ما نماز میخواندیم، آنها هم مثلاً نماز میخواندند. مثلاً اسمشانمسلمان بود، حالا رسمشان به کنار! ولی انگار توی همه جبهه هایشانبخشنامه کرده بودند که موقع اذان نماز، این کار را بکنند! خب حتماً حزببعث گفته بود که سربازان قادسیه صدام باید این گونه باشند.
ما نماز میخواندیم، آنها هم مثلاً نماز میخواندند. مثلاً اسمشانمسلمان بود، حالا رسمشان به کنار! ولی انگار توی همه جبهه هایشانبخشنامه کرده بودند که موقع اذان نماز، این کار را بکنند! خب حتماً حزببعث گفته بود که سربازان قادسیه صدام باید این گونه باشند.
سال ۶۰ توی جبهههای گیلانغرب که بودیم، این طوری بود؛ ولی سال۶۵ در منطقه قلاویزان مهران که مستقر بودیم، بهتر صدایشان میآمد؛ چونفاصله مان کمتر بود و تحرک و نبرد بیشتر.
موقع اذان نماز که میشد، ظهر، مغرب و حتی صبح، هر کدام از بچههاکه داخل سنگر نگهبانی بود با صدای خوش و بلند اذان میداد و همه را براینماز خبر میکرد. بیوجدانهابعثیها! عادتشان شده بود. چند دقیقه قبل ازاذان شروع میکردند و پشت بلند گوهایشان که در خط نصب شده بود،صدای کریه و نخراشیده خوانندهای ایرانی زمان طاغوت را پخش میکردند.شاید میخواستند صدای اذان ما به گوششان نرسد. بدبختها میدانستندوقت نماز است، ولی برای اینکه به هر وسیله که شده با نماز مقابله کنند، بهترانه و آهنگ و هر چه دم دستشان بود، متوسل میشدند. شاید آنها اینجوری بهتر نماز میخواندند!!!
حمید داودآبادی
::
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2901385
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396