سردار شهید حاج احمد امینی برای چندمین بار منطقه را مورد بازدید قرار داد کارش این بود: آشنایی کامل با محور و بررسی اوضاع و احوال دشمن . آن شب هم با جدیت آخرین دیدار را از محور عملیات انجام داد. همه چیز مهیا شده بود برای انجام عملیات. نگران حالش بودم حدود ساعت ۳ بعد از نصف شب بود که از منطقه برگشت.
با آمدن او بیدار شدم. اما مزاحمش نشدم. با خودم گفتم: او باید استراحت کند تا آمادگی کامل برای عملیات فردا شب داشته باشد پس نباید مزاحم او بشوم.
آرام و بدون سرو صدا، لباسهای غواصی را از تن بیرون آورد. چهرهاش در آن تاریکی دیدنیتر شده بود. میدرخشید. هوا سرد بود. آهسته از گوشه سنگر پتویی برداشت دورش پیچید. خیالم راحت شد که از خط برگشته و حالا هم میخواهد بخوابد.
چشمانم را روی هم قرار دادم اما لحظاتی نگذشته بود که صدای العفو العفو او مرا به خود آورد. پتویی دورش پیچیده بود و نماز شب می خواند… با آن همه خستگی. خدایا این دیگر چگونه مردی است ؟
راوی : حاج محمود امینی برادر شهید
::
» تعداد مطالب : 2884
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2901202
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2901202
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396
تمام حقوق اين وب سايت و مطالب آن متعلق به محبوب خدا | وبلاگ تخصصی نماز | مي باشد