| وب سایت تخصصی نماز | آغاز شد این دفتر برای کسانی که میخواهند محبوب خدا شوند ....قربه الی الله .... برای محبوب شدن نزد خدا چند قدم بیشتر فاصله نداریم .... یاعلی « ارزنـــده تـرین گــوهر مصـود نـــماز است / زیبنــده تـرین هــدیه معبـود نـــماز است / ای دوست بگـو تـا همـه ی خـلق بداننـد / مقصود حق از خلقت موجود نـماز است. »
 
2-2 : عبرت‏هاى قضاى حاجت
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391 

در كتاب مصباح الشريعه از امام صادق (عليه السلام) چنين روايت شده است:
راز نام گذارى مستراح بدين نام آن است كه آدمى در آنجا از سنگينى نجاست‏ها و كثافت‏ها راحت مى‏شود و براى مؤمنان درس عبرتى است كه نعمت‏هاى پاكيزه دنيايى سرانجامش چنين است!
پس[بر اثر اين درس عبرت] با دل بريدن از متاع دنيا خود را راحت مى‏سازد و جان خود را از سرگرم شدن به آن فارغ مى‏كند و همان گونه كه از جمع آورى كثافت‏ها پرهيز مى‏كند، از گرد آورى متاع دنيا دورى مى‏گزيند و به انديشه درباره خود مى‏پردازد كه چگونه در حالى بزرگوار و گرامى، و در حالى ديگر ذليل و خوار مى‏شود و درمى‏يابد كه قناعت و تقوا مايه آرامش و آسايش وى در دنيا و آخرت مى‏شود؛ زيرا آسايش آدمى در خوار شمردن دنيا وانهادن بهره‏گيرى از آن و زدودن جاست حرام و شبهه ناكه آن نهفته است.
پس از ادراك اين حقيقت، در كبر و خود بزرگ بينى را بر روى خود مى‏بندد و از گناهان مى‏گريزد و در تواضع و پشيمانى و حيا را بر روى خويش مى‏گشايد و براى دستيابى به فرجامى نيك و نفسى پاكيزه، در اداى فرمان ها و اجتناب از نواهى مى‏كوشد و نفس خود را در زندان خوف و صبر و خوددارى از شهوت‏ها به بند مى‏كشد، تا به امان خداوند در دار القرار بپيوندد و طعم رضاى خدا را بچشد؛ زيرا سلوك خردپسند همين است و جز اين هرچه را نيك پندارد، هيچ است
.
مراد از سخن امام (عليه السلام) اين است كه مؤمن چون بينديشد كه لذت اندك و ناچيزى كه از نعمت‏هاى دنيا بهره وى شده، به آفت تبديل شده و جز با دفع آن از آزارش رهايى نمى‏يابد، پى مى‏برد كه سرانجام همه نعمت‏هاى دنيا همين است و براى دورى از زيان و آفت‏هاى آنها بايد آنها را ترك گفت و جز به مقدار ضرورت از آن بهره نگرفت، تا دل آدمى از سنگينى وابستگى خاطر به آنها (در نعمت‏ها و لذت‏هاى حلال) و از آسيب‏ها و آفت‏هاى آنها (در حرام و شبهه ناك) راحت باشد.
در نتيجه، همان گونه كه از پليدى‏ها دورى مى‏كند از آنها (نعمت‏ها و لذت‏هاى حلال) نيز پرهيز خواهد كرد، و هنگامى كه ببيند طعامى كه براى ادامه حيات ناار است مصرف كند و قوام و بقاى وى بدان بستگى دارد، براى دفع ضرر و آفت آن بايد چنين ذلتى را تحمل كند، خود بزرگ بينى را رها كرده، تواضع پيشه مى‏كند و از آنچه در گذشته بر خلاف اين رويه عمل كرده، پشيمان مى‏شود و از بى توجهى به رهنمودهاى پروردگار خود، در مواردى كه به پاكيزگى ظاهرى و طهارت باطنى وى مربوط مى‏شود، حيا كرده يقين مى‏كند كه از لذت‏هاى پست دنيايى بر اثر سرانجام بد آنها بايد چشم فرو پوشيد و لذت خالص حقيقى را در نعمت‏هاى دنايى نمى‏توان يافت، بلكه لذت راستين در رضايت و خشنودى خدا است، كه پس از دستيابى به امان خداوند در سرى جاويدان بهره آدمى مى ‏گردد.



:: ادامه مطلب

به تصريح برخى روايات، طهارت از كليدهاى نماز است... انسان خرد ورز بايد درباره حقيقت و دستاورد طهارت بينديشد و چون دريافت كه سعادت پيدا و پنهان در نظافت و پاكيزگى است،؛ رامور سه گانه زير تأمل كند:
1. در آيات قرآن كريم درباره پاكيزگى، به ويژه در آيه: ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج ولكن يريد ليطهركم؛ خدا نمى‏خواهد بر شما تنگ بگيرد، ليكن مى‏خواهد شما را پاك كند(41)، و همچنين آيه: والله يحب المطهرين؛ و خداوند پاكى ورزان را دوست مى‏دارد(42).
2. معناى محبت ذات اقدس خداون و اين كه ره آورد محبت و دوستى، برافكندن پرده‏ها و حجاب‏ها از دل بنده است و آدمى در سايه اين خرق حجاب، به نور و سعادت دست مى‏يابد.
3. در معناى حديث شريف الطهور نصف الايمان؛ پاكيزگى نيمى از يمان است(43).
آنگاه از مجموع اين تأمل هادر مى‏يابد كهمراد از طهور[كه نيمى از ايمان تلقى شده] پاك شدن از همه عوامل ناپاكى و آلودگى درون و بيرون آدمى است و نيمه ديگر ايمان، آراستن جان به فضايل ظاهرى و باطنى است.
در مقام تمثيل مى‏توان گفت: ايمان بدن به دو چيز است: يكى تأمين پاكيزگى آن به وسيله وضو و پرهيز از گناهان و ديگرى آراستن آن به بوى خوش و كارهاى نيك.
همچنين ايمن قلب در گرو دو چيز است: يكى پاكسازى آن از اخلاق ناپسند و زشت و ديگرى آراستن آن به اخلاق خدايى.
نيز ايمان سر و نهان آدمى مرهون دو امر است: يكى فراموشى آنچه غير خدا است و ديگر آراستن آن به ياد خدا و به عبارت ديگر، به نفى موهوم و صحو معلوم و پرده بردارى از حجاب‏هاى جمال.



:: ادامه مطلب
1-13 : اعراض دادن نفس از دنيا
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391 

پس، اى طالب حق و سالك الى الله! چون طائر خيال را رام نمودى و شيطان واهمه را به زنجير كشيدى و خلع نعلين حب زن و فرزند و ديگر شئون دنيوى را نمودى و با جذوه نار عشق فطره اللهى مأنوس شدى و انى آنست ناراً(39) گفتى و خود را خالى از مانع سر ديدى و اسباب سفر را آماده كردى، از جاى برخيز و از اين بيت مظلمه طبيعت و عبورگاه تنگ و تاريك دنيا هجرت كن و زنجيرها و سلسله‏هاى زمان را بگسلانو از اين زندان، خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده.

تو را زكنگره عرش مى‏زنند صفيرم   ندانمت كه در اين دامگه چه افتادست(40)

پس، عزم خود را قوى كن واراده خويش را محكم نما كه اول شرط سلوك، عزم است و بدون آن راهى را نتوان پيمود و به كمالى نتوان رسيد. و شيخ بزرگوار، شاه آبادى - روحى فداه - آن را مغز انسانيت تعبير مى‏كردند.
بلكه توان گفت كه يكى از نكات بزرگ تقوى و پرهيز از مشتهيات نفسانيه و ترك هواهاى نفاسنيه و رياضات شرعيه و عبادات و مناسك الهيه، تقويت عزم و انقهار قواى ملكيه در تحت ملكوت نفس است، چنانچه پيش از اين ذكر شد.
و ما اكنون اين مقاله را با تحميد و تسبيح ذات مقدس كبريا جل و علا و نعت و ثناى سيد مصطفى و نبى مجتبى و آل اطهارش عليهم سلام الله ختم مى‏كنيم واز روحانيت آن ذوات مقدسه استمداد مى‏كنيم براى اين سفر روحانى و معراج ايمانى.



:: ادامه مطلب
1-12 : حب دنيا باعث تشتت خيال است
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391 

بايد دانست كه به حسب فطرت و جبلت، قلب به هر چه علاقه و محبت پيدا كرد، قبله توجه آن همان محبوب است. و اگر اشتغال به امرى مانع از تفكر در حال محبوب و جمال مطلوب شود به مجرد آنكه آن اشتغال كم شود و آن مانع از ميان برخيزد، فوراً قلب به سوى محبوب خود پرواز نموده، متعلق به دامن آن شود.
اهل معارف و صاحبان جذبه الهيه اگرداراى قوت قلب باشند و متمكن در جذبه و حب باشند، در هر مرآتى جمال محبوب و در هر موجودى كمال مطلوب را مشاهده نموده و ما رايت شيئاً الا و رايت الله فيه و معه(36) گويند. واگر سرور آنها فرمايد: ليغان على قلبى و انى لأستغفرالله فى كل يوم سبعين مره(37) براى آنست كه جمال محبوب را در مرأت(38)، خصوصاً مرائى كدره چون مرآت بوجهلى ديدن، خود كدورت براى كمل است. واگر قلب آنها قوى نباشد و اشتغال به كثرات مانع از حضور شود، به مجرد آن كه آن اشتغال كم شود طائر قلوب آنها با آشيانه قدس خود پرواز كند و دست آويز جمال جميل گردد.
و طالبان غر حق، كه در ظر اهل معرفت همه طالب دنيا هستندت نيز هر چه مطلوب آنها است به همان متوجه و متعلقند. آنها نيز اگر در حبل مطلوب خود مفرطند و حب دنيا مجامع قلوب آنها را گرفته، هيچگاه از توجه به آن مسلوب نشوند و در هر حال و هر چيز با جمال محبوب خود بسر برند. و اگر حب آنها كمتر باشد، در وقت فراغت، قلب آنها به محبوب خود رجوع كند.
آنان كه حب مال و رياست و شرف در دل آنها است درخواب نيز مطلوب خود را مى‏بينند و در بيدارى به فكر محبوب خود بسر مى‏برند؛ و مادامى كه در اشتغال به دنيا بسر مى‏برند با محبوب خود هم آغوشند؛ و چون وقت نماز شود، دل حالت فراغتى مى‏يابد و فوراً متعالق به محبوب خود مى‏شود، گويى تكبيره الاحرام، كليد در دكان يا رافع حجاب بين او ومحبوب او است؛ يك وقت به خود مى‏آيد كه سلام نماز را گفته، در صورتى كه هيچ توجه به آن نداشته، همه‏اش را با فكر دنيا هم آغوش بوده. اينست كه چهل - پنجاه سال نماز، ما را در دل اثرى جز ظلمت و كدورت نيست.
و آنچه بايد معراج قرب حضرت حق و مايه انس به آن مقام مقدس باشد، ما را از ساحت قرب مهجور و از عروج به.مقام انس فرسنگ‏ها دور كرده.اگر نماز ما بويى از عبوديت داشت، ثمره‏اش خاكسارى و تواضع و فروتنى بود، نه عجب و خود فروشى و كبر و افتخار كه هر يك براى هلاكت و شقاوت انسان سببى مستقل و موجبى منفرد است.
بالجمله، دل ما چون با حب دنيا آميخته شده و مقصد و مقصودى جز تعمير آن ندارد، ناچار اين حب مانع از فراغت قلب و حضور آن در محضر قدس شود. و علاج اين مرض مهلك و فساد خانمان سوز با علم و عمل نافع است.



:: ادامه مطلب
1-11 : دواى هرزه گردى خيال
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391 

بدان كه هر يك از قواى ظاهره و باطنه نفس، قابل تربيت و تعليم است با ارتياض مخصوص. مثلاً، چشم انسان قادر نيست كه به يك نقطه معينه يا در نور شديد، مثل نور عين شمس مدتى طولانى نگاه كند بدون بهم خوردن پلك‏هاى آن؛ ولى اگر انسان چشم را تربيت كند، چنانچه بعضى از اصحاب رياضات باطله براى مقاصدى عمل مى‏كنند، ممكن است چند ساعت متمادى در قرص آفتاب نظر بدوزد، بدون آن كه چشم بهم خورد يا خستگى پيدا كند. و همين طور به نقطه معينى نظر را بدوزد چندين ساعت بدون حركت؛ و همينطور ساير قواحتى حبس نفس كه - على المحكى - در اصحاب رياضات باطله كسانى هستند كه حبس نفس خود كنند مدت‏هاى زائد بر متعارف نوع.
و از قوايى كه قابل تربيت است قوه خيال و قوه وهمه است كه قبل از تربيت، اين قوا چون طايرى سخت فرار و بى اندازه متحرك از شاخه‏اى به شاخه‏اى و از چيزى به چيزى هستند، به طورى كه انسان اگر يك دقيقه حساب آنها را نگه دارد مى‏بيند كه چندين انتقال‏ متسلسل با تناسبات بسيار ضعيف ناهنجار پيدا نموده؛ حتى بسيارى گمان مى‏كنند كه حفظ طاير خيال و رام نمود آن از حيز امكان خارج و ملحق به محالات عاديه است؛ ولى اين طور نيست و با رياضت و تربيت و صرف وقت، آن را مى‏توان رام نمود و طاير خيا را مى‏توان به دست آورد، به طورى كه در تحت اختيار و اراده حركت كند كه هر وقت بخواهد آن را در مقصدى يا مطلبى حبس كند كه چند ساعت در همان مقصد حبس شود.
و طريق عمده رام نمودن آن، عمل نمودن به خلاف است. و آن چنان است كه انسان در وقت نماز خود را مهيا كند كه حفظ خيال در ماز كند و آن را حبس در عملنمايد و به مجرد اين كه بخواهد از چنگ انسان فرار كند آن را استرجاع نمايد؛ و در هر يك از حركات و سكنات و اذكار و اعمال نماز ملتفت حال آن باشد و از حال آن تفتيش نمايد و نگذارد سر خود باشد. و اين در اول امر كارى صعب به نظر مى‏آيد، ولى پس از مدتى عمل و دقت و علاج حتماً رام مى‏شودو ارتياض پيدا مى‏كند.
شما متوقع نباشيد كه در اول امر بتوانيد در تمام نماز، حفظ طاير خيال كنيد؛ البته اين امرى استنشدنى و محال و شايد آنها كه مدعى استحاله شدن اين توقع را دشتند؛ ولى اين امر بايد با كمال تدريج و تأنى و صبر و توانى انجام بگيرد.
ممكن است در ابتداى امر در عشر نماز يا كمتر آن حبس خيال شده، حضور قلب حاصل شود؛ و كم كم انسان اگر در فكر باشد و خود را محتاج به آن ببيند، نتيجه بيتر حاصل كند و اندك اندك غلبه بر شيطان وهم و طاير خيال پيدا كند كه در بيشتر نماز زمام اختيار آنها را در دست گيرد.
و هيچ گاه نبايد انسان مأيوس شود، كه يأس سرچشمه همه سستى‏ها و ناتوانى‏ها است و برق اميد، انسان را به كمال سعادت خويش‏ مى‏رساند. ولى عمده دراين باب، حس احتياج است كه آن در ماكمتر است.
قلب ما باور نكرده كه سرمايه سعادت عالم آخرت و وسيله زندگانى روزگارهاى غير منتهاى نمز است. ما نماز را سر بار زندگانى خود مى‏شماريم و تحميل و تكليف مى‏دانيم. حب به شى‏ء از ادراك نتايج آن پيدا مى‏شود؛ ما كه حب به دنيا داريم براى آنست كه نتيجه آن را دريافتيم و قلب به آن ايمان دارد و لهذا در كسب آن محتاج به دعوت خواهى و وعظ و اتعاظ نمى‏باشيم.
اگر ايمان به حيات آخرت پيدا كنيم و حس احتياج به زندگانى آنجا نماييم و عبادات و خصوصاً نماز را سرمايه تعيش آن عالم و سرچشمه سعادت آن نشئه بدانيم، البته در تحصيل آن كوشش مى‏نماييم، ودر اين سعى و كوشش زحمت و رنج و تكلف در خود نمى‏يابيم، بلكه با كمال اشتياق و شوق، دنبال تحصيل آن مى‏رويم و شرايط حصول و قبول آن را با جان و دل تحصيل مى‏كنيم.



:: ادامه مطلب
1-10 : دعوت به تحصيل حضور قلب
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391 

اى عزيز! اگر ايمان به آنچه ذكر شد كه گفته انبياء (عليهم السلام) است آوردى و خود را براى تحصيل سعادت و سفر آخرت مهيا نمودى و لازم دانستى حضور قلب را كه كليد گنج سعادت است تحصيل كنى، راه تحصيل آن،آن:است كه اولاً رفع موانع حضور قلب را نمايى خارهاى طريق را از سر راه سلوك ريشه كن كنى و پس از آن اقدام به خود آن كنى.
اما مانع حضور قلب در عبادات، تشتت خاطر و كثرت واردات قلبيه است. و اين گاهى از امور خارجه و طرق حواس ظاهره حاصل مى‏شود؛ مثل آنكه گوش انسان در حال عبادت چيزى بشنود و خاطر به آن متعلق شده مبدأ تخيلات و تفكرات باطنيه گردد، و واهمه و متصرفه در آن تصرف نموده از شاخه‏اى به شاخه‏اى پرواز كند؛ يا چشم انسان چيزى ببيند و منشأ تشتت خاطر و تصرف متصرفه گردد؛ يا ساير حواس انسان چيزى ادراك كند و از آن انتقالات خياليه حاصل شود.
و گاهى تشتت خاطر و مانع از حضور قلب، از امور باطنه است. و آن به طريق كلى دو منشأ بزرگ دارد كه عمده امور به آن دو منشأ بر گردد:
يكى هر زه گردى و فرار بودن خود طاير خيال است؛ زيرا كه خيال قوه‏اى است بسيار فرار كه دئماً از شاخه‏اى آويزد و از كنگره‏اى به كنگره‏اى پرواز كند؛ و اين مربوط به حب دنيا و توجه به امور دنيه و مال و منال دنيوى نيست، بلكه فرار بودن خيال خود مصيبتى است كه تارك دنيا نيز به آن مبتلا است. و تحصيل سكونت خاطر و طمأنينه نفس و وقوف خيال از امور مهمه ايست كه به اصلاح آن علاج قطعى حاصل شود، و پس از اين به آن اشاره مى‏كنيم.
منشأ ديگر، حب دنيا و تعلق خاطر به حيثيات دنيوى است كه رأس خطيئات و ام الأمراض باطنه است كه خار طريق اهل سلوك و سرچشمه مصيبات است؛ و تا دل متعلق به آن و منغمر در حب آن است، راه اصلاح قلوب منسد(35) و در جمله سعادات به روى انسان بسته است. و ما در ضمن دو فصل، اشاره به رفع اين دو منشأ بزرگ و دو مانع قوى مى‏نماييم ان شاء الله.



:: ادامه مطلب
1-9 : ذكر چند حديث راجع به حضور قلب
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391 

از حضرت رسول ختمى (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت است كه عبادت كن خداى تعالى را چنانچه گويا او را مى‏بينى؛ و اگر تو او را نمى‏بينى او تو را مى‏بيند(23).
از اين حديث شريف استفاده دو مرتبه از مراتب حضور قلب مى‏ شود :
يكى آنكه سالك مشاهد جمال جميل و مستغرق تجليات حضرت محبوب باشد، به طورى كه جميع مسامع قلب از ديگر موجودات بسته چيزى مشاهده نكند. بالجمله، مشغول حاضر باشد و از حضور و محضر نيز غافل باشد.
و مرتبه ديگر كه نازلتر از اين مقام است، آن است كه خود را حاضر محضر ببيند و ادب حضور و محضر را ملحوظ دارد.
جناب رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمايد: اگر مى‏توانى از اهل مقام اول باشى عبادت خدا را آن طور بجا آور، و الا از اين معنا غافل مباش كه تو در محضر ربوبيتى.
و البته محضر حق را ادبى است كه غفلت از آن از مقام عبوديت دور است.
و اشاره به اين فرموده است در حديثى كه جناب ابو حمزه ثمالى رضى الله عنه نقل مى‏كند، مى‏گويد: ديدم حضرت على بن الحسين سلام الله عليهما را كه نفرمود تا آن كه از نماز فارغ شد. سؤال كردم از سببش، فرمودند: واى بر تو، آيا مى‏دانى در خدمت كى‏ بودم؟(24).
و نيز از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) منقول است كه دو نفر از امت من به نماز مى‏ايستند، در صورتى كه ركوع و سجودشان يكى است و حال آن كه ميان نماز آنها مثل ما بين زمين و آسمان[فاصله ]است(25).
و فرمودند: آيا نمى‏ترسد كسى كه صورت خود را در نماز بر مى‏گرداند صورت او چون روى حمار شود(26).
و فرمودند: كسى كه دو ركعت نماز بجا آورد و در آن به چيزى از دنيا متوجه نشو، خداى تعالى گناهان او را مى‏آمرزد(27).
و فرمودندن بعضى از نمازها قبول مى‏شود نصفش يا ثلثش يا ربعش يا خمسش - تا عشرش. و بعضى از نمازها چون جامه كهنه پيچيده مى‏شود و به روى صاحبش زده مى‏شود. و از نماز تو مال تو نيست مگر آن كه به قلبت اقبال به آن كنى(28).
و حضرت باقر (عليه السلام) فرمودند: رسو خدا فرمود: وقتى بنده مؤمن به نماز بايستد خداى تعالى نظر به سوى او كند - يا فرمودند خداى تعالى اقبال به او كند - حتى تا منصرف شود. و رحمت از بالاى سرش سايه بر او افكند و ملائكه فرو گيرند اطراف و جوانب او را تا افق آسمان، و خداى تعالى ملكى را موكل او كند كه بايستد بالاى سر او و بگويد: اى نماز گزار! اگر بدانى كه نظر مى‏كند به سوى تو و باكى (چه كسى) مناجات مى‏كنى، توجه به جايى نمى‏كنى و از موضعت جدا نمى‏شوى هرگز.(29)
و از حضرت صادق (عليه السلام) منقول است كه جمع نمى‏شود اشتياق و خوف در دلى مگر آن كه بهشت بر او واجب شود. پس وقتى نماز مى‏خوانى، اقبال كن به قلب خود به خداى عزوجل؛ زيرا كه نيست بنده مؤمنى كه اقبال كند به قلبش به خداى تعالى در نماز و دعا مگر آن كه قلوب مومنين را خداى تالى به او اقبال دهد و با دوستى آنها او را تأييد كند و او را به بهشت برد(30).
و از حضرت باقر و صادق (عليهم السلام) مروى است كه فرمودند: نيست از براى تو از نمازت مگر آنچه را كه اقبال قلب داشته باشى در آن؛ پس، اگر به غلط بجا آورد تمام آن را ياغفلت از آداب آن كند، پيچيده شود آن و به روى صاحبش زده شود(31).
و از حضرت باقر العلوم (عليه السلام) روايت شده كه همنا بالا مى‏رود از نماز بنده از براى او نصف يا ثلث يا ربع يا خمسش؛ پس، بالا نمى‏رود براى او مگر آنچه را اقبال نموده است بر آن. و ما مأمور شديم به نافله تا تتميم شود نقص فرايض به آن(32).
و از جناب صادق (عليه السلام) مروى است كه فرمود: وقتى احرام بستى در نماز، اقبال كند بر آن؛ زيرا كه وقتى اقبال نمودى خداوند به تو اقبال فرمايد و اگر اعراض نمايى خداوند از تو اعراض كند. پس گاهى بالا نمى‏رود از نماز مگر ثلث يا ربع يا سدس ا:، به آن قدر كه نمازگزار اقبال به نماز نموده و خداوند عطا نمى‏فرمايد به غافل چيزى(33).
و از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت است كه به ابى ذر فرمودن: دو ركعت متوسط با فكر بهتر است از ايستادن يك شب در صورتى كه قلب غافل باشد(34). احاديث در اين باب بسيار است و براى اصحاب اعتبار و قلوب بيدار اين قدر كفايت كند.



:: ادامه مطلب
 

 


 
» تعداد مطالب : 2884
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2912948
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391 
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396