روايت شده است : هنگامى كه حضرت زين العابدين عليه السلام را نزد يزيد بردند، يزيد تصميم گرفت ايشان را بكشد. ازاين رو، شروع به صحبت كرد تا شايد حضرت سخنى گويد كه موجب قتلش بشود، ولى امام سجاد عليه السلام همان اندازه سخن مىگفت كه يزيد با ايشان گفتگو كرده بود. در دست حضرت تسبيح كوچكى بود كه با انگشتانش آن را مىچرخانيد و صحبت مىكرد. يزيد عليه اللعنه گفت: من با تو صحبت مىكنم و تو پاسخ مرا در حالى مىدهى كه انگشتانت تسبيح را مىچرخاند، چگونه اين كار را روا مىدانى
حضرت فرمود: پدرم از جدم به من خبر داد هنگامى كه نماز صبح را مىخواند و از جا حركت مىكرد، چيزى نمى گفت تا اين كه تسبيح را به دست گرفته اين دعا را مىخواند:
اللهم اصبحت اسبحك و احمدك و اهلك و اكبرك بعدد ما ادير به سبحتى. خداوندا! من صبح كردم در حالى كه تو را تسبيح و تحميد و تهليل و تكبير و تمجيد مىگويم، به تعداد دانه هاى تسبيحى كه مىگردانم.
و سپس تسبيح را به دست گرفته آن را مىچرخانيد و هر چه دلش مىخواست سخن مىگفت بدون اين كه ذكرى و تسبيحى بگويد و مىفرمود كه اين برايش حساب شده موجب حفظ و نگهدارى اوست تا اين كه به رختخوابش مىرفت. آن هنگام كه در بسترش جاى مىگرفت، همان ذكر را مىگفت و تسبيح را زير سرش مىگذاشت. از آن لحظه تا وقتى كه از خواب برمى خاست، براى آن حضرت ذكر و تسبيح به شمار مىآمد. من در اين كار به جدم اقتدا كرده و به خاطر پيروى از او انجام داده ام.
يزيد عليه اللعنه براى چندمين بار به حضرت گفت: من با هيچ يك از شما صحبت نكردم مگر اين كه طورى پاسخ گفت كه بر من چيره شد. و سپس از قتل حضرت صرف نظر كرده و دستور داد ايشان را آزاد كنند. (65)
:: ادامه مطلب
در مكارم الاخلاق حكايت شده است كه تسبيح حضرت زهرا عليها السلام يكى از نشانه هاى پنج گانه مومن است...(64)
:: ادامه مطلب
پيامبر اسلام بهترين درس را به دخترش زهرا عليها السلام آموخت كه عبارت از تسبيح باشد و از آن زمان تا زمان ما ميليون ها انسان در تعقيبات نماز خود آن تسبيح را مىخوانند. از پيشگاه خداوند به احترام تسبيح كوثر خدا عرض حاجت مىكنند و رفع مشكلات در زندگى و موفقيت را خواهانند.
در كتاب قرب الاسناد از امام صادق عليه السلام آمده است :
ما به فرزندان و كودكان خود امر مىكنيم تسبيحات فاطمه زهرا عليها السلام را بخوانند همانگونه كه آنان را امر به نماز مىكنيم تو نيز (خطاب به اباهارون) خود را بر اين امر وادار كن كه هر بنده اى آن را نخواند به بدبختى مىافتد. (62)
:: ادامه مطلب
شيخ قاسم على بن هلال جزائرى تسبيح حضرت زهرا عليها السلام را زياده بر يك ساعت طول مىداد؛ زيرا هر لفظى از اذكار تسبيح را كه بر زبان جارى مىكرد، به همراه آن اشك هايش سرازير مىشد. (63)
:: ادامه مطلب
از حضرت امام على عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
فاطمه زهرا عزيزترين عزيزان رسول خدا صلّى الله عليه و آله در خانه من بود، اين بانو آن قدر با آسياب آرد كرد تا دست هايش پينه بست و آن قدر از چاه آب كشيد كه اثر آن بر سينه اش باقى مانده بود و به اندازه اى خانه را روبيد تا اين كه لباسهايش غبارآلود شد. و آن قدر زير ديگ آتش برافروخت تا لباسش كثيف و گردآلود گرديد و به همين علت به سختى و زحمت افتاد، روزى شنيديم غلام چندى خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله آوردند به فاطمه گفتم: وقتى خدمت پدر خود رفتى از وى خادمى را بخواه تا در كارها مددكار باشد و از اين همه رنج و محنت آسوده شوى.
پس فاطمه زهرا خدمت رسول خدا رفت، ملاحظه كرد كه گروهى با ايشان مشغول بحث و گفتگو هستند، لذا بدون اين كه با پدر سخنى بگويد به خاطر شرم و حيا بازگشت. على عليه السلام فرمود: چون رسول خدا مىدانست كه فاطمه زهرا براى حاجت نيازى مراجعه كرده است، لذا خود به منزل ما آمد، حضرت فرمود: فاطمه جان! براى چه منظورى به سوى من آمدى و دو مرتبه سوال فرمود و فاطمه ساكت بود، على عليه السلام مىگويد: عرض كردم: اى رسول خدا من علت را براى شما ذكر مىنمايم. فاطمه آن قدر سنگ آسياب را چرخانده كه دستش پينه بسته و آن قدر آب كشيده كه بر سينه اش اثر آن باقى مانده و آن قدر خانه را جاروب كرده كه لباسش خاك آلود شده و آن قدر آتش در زير ديگ افروخته كه پيراهن او كثيف شده و بوى دود گرفته. شنيديم كه غلامان و خادمان چندى را خدمت شما آوردند، به وى گفتم: به سراغ پدر خود رفته از ايشان خدمتكارى بخواه تا تو را مساعدت نمايد.
رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: شما را از مطلبى آگاه كنم كه بهتر است براى شما از خادمى كه سوال كرديد، وقتى از خواب برخاستيد (در بعضى روايات است وقتى به رختخواب رفتيد) سى و چهار بار الله اكبر و سى و سه بار سبحان الله و سى و سه بار الحمدلله بگوييد آن بتهر است براى شما از خادم كه خدمت شما را بكند. (61)
:: ادامه مطلب
محمد بن ابى الحسن الصفار گفت: وارد شدم بر حضرت صادق عليه السلام و حال آن كه تب داشتم، حضرت از من احوال پرسيد، فرمود: چه شده است كه من تو را ضعيف مىبينم.
عرض كردم: قربانت گردم! تب شديد دارم.
حضرت فرمود: هرگاه يكى از شماها تبدار شد به تنهايى داخل خانه شود و دو ركعت نماز بخواند و صورت راست خود را بر زمين بگذارد و ده بار بگويد: يا فاطمة! بنت محمد استشفع بك الى الله فيما نزل بى؛ اى فاطمه! دختر محمد صلّى الله عليه و آله از اين عارضه تو را نزد خدا شفيع قرار مىدهم و از تو شفاعت مىجويم، ان شاء الله شفا خواهيد يافت.
:: ادامه مطلب
آن شب نماز جماعت كه پايان يافت، رسول خدا صلى الله عليه وآله رو به على عليه السلام كرد و فرمود: على جان! امشب به ميهمانى تو مىآيم. حضرت شرم كرد كه بگويد در خانه چيزى نداريم كه از شما پذيرايى كنم. تنها در پاسخ پيامبر صلّى الله عليه و آله عرض كرد: اى رسول خدا صلّى الله عليه و آله! آمدن شما به خانه ما موجب ارجمندى و بزرگوارى ماست.
سپس برخاست و به خانه آمد و به فاطمه زهرا عليها السلام گفت: اى پاره تن رسول! امشب پيامبر خدا به خانه ما مىآيد و در خانه چيزى نيست.
هنوز على عليه السلام در اين سخن بود كه رسول اكرم صلّى الله عليه و آله تشريف آوردند. فاطمه اطهر عليها السلام برخاست و به اتاقى ديگر رفت و دو ركعت نماز گزارد، در ركعت اول، سوره فاتحة الكتاب - حمد - و سوره الم سجده را خواند و در ركعت دوم فاتحه و سوره انعام را قرائت كرد. چون سلام نماز را گفت، صورت مباركش را بر زمين نهاد و عرض كرد: پروردگارا! به حق محمد و آل محمد صلّى الله عليه و آله براى ما طعامى بفرست تا تناول كنيم و تو را بيشتر شكرگزار باشيم.
زهراى مرضيه عليها السلام چون سر از زمين برداشت، بوى طعام به مشامش رسيد، نگاه كرد، ديد ظرف بزرگى از غذا نزد او حاضر شده است، غذايى پر از گوشت كه خداى مهربان از بهشت فرستاده بود و فاطمه زهرا عليها السلام تاكنون مانند آن را نديده بود، حضرت آن را برداشت، خدمت ميهمان عزيزش برده، بر زمين گذاشت.
آن گاه رسول خدا صلّى الله عليه و آله، على مرتضى عليه السلام، فاطمه زهرا عليها السلام و حسن و حسين عليهم السلام - كه سلام و درود خدا بر آنان باد - گرد هم آمدند و آن طعام بهشتى را تناول كردند.(60)
:: ادامه مطلب
|
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2943897
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396