اگر در مقاله های پیشین با ما همراه بودید دریافته اید که تلاش کردیم در این سلسله از نوشته¬ها بطور منطقی و با ادل? کافی به اثبات اصول دین اسلام بپردازیم. در مرحله پیشین براهین وجود خدا¬ـ مباحث مطرح شده، اختصاص به دین خاص نداشته و تمام دینداران می توانستند از این طریق به اثبات خداوند بپردازند. به همین دلیل ما تنها به ادله فیلسوفان و متکلمان مسلمان اکتفا نکرده و از براهینی که توسط اندیشمندان غربی مطرح شده بود نیز سود جستیم. اینک اما به عنوان یک مسلمان به مرور و بررسی اصول دین اسلام می پردازیم. طبیعتاً در این مسیر تکیه و تمرکز ما بر دلایلی است که از سوی اندیشمندان اسلامی مورد توجه قرار گرفته است، ولی در هر بحثی که استفاده از دلایل متالهین و دینداران غربی به نحو ایجابی و یا شبهات مطرح شده از سوی آنان به نحو سلب مفید باشد، از آنها نیز استفاده خواهیم کرد.
اصول دین پایههای اعتقادی دین است [به این معنا که اگر کسی به این اصول پایبند نباشد نمی توان او را به آن دین خاص ملتزم دانست] که اعتقاد به آنها باید از روی تحقیق باشد، نه تقلید [برخلاف فروع دین]. اصول دین مربوط به اعتقادات انسان و فروع دین مربوط به اعمال انسان می شود. توحید، نبوت و معاد اصول دین اسلاماند و دو اصل امامت و عدل از مسلّمات مذهب شیعهاند و هر کس به آنها ایمان ندارد از مذهب شیعه بیرون است [هرچند از اسلام بیرون نیست]. همه ما کم . بیش شنیده ایم که "تقلید در اصول دین جایز نیست" اما تا بحال فکر کرده اید که چرا؟ در این نوشته [که نخستین مقال? این مجموعه در باره اصول دین است] نخست به چیستی "اصول دین" و "تقلید" پرداخته و در نهایت به این مسئله می پردازیم که چرا تقلید در اصول دین جایز نیست.
تعریف اصول دین:
"اصول" جمع "اصل" و از ریشه "اصل ـ یاصل) به معنای "تَه" و "بن" است (المنجد (عربی به فارسی): ج1، ص 24). اصطلاح "اصول دین" اصطلاحى كلامى است و به مجموعه باورهایى اطلاق می شود كه اساس دین اسلام را تشكیل مىدهند و انكار هر یك از آنها موجوب خروج از دین می شود. بطور کلی اعتقادات دینی را می توان به دو بخش تقسیم نمود:
أ. بخش عقیده ای و نظری که اساس و بنیان دین محسوب می شوند.
ب. تعالیم و احکام عملی که مترتب بر عقاید نظری هستند.
آیت الله مصباح با نظر به این تقسیم بندی، قسم "الف" را اصول دین می نامند:
«مناسب است که بخش اعتقادی دین را اصول دین و احکام عملیه را فروع دین بنامیم» (مصباح، محمدتقی، دروس فی العقیده الاسلامیه، ج1، ص 20)
این اعتقادات از این رو اصول دین نامیده می شود كه علوم دینی دیگر مثل حدیث، فقه و تفسیر مبتنى بر آنهاست.
تعریف تقلید:
تقلید [قلد ـ یقلد]در لغت به معنای "آویختن از چیزی" است لذا در باب تفعیل [در زبان عربی] به معنای "سپردن کار به کسی" است. تقلید در اصطلاح به معنای "قبول قول دیگری بدون مطالبه دلیل" است.
چرا در اصول دین تقلید جایز نیست؟
با تعریف تقلید، اکنون می توانیم بگوییم که مراد از "عدم جواز تقلید در اصول دین" به معنای رجوع نکردن به کارشناس دینی در اصول دین نیست. تقلید قبول قول دیگری "بدون دلیل" است و در صورتی که کسی قولی را با ارائه دلیل کافی به ما عرضه کند به مقتضای عقل باید حرف او را پذیرفت و چنین پذیرفتنی در اصول دین مذموم شمرده نمی شود. به عبارت دیگر، رجوع جاهل به عالم با مطالبه دلیل، از ضروریات عقلی است. اما متکلمین شیعه برای شناخت عقلی اصول دین دلایلی ذکر کرده اند که در اینجا تنها به 2 دلیل اشاره می کنیم:
از آنجا که فطرت و عقل انسان برای "ارضای حس کنجکاوی، دفع خوف و ضرر محتمل و ..." به شناخت اصول دین می پردازد، اگر این شناخت از راه تقلید حاصل شود نمی تواند به این نیازهای انسان پاسخ گوید (ابن میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام: ص30).
مقلَِّد یا از بر حق بودن مقلََّد خود آگاه است، یا آگاه نیست. اگر آگاه نیست، در این صورت احتمال بر خطا بودن وی را مىدهد و بر این مبنا تقلید كردنش قبیح است، زیرا او نیز از جهل و خطا ایمن نیست؛ اما اگر مىداند كه او بر حق است، از دو حال خارج نیست: یا این آگاهى برایش از روی بداهت حاصل شده، یا با دلیل ثابت شده است؛ شق اول باطل است، و بر مبنای شق دوم، یا این دلیل غیرتقلیدی است، یا از روی تقلید حاصل شده است. در صورت اخیر شمار اشخاصى كه تقلید از آنها لازم است، نهایتى نخواهد داشت. پس تنها فرض معقول این است كه آن شخص با دلیل به بر حق بودن وی پى برده است و این كار در واقع تقلید نیست، پس در این زمینه تقلید باطل است (سیدمرتضى، على الذخیرة: 165- 164).
بیان سید مرتضی به خوبی به ما نشان می¬دهد که چرا باید در اصول دین تقلید [متابعت بدون دلیل] را کنار گذاشت.
شهید مطهری نیز دلیل جایز نبودن تقلید در اصول دین را چنین بیان می کنند:
«قرآن كریم ایمان را بر پایه تفكر و تعقل گذاشته است قرآن همواره میخواهد كه مردم از اندیشه به ایمان برسند. قرآن در آنچه باید به آن مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، تعبد را كافی نمیداند علیهذا در اصول دین باید منطقاً تحقیق كرد، مثلاً این كه خداوند وجود دارد و یكی است مسئلهای است كه منطقاً باید به آن پیبرد و همچنین این كه حضرت محمد (ص) پیامبر خدا است» (مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 59).