| وب سایت تخصصی نماز | آغاز شد این دفتر برای کسانی که میخواهند محبوب خدا شوند ....قربه الی الله .... برای محبوب شدن نزد خدا چند قدم بیشتر فاصله نداریم .... یاعلی « ارزنـــده تـرین گــوهر مصـود نـــماز است / زیبنــده تـرین هــدیه معبـود نـــماز است / ای دوست بگـو تـا همـه ی خـلق بداننـد / مقصود حق از خلقت موجود نـماز است. »
 
156 - آهنگ رستگارى
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

در ماههاى آخر عمر مرحوم علاّمه طباطبائى ؛ ديگر به امور دنيا توجهى نداشت . از امور دنيا غافل بود و در عالم ديگرى سير مى كرد. ذكر خدا بر لب داشت . در روزهاى آخر عمرشان حتى به آب و غذا هم توجه نداشت . چند روز قبل از وفاتش به يكى از دوستان فرموده بود: من ديگر ميل به چاى ندارم و گفته ام ميلم به غذا نمى كشد و بعد از آن هم غذا ميل نفرمود. با كسى سخن نمى گفت و حيرت زده به گوشه اتاق نگاه مى كرد.
در يكى از شبهاى آخر عمر در خدمت او بودم ، در بستر نشسته بود و با چشمهاى نافذش به گوشه اتاق نگاه مى كرد ولى ياراى سخن گفتن نداشت . خواستم دستورى و سخنى از او بشنوم و به يادگار داشته باشم ولى چندان اميدى به پاسخ شنيدن نداشتم . عرض كردم : براى توجه به خدا و حضور قلب در نماز چه راهى را توصيه مى فرمائيد؟ به سوى من متوجه شد و لبهايش حركت كرد و با آهستگى بسيار ضعيف كه با سختى شنيده مى شد، فرمود: ((توجه ، مراوده (172)، مراقبه ، توجه ، مراقبه ، توجه ، مراقبه ...)) و اين جمله را متجاوز از ده بار تكرار نمود(173)



:: ادامه مطلب
154 - بناى مسجد
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

روزى يكى از مقلّدين شيخ انصارى ؛ (متوفى 1281 ه‍.ق ) كه از تجار محترم و متدّين بود در مسير راه خود به مكّه به نجف اشرف وارد شد و به حضور شيخ انصارى آمد. مبلغى تقديم كرد و گفت اين مبلغ از مال خالص ‍ خودم مى باشد. آن را برداريد و براى خود خانه اى بخريد و از مستاءجرى راحت شويد. شيخ آن پول را پذيرفت و آن تاجر از شيخ خداحافظى و راهى سفر مكّه شد. شيخ با آن پول مسجدى در محله خويش در نجف اشرف بنا كرد كه اكنون به مسجد آذربايجانيها معروف است و از زمان تاءسيس تاكنون همواره محل درس و بحث علماء و مراجع تقليد بوده و مكان پر بركت مى باشد.
آن تاجر در مراجعت از مكّه به نجف اشرف آمد و براى ديدار به حضور شيخ شرفياب شد و پس از احوالپرسى متوجّه شد كه شيخ خانه نخريده است . سببش را پرسيد كه اگر لازم باشد باز پول اضافى بدهد. گفت : آيا خانه خريديد؟ شيخ گفت : آرى خريدم ، پس آن تاجر را با خود كنار آن مسجد آورد و آن را به او نشان داد و فرمود: اين مسجد را با آن پولى كه دادى بنا كردم . تاجر گفت : آن پول را براى خانه داده بودم نه براى مسجد! شيخ گفت : چه خانه اى بهتر از اين مكان مقدّس كه عبادت خدا در آن مى شود، ما بزودى از اين دنيا كوچ مى كنيم ولى اين مسجد باقى و ثابت است و به كسى منتقل يا بخشيده نمى شود و خريد و فروش نمى گردد. تاجر از اين عمل نيك و انسانى و اجتماعى شيخ شاد گرديد و علاقه اش به شيخ بيشتر شد.(170)



:: ادامه مطلب
155 - موت اختيارى
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

ميرزا ابوالحسن جلوه (1238 - 1314 ه‍ .ق ) استاد حكيم زنجانى هيدجى (1233 - 1314 ه‍ .ش ) موت اختيارى را به عنوان دليل بارز تجّرد نفس قبول داشت و يك بار هم موت ارادى در خويش پديد آورد. ولى حكيم هيدجى منكر مرگ اختيارى بود و خلع اختيارى را محال مى دانست و در بحث با شاگردانش آن را انكار مى كرد.
شبى در حجره خود پس از به جا آوردن فريضه عشاء رو به قبله مشغول تعقيبات نماز بود كه پير مردى به حجره اش وارد شد، سلام كرد، آنگاه عصايش را در گوشه اى نهاد و گفت : جناب آخوند، چرا مرگ اختيارى را قبول ندارى ؟
حكيم جواب داد: اين وظيفه ماست بحث و نقد و تحليل آن كار ما است ، و بى دليل و برهان آن را انكار نمى كنم .
پير مرد درنگ ننمود و در برابر ديدگان حكيم پاى خود را رو به قبله كشيد و به پشت خوابيد و گفت : ((انا لله و انا اليه راجعون )) و مُرد.
حكيم برخواست و او را تكان داد. ديد مُرده است ، نگران شد، در حال اضطراب و تشويش طلاّب مدرسه را خبر نمود. تابوتى آورد و آماده شدند تا پير مرد را به فضاى شبستان مدرسه ببرند، ناگاه پيرمرد از جا برخاست و گفت :((بسم الله الرحمن الرحيم )). و رو به حكيم نمود و لبخند زد و اظهار داشت : ((حالا موت اختيارى را باور كردى ))؟
حكيم گفت : به خدا باور كردم . پير مرد در خاتمه گفت : ((آقا جان معرفت تنها از طريق درس خواندن به دست نمى آيد. عبادت نيمه شب ، تعبّد، راز و نياز و مانند اينها هم لازم است )).
از همان شب حكيم متحوّل گشت و از سروده هايش اين حالات زاهدانه و عارفانه هويدا است . حكيم از همان شب روش گذشته را عوض نمود. نيمى از اوقات را براى مطالعه و تدريس و تحقيق و نيم ديگر را براى تفكر در آفرينش الهى ، عبادت و قسمت ديگر را براى نيايش و نماز و نافله ها قرار داد.(171)

اى اوزى شمع شبستانيمه ، پروانه صفت
سنين عشقينده يا نار هيدجى چخماز نفسى

هيدجى ))



:: ادامه مطلب
153 - تبليغ نماز و فرهنگ نماز
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

آية ا... العظمى آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى ؛ (1284 - 1365 ه‍.ق ) يكى از مراجع بزرگ تقليد و مقيم نجف اشرف بود از هندوستان خدمت آقا آمدند و جهت سرپرستى شيعيان آن ديار درخواست كردند كه ، ايشان يكى از فضلاى نجف را به آن كشور اعزام كند، آقا يكى از طلاّب فاضل را فرا خواند و اجازه نامه مفصلى در علم و دانش و فقه او نوشت و در ادامه نامه از شيعيان آن سامان درخواست كرد كه وجود اين عالم را مغتنم شمارند.
نامه را به دست روحانى داد و او متن اجازه را خواند، و سپس رو به ايشان كرد و گفت : آقا من از جانب شما به بلاد هند مى روم امّا اگر از من مسئله مرجع تقليد را بپرسند من ديگرى را براى مرجعيت معرفى مى كنم زيرا شما را اعلم نمى دانم !
آقا با كمال متانت فرمودند:
((من شما را جهت تبليغ فرهنگ نماز و حلال و حرام خدا به هندوستان مى فرستم نه براى تبليغ شخصيت و مرجعيّت خودم !!)).(169)



:: ادامه مطلب
152 - سى سال استغفار
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

ابن خلكان در ((وفيات الاعيان )) نوشته است كه : سرّى سقطى از عرفاى معروف قرن سوم هجرى شاگرد و مُريد ((معروف كرخى )) و استاد ((جنيد بغدادى )) بود. از او نقل شده است كه گفت : سى سال است كه از يك جمله (الحمدولله ) كه بر زبانم جارى شده ، استغفار مى كنم ، گفتند: چگونه ؟!
گفت : شبى حريقى در بازار رُخ داد از منزل بيرون آمدم ببينم كه به دكان من رسيده يا نه ؟ به من گفته شده به دكان تو نرسيده است .
گفتم : ((الحمدالله ))، يك مرتبه متنبّه شدم كه ، گيرم دكان من آسيبى نديده باشد آيا نمى بايستى من در انديشه مسلمين باشم ؟!(168)

شبى دود خلق آتشى برافروخت
جهان ديده اى گفتش اى بوالهوس
شنيدم كه بغداد نيمى سوخت
تو را خود غم خويشتن بود و بس !
يكى گفت اندر آن خاك و دود
پسندى كه شهرى بسوزد به نار
كه دكان ما را كزندى نبود
اگر خود سرايت بود بر كنار؟

((سعدى ))



:: ادامه مطلب
151 - انوار تابان
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

روزى در كربلا به قصد زيارت حضرت سيّدالشهداء وارد حرم مقدّس ‍ شديم . آخوند ملاّ حسينقلى همدانى ؛، (1239 - 1311 ه‍.ق ) مشغول نماز و زيارت شد و چون جمعيت زيادى در رفت و آمد بود بدن آخوند هنگام نماز مقدارى تكان مى خورد.
آن جا يك شيخى بود آمد و به من گفت : اين آقا چرا موقع نماز طماءنينه لازم را ندارد؟ در پاسخ گفتم : ايشان پير مرد است ، نماز هم نماز مستحبى است . ولى او قانع نشد و تصميم داشت مطلب را به خود آخوند متذكر شود. رفت خدمت آقا و عرض كرد: آقا هنگام نماز بدنتان طماءنينه لازم را نداشت .
آقا متوجه شدند كه اين شخص با او به زحمت حرف خود را بيان مى كند، به او فرمود: چرا تذكر خود را با مشكل بيان مى كنى ؟ شما بايد به من بگوييد: آخوند! تو چند وقت است نجف هستى ، هنوز متوجه نشده اى كه در نماز بايد طماءنينه را رعايت نمود، تذكر تو بجاست و نبايد چيزى مانع آن شود.(167)



:: ادامه مطلب
149 - اهميت به مستحبات
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

با همه اشتغالاتى كه داشتند به انجام مستحبات ، به ويژه خواندن قرآن ، دعا و نماز اول وقت ، اهميت مى دادند، امام هر روز سه تا پنج مرتبه قرآن مى خواندند. در ماه مبارك رمضان ، سه بار قرآن را ختم مى كردند و شايد كسى باور نكند كه ايشان در جايگاه يك رهبر انقلابى و سياسى ، اكثر دعاهاى كتاب ((مفاتيح الجنان )) را خوانده باشند! يادم است يك وقت امام از من مفاتيح ، خط درشت خواستند، براى ايشان تهيه كردم . يك روز مانده به رحلت ايشان ، يكى از خانمها به من گفتند: ((شما بياييد بالاى سر امام دعا بخوانيد)). من هم دعاى عديله را خواندم ، يك وقت متوجه شدم كه امام در يك جاى مفاتيح نشانه اى گذاشته اند. نگاه كردم ديدم دعاى عهد حضرت مهدى ((عج )) است كه چون مستحب است چهل روز خواند شود. ايشان روى كاغذ تاريخ شروع را از هشتم شوال مرقوم فرموده بودند و تا آن روز خوانده بودند! تا اين اندازه امام به دعاها، آن هم با انجام خصوصيات و شرايط مقيّد بودند.(165)



:: ادامه مطلب
 

 


 
» تعداد مطالب : 2884
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2894204
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391 
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396