خيلي از شما سريال «سال‌هاي دور از خانه» را هنوز به خاطر داريد و قهرمان قصه‌اش را كه يك زن ژاپني بود به اسم «اوشين». بعضي‌ها انتظار داشتند كه اوشين به جامعه متحير و خسته بعد از جنگ ما درس ايثار و سخت‌كوشي بدهد اما اين مجموعه فقط تبليغي شد از آدم‌هاي چشم‌بادامي و فرهنگ آن كشور، تا آن‌جا كه زني با گستاخي تمام روبه‌روي دوربين تلويزيون بايستد و بگويد كه: الگوي او در زندگي نه بانوي دو عالم كه اوشين است!

طبق آمار، سريال سال‌هاي دور از خانه فقط تعداد مهاجران به ژاپن را بالا برد و بسياري از جوان‌ها را سال‌ها از خانه و فرهنگ‌شان دور كرد. بازار هم پر شد از محصولات ايراني و خارجي با نام و نشان آدم‌هاي اين سريال. تا آن‌جا كه هنوز هم در گوشه و كنار فروشگاهي با نام تاناكورا چشمك بزند.



تلويزيون در اين سال‌ها سراغ يك كشور چشم‌بادامي ديگر را هم گرفت و «جواهري در قصر» را نشانمان داد. يانگوم هم قرار بود درسي از سخت‌كوشي و از خودگذشتگي باشد و اين‌كه مي‌توان از هيچ به همه چيز رسيد، اما قبل از آن، عظمت فرهنگ كره كوچك روي نقشه‌ها را نشانمان داد. يانگوم مظلوم و دوست‌داشتني با همان دقت و وسواسي كه از او سراغ داشتيم افتخارات پزشكي و غيرپزشكي ديگر كشورها را مثل ظاهر خوشمزه و خوش‌لعاب غذاهايش به خورد ملت ما داد؛ البته كار مسئولان فرهنگي كره قابل تحسين بود، آن‌ها با داستاني ساده يعني ماجراهاي يك آشپزخانه سلطنتي و با هزينه‌اي اندك ـ آن را مقايسه كنيد با هزينه‌هاي ساخت سريال‌هاي تاريخي ايران ـ مدت‌ها مردم را پاي جعبه جادو ميخكوب كردند.

بعد از اين خانم اسطوره! نوبت به يك قهرمان مرد كره‌اي رسيد؛ جومونگ جوان نالايقي بود كه از عهده هيچ كاري بر نمي‌آمد، اما در پي ملاقات با مردي كور كه بعدها فهميد پدرش بوده، متحول شد و به يك‌باره قهرماني گشت شكست‌ناپذير! اين افسانه كره‌اي هم خيلي زود ميان خانه‌هاي مردم جا باز كرد آن‌قدر كه جوان ياسوجي را به عشق سوسانو به خودكشي وادار كند. خانواده آباده‌اي براي ديدن جومونگ عجله كنند و يادشان برود كودك چهارساله‌شان را در دل صحرا به آغوش مرگ سپرده‌اند. دزدها ده‌ها گوسفند را بربايند و صاحبش در سرخوشي تماشاي اين سريال متوجه نشود و بعد مرد ديگري به اداره ثبت احوال برود و بخواهد كه نامش را به جومونگ تغيير بدهد و...

راز محبوبيت اين سريال چه بود؟ براي چه مردم ايران با اين همه تشخص و تاريخ بايد مفتون شخصيت‌هايي مبهم و دست دوم از كشوري ديگر بشوند! چرا دست‌اندركاران صدا و سيما و سينماي ما با صرف هزينه‌هاي كلان و با قصه‌هاي واقعي و ناب از جذب مخاطب عاجزند، اما كسي از جاي ديگر با 150 سياهي لشكر دو امپراتوري بزرگ را به جان هم مي‌اندازد و همه هم با اشتياق از اين عيب مضحك مي‌گذرند؟ اصلاً مگر اين افسانه روايت آرش كمانگير خودمان نيست كه سرآمد كمان‌گيران جهان بود يا...

هر چه بود موج اين استقبال، پاي بازيگر اصلي اين سريال را هم به ايران كشاند و شركت معروف كره‌اي را از قِبل تبليغات محصولاتش به نان و نوايي رساند. «سونگ‌ايل‌گوك» يا همان جومونگ وقتي مقابل نور صدها دوربين و عكاس و خبرنگار و تقاضاي مصاحبه‌هاي مكرر مجلات حسابي شوكه شد، همه را به حساب مهمان‌نوازي ايراني‌ها گذاشت و بعد هم با كلي سوغات و خاطره خوب كشورمان را ترك كرد، اما نرخ نفع چشم‌بادامي‌ها به همين جا ختم نشد چرا كه جنس اشتياق ايراني‌جماعت به اين زودي كساد نمي‌شد. از مدت‌ها قبل و در ميان ساده‌انگاري هميشگي ما محصولات متفاوتي با نام و تصوير بازيگران اين سريال خودنمايي مي‌كرد اما حالا با رسيدن ماه مهر نوبت نوشت‌افزار و اجناس دست جماعت محصل و مدرسه‌اي بود. اين بار اما نگراني خيلي‌ها پر رنگ شد و زبان اعتراض‌ها را گشود كه چرا به جاي سردار جنگل و سرداران جنگ بايد اين آدم‌هاي ناواقعي كوچك، قهرمانان بچه‌هاي ما باشند؟! و بعد اين تذكر بود كه اسطوره‌سازي براي بچه‌ها چيزي نيست كه بشود مقابلش كوتاه آمد.

در برابر اين فاجعه فرهنگي باز مثل هميشه تقصير و وظيفه مسئولان فرهنگي مبهم است، اما سهم مردم و والدين مشخص است و روشن. هر پدر و مادري مي‌داند كه ما با اين همه تاريخ و جغرافياي رشادت و مردانگي براي ترسيم آينده‌هاي كودكمان محتاج جومونگ نيستيم.

عبدالله نيازي


 

»...

 : م . صداقت | چهارشنبه 4 آذر 1388  نظرات 1 | لینک مطلب



POWERED BY
RASEKHOON.NET  DESIGNED BY U M S A . I R