ترجمه این دو كلمه به «بخشنده مهربان» ترجمه كامل و رسائى نیست، زیرا به قول علاّمه شهید مطهّرى، بخشنده مهربان ترجمه جواد و رئوف است، نه رحمن و رحیم و اصولاً براى این دو كلمه، واژه معادلِ فارسى یافت نشده است.
گرچه «رحمن» و «رحیم» هر دو از ریشه «رحمة» گرفته شدهاند، امّا «رحمن» به رحمتِ گسترده الهى گفته مىشود كه ابتدائى است و همه انسانها را شامل مىشود، ولى «رحیم» رحمتى است كه به عنوان پاداش و نتیجه كارهاى خوب تنها بر نیكوكاران نازل مىشود. لذا به فرموده امام صادقعلیه السلام خداوند نسبت به تمام مخلوقات «رحمن» است، اما تنها به مؤمنان رحیم است. خداوند رحمت را بر خود واجب كرده است: «كَتبَ عَلى نَفسِهِ الرَّحمَة»(197) چنانكه پیامبر و كتاب او نیز براى هستى، رحمت است: «رَحْمَةً لِلْعالَمینَ»(198)
پرورش و تربیت او بر اساس رحمت است و كیفر و عقوبت او نیز همچون چوب معلّم لازمه تربیت است. بخشیدن گناهان و قبول توبه بندگان و عیبپوشى آنان و دادن فرصت براى جبران گذشته همه مظاهر رحمت فراگیر او هستند.
اصولاً هستى جلوه رحمت اوست و هرچه از جانب او به هر موجودى برسد لطف و رحمت است، لذا همه سورههاى قرآن با «بسماللّه الرحمن الرحیم» آغاز مىشود.
«الرحمن الرحیم» در كنار «ربّ العالمین»، یعنى تربیت الهى بر اساس لطف و رحمت است، چنانكه تعلیم او نیز بر پایه رحم و مهربانى است: «اَلرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرآنَ»(199) خداىِ مهربان قرآن را به بشر تعلیم كرد. و این خود درسى براى ما انسانهاست كه معلّم و مربّى باید همواره مهربان و رحیم باشد.
197) سوره انعام، آیه 12.
198) سوره انبیا، آیه 107.
199) سوره الرحمن، آیه 2.
:: ادامه مطلب
كلماتِ «حمد»، «مدح» و «شكر»، گرچه در ظاهر یك معنى دارند، اما هركدام در جاى خاصى بكار مى روند. مثلاً: كلمه «مَدح» به معناى ستایش است، چه ستایش به حق باشد و چه از روى چاپلوسى و ناحق، چه بخاطر كمالاتِ فرد باشد و چه از ترس و طمع و یا اغفال و خودشیرینى.
كلمه «شكر»، سپاس در برابر خیر و نعمتى است كه از دیگران به انسان رسیده است.
اما در كلمه «حَمد»، علاوه بر ستایش و سپاس، معناى دیگرى نیز نهفته و آن پرستش است. سپاس و ستایشى كه به حدّ پرستش برسد، حمد است و لذا مدح و شكر دیگران جایز است، اما حَمد مخصوص خداست، زیرا پرستش مخصوص اوست.
گرچه بعد از «الحمدلِلَّه» چهار وصف براى خدا آمده است: «ربّالعالمین»، «الرّحمن»، «الرّحیم»، «مالك یومالدین» كه نشان مىدهد انسان باید بخاطر این الطاف و عظمت الهى، حمدگوىِ خدا باشد، اما قبل از هر چیز كلمه «لِلَّه» آمده است، یعنى حمد تنها براى اوست چون تنها او شایسته حمد است، بر فرض هم كه چنین اوصافى در كنارش نیامده باشد.
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تو در بند خویشى نه در بند دوست
:: ادامه مطلب
خداوند، پروردگار همه هستى است. آنچه در آسمانها و زمین و میان آنهاست، پروردگارشان اوست: «رَبُّ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما»(191) و «هُوَ رَبُّ كُلِّ شَىءٍ»(192)
حضرت علىعلیه السلام در تفسیر «عالَمین» مىفرمایند: «من الجمادات و الحیوانات» یعنى او پروردگار جماد و حیوان، جاندار و بىجان است.
گرچه گاهى مراد از «عالَمین» در قرآن، انسانها هستند، امّا بیشتر موارد، عالَم به معناى مخلوقات و عالمین به معناى تمام مخلوقات استعمال شده است. از این آیه فهمیده مىشود پروردگار تمام هستى اوست و آنچه در جاهلیت و در میان بعضى ملّتها اعتقاد داشتند كه براى هر نوعى از موجودات، خدائى مستقل است كه «ربّالنّوع» آن پدیده است، فكرى باطل است.
خداوند براى همه موجودات پس از آفرینش، مسیرى براى رشد و تكامل تعیین نموده و تربیت الهى همان مسیر هدایت اوست. «رَبُّنَا الَّذى اَعْطى كُلَّ شَىءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»(193) پرودگار ما كسى است كه به همه موجودات نعمت وجود بخشیده و سپس آنها را به سوى كمال هدایت نموده است. اوست كه به زنبور عسل یاد داده از چه گیاهى بمكد و به مورچه آموخته چگونه قوت زمستانى خود را ذخیره كند و بدن انسان را چنان آفریده كه بطور خودكار خونسازى كند.
آرى چنین خداوندى شایسته سپاس وستایش است. یكى از ویژگىهاى انسان آن است كه در برابر جمال و كمال و زیبائى، ستایش و در برابر نعمتها و احسانها تشكر مىكند. خداوند متعال، بخاطر كمال و جمالش شایسته ستایش و بخاطر احسان و اِنعامش لایق شكرگزارى است. البتّه تشكر از خدا، منافاتى با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنكه به امر خدا و در مسیر خدا باشد. گرچه درواقع هر كس با هر زبانى هرگونه ستایشى از دیگران مىكند، در حقیقت منشأ و سرچشمه آن را حمد مىكند.
«ربّ العالَمین» یعنى رابطه خداوند با مخلوقات رابطهاى دائمى و تنگاتنگ است.
«ربّ العالَمین» یعنى امكان رشد و تربیت براى همه وجود دارد. نهتنها خوبان كه بدها نیز در حال بهرهگیرى از نعمتهاى الهى هستند. «كُلاًّ نُمِدُّ هؤلاءِ وَ هؤُلاءِ»(194) خداوند مىفرماید: ما همه را كمك مىكنیم و میدان را براى همه باز گذاشتهایم تا هركس به هر هدفى كه دارد برسد. البتّه چون دنیا دار تزاحم و موانع است، طبیعى است كه همه كس به همه آرزوهایش نمىرسد.
«ربّ العالمین» یعنى خداوند هم مالكِ هستى است هم مدبّر آن. كلمه «ربّ» یا از ریشه «رَبَىَ» به معناى رشد و تربیت گرفته شده و یا از واژه «رَبَّ» به معناى صاحب. خداوند هم صاحب جهان است هم مربّى و مدبّر آن. «لَهُ الْخَلْقُ وَالْاَمر تَبارَك اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ»(195) هم آفرینش از اوست هم اداره آن و هم پرورشدهنده همه اوست.
طبق روایات كلمه «الحمدلِلّه ربّ العالمین» بهترین تشكر از نعمتهاى خداوند است و لذا سفارش شده قبل از هرگونه دعا و درخواستى از خدا، حمد خدا كنید وگرنه دعا ناقص است. نه تنها در آغازِ دعا و نیایش، بلكه اهل بهشت در پایان كار همان شعار را تكرار مىكنند كه: «وَ آخِرُ دَعْویهُمْ اَنِ الْحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»(196)
191) سوره مریم، آیه 65.
192) سوره انعام، آیه 164.
193) سوره طه آیه 50.
194) سوره اسراء، آیه 20.
195) سوره اعراف، آیه 54.
196) سوره یونس، آیه 10.
:: ادامه مطلب
بعضى ریشه «اللّه» را از «اَلِهَ» به معناى «عَبَدَ» دانسته اند و «اللّه» را به معبود واقعى معنى كرده اند كه تمام كمالات را دارا باشد.
امّا بعضى ریشه آنرا «وَلِهَ» دانستهاند كه بمعناى دلباختگى و عشق و حیرت است. بنابراین كلمه «اللّه» یعنى ذات مقدسى كه جذبه او همه را متحیر و شیفته خود ساخته است.
باید توجه داشت كلمه «خدا» یا «خداوند» ترجمهاى كامل براى كلمه «اللّه» نیست، زیرا «خدا» در اصل «خودآى» بوده كه در فلسفه، واجبالوجود گفته مىشود و كلمه «خداوند» نیز بمعناى صاحب است. چنانكه در ادبیات فارسى مىگوییم: «خداوندِ خانه» یعنى صاحبِ خانه.
و ناگفته پیداست كه معناى صاحب یا وجودِ واجب براى ترجمه اللّه كوتاه و نارساست. بلكه «اللّه» یعنى ذاتى كه شایسته عشق و پرستش است، زیرا همه كمالات را در بر دارد.
در قرآن حدود صد نام براى خدا آمده است كه «اللّه» جامعترین آنهاست. اصولاً نامهاى خداوند هر كدام اشاره به صفتى از صفات خدا دارد، نه آنكه فقط یك علامت و نشانهاى براى خدا باشد. نامهاى افراد بشر مختلف است، بعضى نامها فقط علامتاند و هیچ نظرى به معناى لفظ و مطابقت آن معنى با صفات آن شخص ندارند، بلكه گاهى هم مخالفت دارند مثل آنكه اسم شخص بسیار دروغگویى، صادق باشد!
اما گاهى نام یك شخص علاوه بر آنكه اسم اوست، وصف او نیز هست و اشاره به صفات و كمالات او دارد مثل، اسم صادق براى انسان راستگو.
بعضى نامها مثل صداى زنگ ساعت تنها علامت فرارسیدن زمان است، اما بعضى نامها نظیر صداى مؤذّن هم علامت است و هم محتوا دارد.
قرآن مىفرماید: «وَ لِلّهِ الاَسْماءُ الحُسنى»(189) یعنى نامهاى نیكو و بهترین نامها مخصوص خداست. در روایات 99 نام براى خدا ذكر شده كه به عنوان اسماء حسنى معرفى شدهاند و آمده است هركس خدا را با این نامها بخواند دعایش مستجاب مىشود.(190) و در دعاى جوشنكبیر خدا را با هزار نام و صفت مىخوانیم.
آمدن دو كلمه «رحمن» و «رحیم» بدنبالِ «اللّه» رمز آن است كه انسان كار خود را با امید به لطف و رحمت الهى آغاز كند و بداند كه منشأ همه امیدها و رحمتها خداست.
شروع كار با الفاظ رحمت، رمز آن است كه اصل و بناى الهى بر لطف و رحمت است و سزاوار است كه انسان از سرچشمه رحمت الهى استمداد كند.
رحمن، نام مخصوص خداست زیرا تنها رحمت او گسترده و فراگیر و همیشگى است. دیگران یا رحمتى ندارند و یا گسترده نیست، علاوه بر آنكه دیگران اگر هم چیزى مىبخشند توقع پاداش دنیوى یا اخروى دارند، علف مىدهند تا شیر بدوشند!
در مورد دو واژه «الرّحمن» و «الرّحیم» در ذیل آیه «الرّحمن الرّحیم» بیشتر سخن خواهیم گفت.
189) سوره اعراف، آیه 180.
190) تفسیر نمونه، ج 7، ص 27.
:: ادامه مطلب
بسم اللّه، نشانگر رنگ وصبغه الهى وبیانگر جهتگیرى توحیدى ماست.
بسم اللّه، رمز توحید و به نام دیگران رمز كفر و به نام خدا و دیگران نشانه شرك است. نه دركنار نام خدا، نام دیگرى را ببریم و نه به جاى نام او نام دیگرى قرار دهیم. معناىِ «سَبِحّ اسْمَ رَبّك» آن است كه حتى اسم پروردگار نیز باید از هر شریكى منزّه باشد.
بسم اللّه، رمز بقا و دوام است و هرچه رنگ خدایى نداشته باشد فانى است.(188)
بسم اللّه، رمز عشق به خدا و توكّل به اوست.
بسم اللّه، رمز دورى از تكبر و اظهار عجز به درگاه خداست.
بسم اللّه، رمز بیمهكردن كارها با نام خداست.
بسم اللّه، رمز قداست بخشیدن به كارهاست.
بسم اللّه، رمز ذكر و یاد همیشگى خداست كه خدایا ترا در هیچ حال فراموش نمىكنم.
بسم اللّه، بیانگر هدف انسان است كه خدایا هدفم تو هستى، نه مردم، نه دنیا و نه هوسها.
بسم اللّه، یعنى فقط و فقط از او استمداد مىجویم نه دیگران.
بسم اللّه، بیانگر آن است كه محتواى سوره از مبدأ حق و مظهر رحمت نازل شده است.
188) كُلُّ شَئ هالِكٌ اِلاّ وَجْهه». سوره قصص، آیه 88.
:: ادامه مطلب
گرچه بعضى افراد، بسم اللّه را جزء سوره ندانسته و یا قرائت آن را در نماز ترك كردهاند، اما مورد اعتراض مسلمین واقع شده اند. چنانكه معاویه روزى در نماز بسم اللّه را نگفت، مردم به او اعتراض كرده و گفتند «اَسَرَقْتَ اَمْ نَسیتَ؟!» آیه را دزدیدى یا فراموش كردى؟(186)
فخر رازى در تفسیر خود شانزده دلیل مىآورد كه بسماللّه جزء سوره حمد است و آلوسى نیز در تفسیر خود این اعتقاد را دارد. احمدبن حنبل نیز در مُسند خود آورده است كه بسم اللّه جزء سوره است.
به اعتقاد اهل بیت رسول اللّه صلوات اللَّه علیهما جمعین، كه صد سال سابقه بر رهبران فقهىِ مذاهب اهل تسنّن دارند و در راه خدا به شهادت رسیده و در قرآن نیز بر عصمت و پاكى آنها تصریح شده است، جمله «بسماللّهالرّحمنالرّحیم» خود آیهاى مستقل و جزء سوره است.
امامان معصومعلیهم السلام اصرار داشتند كه در نماز «بسماللّه» را بلند بگویند و امام باقرعلیه السلام در مورد كسانى كه آیه بسماللّه را در نماز نمىخواندند و یا جزء سوره نمىشمردند فرمود: «سَرقوا اَكرم آیة»(187) بهترین آیه قرآن را به سرقت بردند!
علامه شهید مطهرى در تفسیر سوره حمد، ابنعباس، عاصم، كسائى، ابنعمر، ابنزبیر، عطاء، طاووس، فخر رازى و سیوطى را از جمله كسانى معرفى مى كند كه بسماللّه را جزء سوره مى دانستهاند. البتّه در ابتداى سوره برائت (سوره توبه)، بسماللّه نیامده است كه به فرموده حضرت علىعلیه السلام بخاطر آن است كه بسماللّه كلمه امان و رحمت است و با اعلام برائت از مشركین سازگار نیست.
186) مستدرك حاكم، ج 3، ص 233.
187) مسند احمد، ج 3، ص 177 و ج 4، ص 85.
:: ادامه مطلب
185) تفسیر برهان، ج 1، ص 43.
:: ادامه مطلب
|
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2894273
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396