زينت‌السادات جعفري

آقاي مهربان! صاحب همه انتظارها! به حصار تنهايي و دوريِ از تو تكيه داده‌ام و اشك مي‌ريزم. سال‌هاست منتظرم... هر صبح به اميد طلوع آفتاب ديدارت، چشم از هم مي‌گشايم و عهد وفاداريم به تو را اين‌گونه زمزمه مي‌كنم «شايد اين آخرين باري باشد كه روز، بي او آغاز مي‌شود. شايد...» و سال‌هاست كه به اين اميد از خواب، از ركود بر‌مي‌خيزم.

امام قلب‌هاي شكسته! شرمنده‌ام براي آن‌چه بايد مي‌بودم و نيستم! براي آن‌چه مي‌خواستي و نخواستم! خجلت‌زده تمام لحظه‌هايي هستم كه عملم، اشك چشم و زخم دلت شد!...


بارها براي جبران‌، پيمان بستم و باز شكستم، و حال، روزها مي‌گذرند و در انتظارم تا با همه بدي‌هايم، تو نگاهي از مهر به رويم بيندازي و مرا خجلت‌زده نگاهت كني!

گاه آشفته و سرگردان به دنبال آرامشي مي‌گردم، اما چه فايده؟! روزهاست كه نشاني عطوفت و اندرزت را گم كرده‌ام و چون بيابان، تهي‌تر از هميشه باز مي‌روم تا شايد نشانه‌اي از آب... از حيات وجودتان بيابم!

خواسته‌هاي دنيا گاه آن‌قدر برايم عزيز مي‌شوند كه فراموش مي‌كنم خواستنت را... و شب‌هنگام، در بي‌كسي محض شبانه‌ام، تلنگري... و شكر؛ چون هميشه راه بازگشت به سويت باز است. دست‌هاي خواهشم را به سوي تو دراز كرده‌ام كه بگيري‌ام و جدايم كني از بند تعلق! از اين همه وابستگي پوچ! و به باران مهرباني پروردگار، نوازشم كني! خجالت مي‌كشم از تمام ثانيه‌هاي عمر كه بي ياد تو گذشت. چگونه مي‌خواهم حساب اين همه بطلان وقت را در آن هنگام كه پرده‌ها كنار مي‌رود بدهم؟... مي‌لرزم از شرمندگي آن روز! از روي زرد خود مي‌ترسم، و خجالت مي‌كشم از آن‌چه بايد مي‌بودم و نيستم!...

تو! امام مهرباناني! به سرپنجه لطفت، به دعاي حقت، نوازشم كن!

 

»...

 : م . صداقت | چهارشنبه 20 آبان 1388  نظرات 0 | لینک مطلب



POWERED BY
RASEKHOON.NET  DESIGNED BY U M S A . I R