| وب سایت تخصصی نماز | آغاز شد این دفتر برای کسانی که میخواهند محبوب خدا شوند ....قربه الی الله .... برای محبوب شدن نزد خدا چند قدم بیشتر فاصله نداریم .... یاعلی « ارزنـــده تـرین گــوهر مصـود نـــماز است / زیبنــده تـرین هــدیه معبـود نـــماز است / ای دوست بگـو تـا همـه ی خـلق بداننـد / مقصود حق از خلقت موجود نـماز است. »
 
141 - رُخ به رُخ
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

نماز آية ا... سيّد محمد تقى خوانسارى ؛ (1305 - 1371 ه‍ .ق ) حديث شگفتى دارد. نماز او رهايى روح بود. از كالبد جسم ، و چه زيبا بود...! او حضور خدا را با همه وجود خود احساس مى كرد. نشاط حضور، در نمازش نمودِ چشمگيرى داشت . در آيينه خلوت او حقيقت چهره مى گشود و در نمازش كه جُرعه اى از چشمه حضور بود، دست از جان شسته تا بلنداى نماز پرواز مى كرد و اشكهاى اجابت ، گونه هايش را خيس ‍ مى ساخت .
آية ا... اراكى ؛ (1312 - 1315 ه‍ .ق ) كه از نزديكان آن فقيه مجاهد بود در مورد نماز ايشان اظهار داشته اند:
آنچه من فهميدم درباره حالتهاى ويژه اش در نماز، كه وقتى جمعى از ايشان در اين مورد پرسيدند، او در جواب گفت : من در نماز كه مى ايستم ، مثل اين كه با خدا شفاهى دارم صحبت مى كنم كانه رُخ به رُخ هستم .(157)

خرّم آن روى كه در روى تو باشد همه عمر
وين نباشد مگر آن وقت كه راءى تو بود
ذرّه در همه اجزاى من مسكين نيست
كه نه آن ذرّه معّلق به هواى تو بود

((سعدى ))



:: ادامه مطلب
142 - نماز براى او يك كار بود
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

در حقيقت تربيت و انسان سازى در نماز است . امّا در صورتى كه نماز، نماز واقعى باشد آن حالت خشوع و توبه و تذكر در انسان موجود باشد. خدا رحمت كند استاد بزرگوار ما حضرت امام قدّس سرّه را، ايشان مى فرمود: من در محضر آقاى ملكى تبريزى بودم ، امّا نه به عنوان استاد و شاگرد، مى آمدم و مى نشستم . ايشان نيم ساعت قبل از ظهر به مدرسه فيضيه مى آمد و مى نشست . من از حالش مى فهميدم كه منتظر وقت نماز است . اصلاً نماز براى او يك كارى بود. ايشان نقل مى كرد كه من روزى رفتم به منزل ايشان ، ديدم مرحوم ملكى مشغول نماز است و در آن حال اين مجذوب خدا، همه چيزش را خدا جذب كرده از خود به تمام معنا بى خود است ، در حال قنوت بود و چنين زمزمه مى كرد.

گر بشكافند سرا پاى من
جز تو نيابند در اعضاى من (158)

 



:: ادامه مطلب
140 - على ابن الحسين عليه السّلام
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

امام باقرعليه السّلام فرمود: ((كانَ عَلىٌ بن الحسين عليه السّلام اِذاَ تَوَضّاءَ اِصْفَرّ لَوْنَهُ، فَيقولُ لَهُ اَهْلُهُ، مَا الّذى يَغشاكَ؟
فيقُولُ: اءتدُرون لِمَن اءَتَاهَُب لِلقِيام بَين يَديهِ.

امام سجاد زين العابدين عليه السّلام هنگامى كه وضو مى ساخت رنگ مباركش زرد مى شد، همراهان و نزديكانش از او مى پرسيدند: چه چيز شما را مى ترساند؟ حضرت در جواب مى فرمود: آيا مى دانيد آماده مى شوم تا در مقابل چه كسى بايستم .(156)



:: ادامه مطلب
139 - حسين بن على عليه السّلام
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

((كانَ الحُسين بنُ عَلىِ اِذ تَوَضَّاَ تَغَيَّرَ لَوْنُهُ و اَرتَعَدتْ مَفاصِلُه ، فقيل لَهُ فِى ذلِك فقالَ: حَقُّ لِمَنْ وَقَفَ بَيْنَ يَدَى الَْملِكِ الجَبَّارِ اَن يَصَفَّر لَوْنُهُ وَ يَرْتَعِدَ مَفامِلُهُ)).
امام حسين عليه السّلام وقتى وضو مى گرفت رنگش پريده و پاهايش ‍ مى لرزيد. از سبب اين كار پرسيدند، فرمود: سزاوار است براى كسى كه در مقابل خداى با جبروت ايستاده ، رنگش زرد شود و پاهايش بلرزد.(154)
قالَ علِىُّ بنُ الحُسين عليه السّلام

اَلْعَجِبُ كَيْفَ وُلِدْتُ، كانَ يُصلّى فى اليَومِ و اللَيلهِ اَلفِ رَكعَةٍ.
امان زين العابدين عليه السّلام فرمود:
تعجب مى كنم چگونه به دنيا آمدم ، در حالى كه پدرم حسين عليه السّلام هر روز و شب هزار ركعت نماز مى خواند.(155)



:: ادامه مطلب
138 - آخرين نماز آقا ابا عبدالله عليه السّلام و يارانش
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

ظهر عاشورا نزديك مى شد، سى نفر از اصحاب حسين عليه السّلام ر جريان يك درگيرى و تيراندازى كه بوسيله دشمن انجام گرفت به خاك و خون غلطيدند. بقيه در انتظار جانبازى لحظه شمارى مى كردند و بى قرارى مى نمودند. ناگهان مردى از اصحاب اباعبدالله به نام ابو ثمامه صيد اوى ؛ متوجه شد كه ظهر شده است به خدمت امام عليه السّلام شتافت و عرض ‍ كرد: يا ابا عبدالله ! وقت نماز فرا رسيده است و ما دلمان مى خواهد براى آخرين در زندگى ، نماز جماعتى با شما بخوانيم . حضرت سر سوى آسمان برداشت و فرمود: ((ذَكَرْتَ الصَّلوةَ جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ الْمُصَلّين ؛ نماز را ياد كردى ، خداوند تو را از نماز گزاران قرار دهد)). فرمود: از اين قوم بخواهيد تا دست از جنگ بردارند تا ما نماز گذاريم . حصين بن تميم چون اين بشنيد فرياد برداشت كه نماز شما مقبول درگاه خدا نيست . حبيب بن مظاهرعليه السّلام ا صداى بلند فرمود: نماز پسر رسول خداصلّى اللّه عليه و آله قبول نمى شود و از تو قبول خواهد شد. امام در همان ميدان جنگ به نماز ايستاد و اصحاب هم به آن حضرت اقتدا كردند. (نمازى كه در اصطلاح فقه اسلامى نماز خوف ناميده مى شود يعنى داراى دو ركعت به مانند نماز مسافر). نيمى از ياران در مقابل دشمن ايستادند و نيمى به جماعت اقتدا كردند. نمازگزاران مى بايست يك ركعت از نماز را با امام بخوانند و ركعت ديگر را خود بجا آوردند تا زودتر پُست را از دوستان تحويل گرفته و آنها نيز فضيلت جماعت و نماز خواندن با حسين عليه السّلام را در يابند. امام و يارانش از دشمن چندان دور نبودند و در حمله ناجوانمردانه اى كه دشمن انجام داد اصحابى كه خود را مقابل خصم سپر ساخته بودند مورد اصابت تيرهاى دشمن قرار گرفتند. وقتى كه امام نمازش تمام شد يكى از رادمردان را در خاك و خون غلطان يافت . سعيد بن عبدالله حنفى بود. امام خودش را به بالين او رساند، سعيد تا متوجه شد كه آقا به بالينش آمده ، عرض كرد: ((يا ابا عبدالله ! اوفيتُ؛ آيا من حق وفا را بجا آورده ام ؟)) آرى اين بود آخرين نماز اباعبدالله و ياران پاكبازش در ظهر عاشورا در سرزمين كربلا!!.(153)

قربان عاشقى كه ز خوش وضو گرفت
اندر حضور حق به مقتل نماز كرد
يك سجده كرد و داد سرش در رضاى دوست
اهل نماز را در دو جهان سرفراز كرد

 



:: ادامه مطلب
137 - تنديس عبوديت
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

عن الحسن البصرى :((ما كانَ فى هذهِ الامَّهِ اَعْبَدُ مِنْ فاطِمَهَعليهاالسّلام كانَتْ تَقُومُ حَتّى تَتَوَرَّمُ قَدَ ماها)).
حسن بصرى گويد: در ميان امّت اسلام كسى خداپرست تر از فاطمه نبود، آنقدر در نماز مى ايستاد كه قدمهايش ورم مى كرد.(151)
((كانت فاطِمَهُ عليهاالسّلام تَنَهجُ فى صَلاتِهامِن خَوفِ الله تعالى )).
حضرت فاطمه عليهاالسّلام در نمازش از ترس خدا نفس نفس مى زد و گريه در گلويش مى شكست (152).



:: ادامه مطلب
136 - شبهاى على عليه السّلام
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391 

ابو درداء روايت مى كند كه : شبى اميرالمؤ منين عليه السّلام را ديدم كه از مردمان كناره گرفته و در مكان خلوتى مشغول مناجات با پروردگار است و مى فرمود: بار الها! چه بسيار گناهانى كه با بردبارى از عقوبتش درگذشتى و چه بسيار جرائمى كه به كرم و بزرگواريت آن را آشكار نساختى ، بار الها! گر چه عمرم در نافرمانى تو طى شد و گناهانم بسيار گشت ولى آرزويم تنها غفران و آمرزش تو است ، و آه اگر در نامه عملم ...
ناگاه ديدم صدا خاموش شد. گفتم ، حتماً حضرت را خواب برده ، رفتم تا آن حضرت را بيدار كنم چون ايشان را حركت دادم ديدم همچون چوب خشك شده اى است . گفتم : ((اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُون )) اميرالمؤ منين از دنيا رفت . به خانه آن حضرت رفتم ، و فاطمه عليهاالسّلام را از اين امر آگاه ساختم . فرمود: اين حالتى است كه از ترس خدا هر شب بر او عارض ‍ مى شود. پس اندكى آب به چهره اش پاشيدم ، بهوش آمد به من نگريست در حالى كه من مى گريستم ، فرمود: چه چيز باعث گريه تو شد، اى ابو درداء؟! گفتم : آنچه را كه مى بينم شما به خود روا مى دارى ، فرمود: اى ابو درداء! پس حالت چگونه خواهد بود اگر مرا ببينى در حاليكه به حساب فرا خوانده شده ام .
ابو درداء مى گويد: بخدا سوگند كه من چنين حالتى را از احدى از اصحاب رسول خداصلّى اللّه عليه و آله نديدم .(150)



:: ادامه مطلب
 

 


 
» تعداد مطالب : 2884
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2895534
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391 
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396