای نقش اتباع سوریه از محورهای ثابت داستان است.
در بخشی از قسمت سوم، گروه تراورز مامور می شوند تا ملاقات کنندگان با یک دلال اسلحه روس را شناسایی کنند. این دلال مشکوک است که برای حزب الله لبنان سلاح تهیه می کند. با تمام تلاش های دوستان تراورز فقط یکی از دو ملاقات کننده شناسایی می شوند. وی بانکداری است که اصالتا سوری تبار است والبته یک دو رگه سوری – آلمانی است.نام اصلی او نصیر بوده اما این نام را به جرج تغییر داده است.در بخش دیگری از این قسمت سریال یک قطعه فیلم از این بانکدار سوری به دست تیم تراورز می رسد. در این قطعه فیلم، جرج یا همان نصیر به همراه خانواده اش در حال گذشتن از گیت های فرودگاه هستند، یکی از افراد تیم دختربچه ای را نشان می دهد و می پرسد او کیست؟ جواب می شنود دختر نصیر است و نامش “دلال”.
دلال نام مشهوری است. دلال المغربی، نام دختر مجاهد فلسطینی بود که چند دهه پیش در عملیاتی در فلسطین اشغالی به شهادت رسید ولی جسدش همچنان در دست صهیونیست ها باقی ماند و تنها پس از جنگ ۳۳ روزه لبنان و در عملیات تبادل اسرا و اجساد شهدا به حزب الله لبنان تحویل داده شد. دلال المغربی اما به یکی از سمبل های مقاومت در میان فلسطینی ها و لبنانی ها تبدیل شد. سمبلی که صهیونیست ها نیز او را به خوبی می شناسند و شاید از همین جهت بود که در طول این سال ها از تحویل جسد او امتناع می کردند. با تحویل جسد “دلال المغربی” به حزب الله لبنان نام دلال با حزب الله نیز گره خورد و حالا نام او به عنوان نام دختر یک بانکدار سوری تبار که احتمالا در این فیلم جزء حامیان حزب الله نیز هست، انتخاب می شود و اسطوره او دوباره جان می گیرد. شاید روبیکان به دنبال این است که آن جریان مقاومت فلسطینی که صهیونیست ها آنها را به تروریسم متهم می کردند را با حزب الله به هم متصل کند. هر چه که هست همه چیز دقیق انتخاب شده اند، حتی نام ها.
سریال روبیکان در قسمت سوم با صحنه هایی آغاز می شود که مادر همسر ویل تراورز یا بهتر بگوییم همسر رئیس تراورز برای بردن وسایل شوهرش به دفتر او می آید. زن وقتی وارد دفتر شوهرش می شود، اتاق را برانداز می کند و جمله ای را چند بار تکرار می کند: “کلیسا یا دولت (دین یا سیاست)” تراورز که او را همراهی کرده با کنجکاوی و تعجب نگاهش می کند،زن پاسخ نگاه او را می دهد:”همیشه این جمله را تکرار می کرد و آخر سر هم من نفهمیدم، که من کدامشان هستم”.
نویسنده ای که از کنار انتخاب اسامی به راحتی نمی گذرد، بعید است که این جمله را بدون تدبیر و توجیه در دیالوگ های داستان خود گنجانیده باشد. خصوصا اینکه این جمله، یک بحث کلیدی را طرح می کند. شاید در قسمت سوم از فصل اول این سریال زود باشد تا درباره تک تک دیالوگ ها و نقش آنها بحث کنیم اما می شود حدس هایی زد. سریال ۲۴ در بسیاری از قسمت های داستان خود بر مفهومی نزدیک به این مضمون تاکید می کرد. ۲۴ کوشش می کرد تا نشان دهد گاهی باید میان رعایت اخلاق و تلاش برای حفظ امنیت ملی گزینه دوم را انتخاب کرد. به عبارتی گاه باید اخلاق فدای امنیت شود. حال آیا این جمله در روبیکان همان معنا را دارد. باید منتظر بود و دید نویسنده این سریال چه در آستین دارد.