خيلي
از شما سريال «سالهاي دور از خانه» را هنوز به خاطر داريد و قهرمان قصهاش را كه
يك زن ژاپني بود به اسم «اوشين». بعضيها انتظار داشتند كه اوشين به جامعه متحير و
خسته بعد از جنگ ما درس ايثار و سختكوشي بدهد اما اين مجموعه فقط تبليغي شد از
آدمهاي چشمبادامي و فرهنگ آن كشور، تا آنجا كه زني با گستاخي تمام روبهروي
دوربين تلويزيون بايستد و بگويد كه: الگوي او در زندگي نه بانوي دو عالم كه اوشين
است!
طبق
آمار، سريال سالهاي دور از خانه فقط تعداد مهاجران به ژاپن را بالا برد و بسياري
از جوانها را سالها از خانه و فرهنگشان دور كرد. بازار هم پر شد از محصولات
ايراني و خارجي با نام و نشان آدمهاي اين سريال. تا آنجا كه هنوز هم در گوشه و
كنار فروشگاهي با نام تاناكورا چشمك بزند.
موهاي حسنك ديگر مثل پشم
گوسفند نيست چون او به موهاي خود گِلَت ميزند. ديروز كه حسنك با كبري چت ميكرد،
كبري به او گفت: تصميم بزرگي گرفته است. او ميخواست حسنك را رها كند؛ چون او با
پترس دوست شده بود و با او چت ميكرد. پترس هميشه پاي رايانهاش بود حتي آن وقت كه
ديد سد سوراخ شده است. پترس ميخواست كمك كند اما نميتوانست چون انگشت او درد ميكرد
چون زياد چت كرده بود. او نميدانست كه سد تا چند لحظه ديگر ميشكند. او در حال چت
كردن، غرق شد.
تماس
گرفتند و گفتند همسر مسافري هستند كه در آن پرواز غريب، راهي ايروان بوده و حالا
مقيم جاودانگي است. گفتند كه آنچه شما نوشتهايد همه حقيقت نيست و بعد حرفهايشان
را براي ما فرستادند. يك روز هم به قم آمدند و آن معجزه را به دفتر مجله آوردند.
آن روز، آن خاطره و آن قرآن در ذهن ما ماندگار شد.